کد خبر: 14532 | صفحه ۱ | تاریخ: 04 شهریور 1402
ایرانیان: اندیشه ها و پرسشها / محمدعلی نویدی
اهل خرد و خردورزی می دانند که پرسش و پرسشگری از جمله نشانههای بارز اندیشه ورزی و فرهیختگی است. زیرا پرسش و پرسشگری ریشه در عقل و آگاهی دارد و پرخاش و پرخاشگری و ستم و ستیزه از حماقت و اتمسفر جهالت نشأت میگیرد. شناخت ریشه و اصل و واقعیت اندیشهها و پرسش ها در نزد ایرانیان از وجوه و جهات گوناگون مورد اهمیت و اعتناست.
۱- ایرانیان از حدود سه هزار سال پیش آثار تاریخی متکوب (تاریخ مکتوب) دارند. تاریخ غیر مکتوب و آثار افسانهای و اسطوره ای قدمت بسیار بیشتری دارد، لیکن، استناد و استدلال با امر و واقعیت مستند و معتبر سر و کار دارد. یعنی، استدلال که نمود بارز و شایان و شایسته عقل و خرد آدمی است، به امر موهوم و خرافی و افسانهای و آرمانی اصابت نمی کند و منتج نیست. بنابراین داشتن تاریخ مکتوب و معتبر و موثق، راه استدلال و برهان را می گشاید و اتمسفر اندیشه ورزی را تمهید و تدارک می بیند. ۲- ایرانیان از زمان « اقوام ماد» و قبل از مهاجرت به فلات ایران و پس از تشکیل حکومت «مادها» و سلسلههای پادشاهی با سرزمین بسیار بزرگ، میاندیشیدند و پرسش داشتند. ۳- سخن در این است که ایرانیان چگونه می اندیشیدند و می پرسیدند و می کوشیدند؟ این یک پرسش فلسفی و اندیشگی و معطوف به اثرمندی است. به تصور راقم این سطور، ایرانیان به دو عنصر بنیادین و ابدی و بی زمانی التفات و اعتنای وافری داشتند: ۱- جاودانگی. ۲- راستی.
در دستگاه فکری و معرفتی ابتدایی و اولیه ایرانیان جاودانگی نقش اساسی داشت و این خصلت و ویژگی همچنان باقی ست. این صفت را می توان از تلاش ها و جنگ ها و ستیزه ها و خصومت های مستمر برای بقا و استمرار حکومتها و کوچ کردن های مداوم فهم و درک کرد. یعنی، ایرانیان می اندیشیدند چگونه امکان زندگی واقعی بهتری داشته باشند. مثلاً، اقوام ماد، می اندیشید برای بقا و دوام و رشد و ازدیاد ثروت و نسل خود (جاودانگی) چه باید بکند؟ پرسش اقوام ماد ابتدا مهاجرت بود. مهاجرت از هجوم و شدت سرما و مهاجرت از نبود امکانات و علوفه و غذای مناسب. اما، پرسش دوم اقوام باید، تثبیت استقرار و جلوگیری از حملات آشوریان بود. ایرانیان، پیوسته می اندیشیدند و می کوشیدند. شاید، یکی از علل و عوامل اصلی ماندگاری هویت و اصالت ایرانی، همین جادوانگی اندیشی باشد. به تعبیر دیگر، ایرانیان باستان زندگی اندیش و ژرف کوش بودند نه مرگ اندیش و غمین دمادم. شادکامی و خرسندی با این اندیشه و کوشش قرین بود. ممکن است شخصی سؤال کند، نشانههای اندیشیدن و پرسیدن ایرانیان باستان کدام است؟ : کافیست به همان تاریخ مکتوب بنگریم و ادله محکم در این خصوص پیدا کنیم یا به آثار باستانشناسی استناد نماییم ویا به آثار باقیمانده از آن دوران ژرف بیاندیشیم؛ از معماری، راه سازی و ارتباطات و حمل و نقل و پست و اداره کشور با آن وسعت و جلوگیری از هجوم دشمنان و امنیت و شهرسازی و غیره. به گمان من در پس ذهن و ضمیر اندیشه ایرانی، یک جنبه و ساحتی از جاودانگی وجود و من آن را نیک و مثبت و اثربخش ارزیابی می کنم؛ زیرا، پیشران فعالیت و حرکت و توانمندی ساختن آینده را مهیا می نماید و تولید اثرهای ماندگار و سازنده را ممکن میسازد.
اما نکته دوم، یعنی راستی و درستی در اندیشه ایرانیان باستان؛ از زمان مهاجرت اقوام ماد و ظهور زرتشت بزرگ و حکمای ایران باستان، همواره ایرانی، راستگویی و راستی را بر دروغ و دروغگویی ترجیح داده است. زیرا، نهاد و فطرت انسان ایرانی بر راستی استوار است. اهریمن در اندیشه ایرانیان، نماد کژی و کج رویی ست. بنابراین قلمرو و سپهر راستی و خردمندی در نزد ایرانیان باستان عمیق و موسع بوده است. گویی، وسعت وجودی آحاد ایرانی همانند وسعت کشور، فراخ و گشاده و باز بوده است و از محدودیتهای ساختگی پرهیز داشتند. چون می دانستند، محدودیتهای تصنعی، موجب محصوریت و معذوریت اندیشگی و اثری می شود. میخواهم بگویم، اقلیم و اندیشه و خواسته و پرسش با هم نسبت دارند. چگونه بیست و هشت کشور تحت لوای قدرت هخامنشیان با آرامش و آزادی زندگی می کردند؟ چگونه قدرت نرم و قدرت سخت همساز و همراه بود؟ به گمان من، راستی، رشته اتصال عناصر و مؤلفه های ایران متنوع و متکثر باستان بوده است.
ایرانیان در پیوسته تاریخ از سرآمدان ملل بودهاند و فرهنگ باز و تعامل گرا داشتهاند. به همین دلیل اقوام متخاصم و مهاجم مثل مغولان و اعراب و اسپارت و غیره را در فرهنگ اصیل و ریشه دار خود هضم کرده اند و فرهنگ راستی را اشاعه داده اند. ایرانیان نیک می دانند، اجداد ما تفکر، خردورزی، اندیشیدن و کوشیدن را بر شعار و احساس و هیجان و غفلت ترجیح می دادند و خردمندان و اندیشه ورزان را مقدم می داشتند. اندیشه ها با چالش و مواجهه با مسئله ها و موانع زندگی شروع می شود و با پرسش و پرسشگری پیش می رود و آنگاه افقهای نوین می گشاید.
ایران بزرگ است، به خاطر اندیشههایش، به دلیل خردمندانش، به لحاظ آثار حکمی و علمی اش، از حیث دانشمندان اش. ایران بزرگ می ماند، به دلیل، استدلال پذیری اش، تعامل اش، جهان نگری اش، همبستگی اش، و ایران، ایران است چون می اندیشد و می کوشد و می پرسد. آموختن و پشتکار شرط موفقیت هر ملتی است.