کد خبر: 11916 | صفحه ۱ | تاریخ: 15 تیر 1402
چتر چینی بر سر خاورمیانه
شاید بیراه نباشد اگر خاورمیانه را پرآشوبترین منطقه جهان بدانیم؛ جایی که همواره یا تحت تاثیر حضور کشورهای فرامنطقهای درگیر جنگ و بیثباتی بوده، یا زیادهخواهیها و تعارض منافع میان کشورهای منطقه، باعث شده این نقطه از جهان روی آرامش را به خود نبیند.
دههها حضور پررنگ آمریکا در خاورمیانه و تمایل برخی از کشورها به سلطهپذیری از ایالات متحده، باعث شده بود این منطقه به عنوان حیاط خلوت آمریکا شناخته شود. وجود پایگاههای متعدد نظامی آمریکا در خاورمیانه، کنترل وضعیت فروش نفت کشورهای منطقه و ارائه طرحهای گوناگون برای ترغیب کشورهای عربی به عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی از جمله مصادیقی است که آمریکا را به بازیگر نقش اول تحولات منطقه تبدیل کرده بود.
در حال حاضر اما از سویی بینتیجه بودن هزینههای هنگفتی که آمریکا در خاورمیانه داده است و از سویی دیگر تلاشهای چین برای تبدیل شدن به قدرت اصلی جهانی، باعث شده است که آمریکا جایگاه خود به عنوان تنها قدرت جهانی را متزلزل ببیند و از چندین سال پیش تصمیم بگیرد با کاهش حضور خود در منطقه، عمده تمرکزش را بر رقابت با چین و مهار این کشور بگذارد.
از طرف دیگر چین در راستای توسعهگرایی و تحقق سیاستهای اقتصادمحور خود، سالهاست که گسترش روابط صلحآمیز با تمام کشورهای جهان را در دستور کار قرار داده است و در این بین خاورمیانه به دلیل دارا بودن منابع عظیم انرژی، در کانون توجهات چین به عنوان بزرگترین واردکننده انرژی قرار دارد، توجهی که با استقبال کشورهای منطقه نیز مواجه شده است.
برعکس آمریکا که همیشه تنها با چند کشور محدود منطقه رابطه صلحآمیز داشته است، چین همواره سعی کرده با اکثر کشورهای خاورمیانه از جمله عربستان، ایران، عراق و امارات در سطوح مختلف امنیتی و اقتصادی روابط خوبی برقرار کند. چین همواره در تلاش بوده رویکردی مسالمتآمیز نسبت به کشورها در پیش گیرد و خود را در نگاه آنان به عنوان یک شریک مطمئن تجاری جلوه دهد؛ رویکردی که حتی در قبال آمریکا نیز دنبال شده است و علیرغم اینکه چین به عنوان دومین قدرت اقتصادی جهان، مهمترین رقیب آمریکا به شمار میرود، اما این دو کشور مهمترین شرکای تجاری یکدیگر نیز محسوب میشوند، به گونهای که در سال ۲۰۲۲، مجموع تجارت بین این دو کشور با شکست رکورد چندین ساله خود، به رقم ۶۹۰ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار رسید.
وجود چنین رویکردی در سیاست خارجی چین و همچنین عدم وجود هیچ سابقه استعماری در تاریخ این کشور، باعث شده است کشورهای مختلف و به خصوص کشورهای خاورمیانه، دیدگاهی مثبت نسبت به چین داشته باشند و بتوانند علاوه بر همکاریهای گسترده با این کشور در ابعاد امنیتی و اقتصادی، در حل و فصل مشکلات منطقهای نیز به آن اعتماد کنند.
شاید بتوان نقشآفرینی چین برای حل مناقشات میان ایران و عربستان و باز کردن این گره هفت ساله را به عنوان عملگرایانهترین اقدام چین در خاورمیانه نام برد. در شرایطی که قطع رابطه میان این دو قدرت اصلی خاورمیانه باعث بروز بیثباتیهای زیادی در منطقه شده بود، میانجیگریهای چین بین ایران و عربستان، منجر به عادیسازی روابط این دو کشور شد که نتایجی از جمله توقف جنگ در یمن، بازگشت سوریه به اتحادیه عرب و حتی افزایش تلاشها برای عادیسازی روابط ایران و مصر را در پی داشت؛ اتفاقاتی که تا حد زیادی ثبات را به منطقه پرآشوب خاورمیانه بازگرداند.
