نمیدانم چه حکمتی است که باید دائم در رودربایستیهای اجباری با یکدیگر باشیم. حکایت همان تعارفهای بیجا و ریاگونهای از نوع «بفرمایید تو در خدمت باشیم» است که معنیاش درست وارون، یعنی «بیخود میکنی اگر بخواهی تو بیایی»، است. جالب اینجاست که همه هم به این عاداتِ بد اذعان دارند و از آن گله و شکایت میکنند که «این تعارفهای الکی برای چیست؟». اما به محض زدهشدنِ زنگ خانه و سررسیدن مهمان ناخوانده جمله مذکور را به مهمانمان میگوییم. جالبتر اینجاست که بر این تعارفها و رودربایستیها اضافه هم شده است؛ آن هم در فضای مجازی. فضایی که حیات اجتماعی و فردی درصد زیادی از مردم، اعم از پیر و جوان و زن و مرد را تا حد قابل توجهی تغییر داده است و مانند هر فضا و محیط دیگری، رفتارهای ناشایست و شایست خود را پیدا کرده است؛ رفتارهایی که هر روز در این فضای سرسامآور و پرهیاهو شاهد آن هستیم. اما واقعیت این است که رفتاری را ناشایست و بد میدانیم که بهطورکلی، به حیثیت افراد مربوط میشود؛ بهخصوص افرادی که برای خود شهرتی هم دستوپا کردهاند. در این میان یک سری خردهرفتارهایی هم وجود دارند که حکایت «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود» است که متاسفانه به چشم هم نمیآیند و یک دلیل هم بیشتر ندارد: اصلاً حواسمان نیست. یعنی نه کاربر متوجه این خردهرفتار ناشایستش است نه مخاطب. اما نگارنده، بهعنوان یک موسیقیدان، قصد دارد به یکی از این خردهرفتارها (میگویم «یکی» چون تعدادشان کم نیست) اشاره کند که دیگر همکاران محترم بنده شورَش را درآوردهاند و، همانطور که گفتم، اصلاً حواسشان هم نیست. این رفتاری که میخواهم به آن اشاره کنم، اتفاقاً، در ظاهر یک نوع حمایت و همدلی است که قشرِ موسیقیدانان و نوازندگان موسیقی هنری در حق هم ادا میکنند و، به عبارتی دیگر، «از گفته خود دلشادم» است. میگویید چرا؟ چون فکر میکنند «مثلاً» از همکارانشان حمایت میکنند. دیگر چه بهتر از این؟ مگر غیر از این است که هر صنفی باید از درون متحد و حامی یکدیگر باشد؟ حال این خردهرفتار موردنظر من چیست؟ از قضا مسئلهای بسیار ساده است. کنسرتی میخواهد برگزار شود. نوازندگان و دستاندرکاران این کنسرت عکس پوستر و اطلاعات اجرا را، از قبیل محل، زمان اجرا و اطلاعاتی درباره نحوه خرید بلیت، در صفحه اینستاگرام خود قرار میدهند تا مخاطبین و دنبالکنندگان و علاقهمندان به فعالیتهایشان از این اجرا اطلاع پیدا کنند. تا اینجای ماجرا که مسئلهای در کار نیست. اما به محض گذاشتهشدن عکس یا ویدئوی مربوط به کنسرت تعداد زیادی از مخاطبین، پُست مربوطه را در بخش استوری خود به اشتراک میگذارند و برای آن جملاتی از این قبیل مینویسند: «کنسرتِ دوستان عزیزم»، «کنسرتی که نباید از دست داد»، «دوستان این کنسرت را از دست ندهید»، «یک کنسرت درجهیک از آدمهای درجهیک»، «یک کنسرت بینظیر در راه است» و... . البته بر من هیچوقت معلوم نشد که چگونه تشخیص داده میشود کنسرتی که هنوز برگزار نشده است، «بینظیر» خواهد بود. حتی فرض کنیم «بینظیر» هم خواهد بود و بر منکر و حسودش هم لعنت. بعد از اینکه تعداد زیادی از مخاطبین پوستر و اطلاعیه کنسرت را در استوری به اشتراک گذاشتند، حال نوبت کاربر یا صاحبِ پُست است که استوریِ مخاطبش را دوباره استوری کند و از او و «حمایتش» سپاسگزاری کند. چند روز بعد میشود و روز اجرا فرا میرسد و پیش از اجرا دستکم ۱۰۰ نفر اجرای کنسرت را اطلاعرسانی و کیفیت آن را مشخص کردهاند که «ای دوستان، ای همکاران این کنسرت و اجرا را از دست ندهید و بیایید (حتی بشتابید)». حال این را هم در نظر داشته باشید که ۱۰۰ بار هم نوازندگان و دستاندرکاران کنسرت هم این استوریها را استوری کرده باشند. این میشود دستکم ۲۰۰ تا استوری که همهشان چیزی جز «تعارف» و «حمایت از سر باز کردنی» نیست. اگر شما مخاطب سومی باشید که هم دنبالکننده نوازنده و هم مخاطبِ مثلاً «حامی« باشید، شب و روزتان در اینستاگرام میشود دیدن ۲۰۰ استوری حمایتی از یک کنسرت. اما ماجرا تمام نشده است. وقتی روز اجرا میرسد میبینید که حتی نصف یک سالن ۱۰۰ نفره هم پر نشده است. پس کجا هستند این «حامیان»ِ بیدریغ و فعال؟ پس آن همه «از دست ندهید»، «اجرای فوقالعاده دوستان عزیزم» و... چه شد؟ این داستان عیناً برای انتشار یک آلبوم هم تکرار میشود؛ با این تفاوت که آلبوم خریدنی و شنیدنی است و کنسرت خریدنی، دیدنی و شنیدنی. فرقی نمیکنند؛ هر دوی آنها رویداد فرهنگیـموسیقایی هستند و نیاز به «خریدهشدن» دارند؛ این حمایت اصلی است؛ نه اینکه برای رودربایستی و از سر باز کردن، وهم، راضیکردن خودمان و یا تزویر، که نشان دهیم «مثلاً» خیلی حامی دوستان و همکارانمان هستیم، پُست مربوط به آلبوم و کنسرت را استوری کنیم و عبارتهای پرطمطراق مزورانه بنویسیم. چرا میگویم مزورانه؟ به این خاطر که عدد و رقمها این را میگویند. وقتی ۱۰۰ نفر آلبوم یا کنسرتی را پیشنهاد میکنند که ایهاالناس بخرید و بشنوید ولی بانیان اثر و برنامه میگویند که ۱۰۰تا صندلی هم فروش نرفته یا ناشر میگوید ۱۰۰تا سیدی هم فروخته نشده است، آیا صفت دیگری جز «مزورانه» میتوان به این حرکت داد؟ اگر این ۱۰۰ نفری که خودشان را به آب و آتش میزنند و تبریکهای جانانه به پدیدآورندگان میگویند، خود خریدار بلیت کنسرت یا آلبوم بودند، لااقل دل پدیدآورنده و البته ناشر خوش بود که دیگر ۱۰۰ نفر همیشه هستند که حمایت کنند؛ ولی واقعیت این است که ۱۰۰ نفر وجود «مجازی» دارند نه حقیقی. من نمیگویم که باید کنسرت را حتماً رفت یا حتماً آلبوم را خرید. این یک انتخاب است. اما لااقل اگر نمیخواهید بروید یا بخرید، چرا خود را به آب و آتش میزنید برای اینکه به همکاران و دوستانتان نشان دهید که خیلی قلبتان برایشان میتپد و همیشه حامیِ آنها هستید به صرف اینکه پوستر کنسرتشان را استوری کردهاید. اگر هم هدفتان از این کار اطلاعرسانی به دیگران است، خب اول خودتان به خودتان اطلاع دهید که «من برای حمایت از همکار/ دوستم، بهتر است به کنسرتش بروم یا آلبومش را بخرم.» اگر همه اینطور به خودشان اطلاع دهند، دستکم نصف سالن پر خواهد شد یا ۱۰۰ تا آلبوم فروش خواهد رفت. اما بخش بسیار ناراحتکننده این ماجرا فقط عدم حمایت و این رفتارهای تزویرآمیز نیست؛ بخش ناراحتکنندهتر اینجاست که بیشتر قشر موسیقیدانهای موسیقیهای کلاسیک (کلاسیک ایرانی و کلاسیک غربی) خود را تافته جدابافته فرهنگی میدانند. جماعتی که، البته نه همه موسیقیدانان ولی آنقدر هم تعدادشان کم نیست که بتوانم بگویم «تعداد کمیشان»، خود را نمایندگان فرهنگی جامعه میدانند و بهواسطه سهتارزدن و باخ گوشکردن، بعضاً خدا را هم بنده نیستند. قطعاً این دسته افراد تا حدودی (کم و زیادش بستگی به چیزهای دیگری دارد) تمایز فرهنگی دارند. اما این تمایز فقط در سهتارزدن نیست؛ بلکه ناشی از تمایزِ رفتار اجتماعی است. رفتارهایی که حالا، به قول من، خردهرفتار شده و تازه آن هم از نوع ناشایستش. دیگر خود دانیم.