اخیرا چین در دومین گام خود در راستای افزایش نقشآفرینی در خاورمیانه، در صدد است زمینه از سرگیری مذاکرات صلح میان اسرائیل و فلسطین را فراهم کند. در اواسط ماه آوریل، وزیر امور خارجه چین در تماسهایی با همتایان فلسطینی و اسرائیلی خود، خواستار از سرگیری مذاکرات صلح شد. در اواسط ماه ژوئن نیز رئیس جمهوری چین در دیدار با محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، بر حمایت خود از مردم فلسطین تاکید و مجددا آمادگی خود برای میانجیگری میان فلسطین و اسرائیل را اعلام کرد؛ سخنانی که با استقبال محمود عباس نیز مواجه شد.
محمدحسین ملائک، سفیر سابق ایران در چین، حضور پررنگ این کشور در خاورمیانه را نتیجه تلاشهایی میداند که از چند سال پیش آغاز شده است. او رویکرد بیطرفانه چین در قبال کشورهای خاورمیانه را مهمترین عامل استقبال این کشورها از حضور چین در منطقه عنوان میکند و میگوید که تحقیرهای مکرر آمریکا نسبت به خاورمیانه، باعث شده است که امروز کشورهای این منطقه از افزایش حضور چین راضی باشند.
وی در گفتوگو با ایسنا با اشاره به تغییر رویکرد چین در سیاست خارجیاش، اظهار کرد: تا سال ۲۰۰۰ که هنوز چین به عنوان یک صادرکننده عمده در جهان مطرح نبود و در WTO عضویت نداشت، بر دو موضوع اصلی در سیاست خارجی خود متمرکز بود؛ اول اختلافاتش با تایوان و دوم مسائل مرتبط با پاکستان. تایوان به دلیل مسائل ملی چین و پاکستان به دلیل رقابتهای این کشور با هند، از محورهای اصلی مورد توجه در سیاست خارجی چین یودند.
ملائک با بیان اینکه ما در ۳سال گذشته شاهد نوعی سیاست خارجی تهاجمی از جانب چین بودیم، ابراز عقیده کرد: چین به همراه پاکستان برای به حکومت رسیدن طالبان در افغانستان تلاش کرد و از این طریق هم توانست نفوذ پاکستان به عنوان یکی از مهمترین شرکای خود را در منطقه افزایش دهد و هم خطرات احتمالی طالبان برای چین را کنترل کند.
این تحلیلگر مسائل چین اضافه کرد: همچنین چین در ادامه نقشآفرینیهای خود در خاورمیانه، فعالانه و همراه با روسیه و ایران برای حل بحران سوریه وارد عمل شد تا بتواند بخشی از نیروهای ملی خود موسوم به اویغورها را کنترل کند و امروز میبینیم حدود دو لشکر از این نیروها در سوریه حضور دارند. در حقیقت چین از این طریق تلاش کرد تحرکات اسلامخواهی در منطقه که میتواند اویغورها را تحت تاثیر قرار دهد و به امنیت این کشور ضربه زند را به کنترل خود درآورد. بنابراین به لحاظ امنیتی چین نسبت به منطقه حساسیت پیدا کرده بود و احساس میکرد باید با کشورهای منطقه تعامل داشته باشد تا مشکلات امنیتی خود را برطرف کند.
ملائک با بیان اینکه همچنین مسائل اقتصادی نیز از دیگر دلایل افزایش نقشآفرینی چین در خاورمیانه در سالهای اخیر است، عنوان کرد: در چند سال اخیر ما شاهد تلاشهای کشورهای منطقه برای بازسازی خود و از طرف دیگر تحرکات عربستان، قطر و امارات برای حضور در صحنه اقتصاد جهانی هستیم. در این میان چین نیز نمیخواهد از این فرصتهای بازار دستش خالی باشد. لذا به دلیل منتفع شدن از فرصتهای اقتصادی موجود در خاورمیانه، تصمیم گرفت نقشآفرینی خود در این منطقه را افزایش دهد.
وی با اشاره به اینکه چین یکی از بزرگترین واردکنندگان نفت است و بیش از ۶۰ درصد نفت مورد نیاز خود را از خلیج فارس وارد میکند، بیان کرد: بنابراین حفظ امنیت در خلیج فارس و ارتباط با کشورهای تامینکننده انرژی که در این منطقه قرار دارند، برای چین از اهمیت بالایی برخوردار است. مجموع این عوامل باعث شده است که خاورمیانه در سیاست خارجی چین اهمیت زیادی پیدا کند