کد خبر: 17429 | صفحه ۴ | فرهنگ و هنر | تاریخ: 02 آبان 1402
شکرخواه در آیین نکوداشت محمدرضا شجریان :
شجریان از «مطرب» استاد ساخت!
همزمان با سومین سالگرد درگذشت زندهیاد محمدرضا شجریان، دوستداران او در خانه هنرمندان گرد همآمدند و یاد او را گرامی داشتند.
به گزارش ایسنا، مراسم بزرگداشت سومین سالگرد درگذشت محمدرضا شجریان با حضور هنرمندانی همچون حمیدرضا نوربخش (خواننده)، داوود گنجهای (نوازنده کمانچه)، آرش امینی (رهبر ارکستر)، علی جهاندار (خواننده)، یونس شکرخواه (روزنامهنگار)، غلامحسین امیرخوانی (خوشنویس)، داریوش پیرنیاکان (آهنگساز)، عباس مجیدی (مجسمهساز)، فاضل جمشیدی (خواننده) و ... در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
شجریان؛ یکی از بزرگترین چهرههای موسیقی در دنیای معاصر
در این مراسم که عباس سجادی اجرای آن را برعهده داشت، نخستین سخنران، قطبالدین صادقی (کارگردان و نویسنده) بود که در سخنانی گفت: فرهنگ ایران به جز ادبیات کلاسیک، چهار پرچم حیرتانگیز دارد که در دنیا مایه فخر این سرزمین است؛ موسیقی، نمایش، فرش، کاشی و معماری این چهار پرچم هستند. یکی از بزرگترین چهرههای موسیقی در دنیای معاصر ایران، استاد شجریان است. به نظر من ایشان مصداق این جمله آرتور شوپنهاور است که میگوید: «همه هنرها میکوشند تا به پای موسیقی برسند؛ زیرا در موسیقی آنچه تعیینکننده و تأثیرگذار است قدرت تجریدی آن است که سوا از محتوا و فرم میتواند با ناخودآگاه ما حرف بزند و با جان ما عجین شود.»
او ادامه داد: برای من مصداق این سخن شوپنهاور «ربّنا»ی استاد شجریان است. من جز کلمه ربّنا به دلیل فقر زبان عربی چیزی را نمیفهمم اما این اثر با جان شما حرف میزند؛ صرف نظر از اینکه شیعه، سنی و یا مسیحی باشید. آقای شجریان یک هنرمند یگانه است که سه ویژگی بزرگ دارد. اولین آن ادراک است؛ کسی که ادراک نداشته باشد، چیزی از هنر نفهمیده است. ولی تبحر و شناختی که شجریان در فرهنگ عمومی از فرهنگ مذهبی و سنتی گرفته تا ادبیات کلاسیک داشت، موجب میشد اشعاری که میخواند بسیار ریشهای باشد. یکی از دلایل تاثیرگذاری او همین ادراک نیرومند است.
این هنرمند تصریح کرد: دومین چیزی که در شجریان تشخیص دادهام، تسلط فنی اوست؛ یعنی احاطه او بر دستگاههای نوین موسیقی، تحریرهای یگانهای که داشت، او را شاخصترین کرده بود. سومین نکته، احساس است. ادراک و تکنیک به تنهایی کافی نیست، یک غلظت عاطفی داشت که برآمده از غنای فرهنگ کهن و هزار ساله ما است و باعث شده که در زیر تمام ملودیهایی که میخواند یا زخمههای سازی که همراهش میکرد، شدیدا تاثیر گذار باشد. آنچه که باعث شد این غنای عاطفی بسیار همه جا حاضر و تاثیرگذار باشد، ناشی از این بود که خود مرحوم شجریان سرد و گرم روزگار را چشیده بود. شما اگر در حافظه عاطفی خود احساسات درشت را تجربه نکرده باشید، نمیتوانید در بازآفرینی هنری، آن را یک بار دیگر نشان دهید. به نظر من آقای شجریان دارای این سه ویژگی بسیار والا بود که توانست جایگاه بالایی برای خود در فرهنگ موسیقایی ایران به دست بیاورد.
صادقی با بیان اینکه «تنها تسلط ادراک و غلظت عاطفی آثار شجریان نیست که از او یک تصویر نمادین از فرهنگ معاصر ساخت» گفت: آنچه که از او یک استثنا ساخت، در حقیقت تشخص مرحوم شجریان بود. او به همراه عدهای مانند مرحوم لطفی یا حسین علیزاده، موسیقی ایرانی را از حالت بزمی و مجلسی خارج کردند و یک بعد اجتماعی بسیار نیرومند به آن دادند. بسیار فرهنگی و بسیار تأثیرگذار. زخمهها دیگر حتی اجتماعی بود. یک شور و خروش در آن بود که بود بسیار کارساز بود. به نظر من سردمدار این افراد آقای شجریان بود و او بود که به نوازنده و سازنده اعتبار بخشید.
شجریان تفکر نظاممند داشت
این کارگردان ادامه داد: شجاعت شجریان مثالزدنی بود. شخصیت اجتماعی او سه بار نمود پیدا کرد؛ یک بار در دوره ایران قبل از انقلاب اسلامی که به رادیو و تلویزیون به خاطر کثرت ابتذال اعلام جنگ داد و گفت که دیگر صدای او را پخش نکنند. یک بار بعد از انقلاب اسلامی که بعضی از افراد میخواستند موج موسیقیهای اجتماعی و فرهنگی را در کانال تبلیغاتی برای بعضی از احزاب بیندازند که شجاعانه ایستاد و به آنها هم نه گفت. بار سوم هم زمانی بود که گفت آثارش پخش نشود. اینها نشان از اعتماد به نفس و تفکر اندیشمند و نظاممند او داشت.
قطبالدین صادقی و دو خاطره از شجریان
او همچنین در راستای سخنان خود درباره شجریان، به بیان دو خاطره پرداخت و گفت: من هیچوقت شانس همکاری با او را نداشتم ولی از جشن هنر سال ۵۲ که او را دیدم و تا زمانی که فوت کرد هر از چند گاهی در محافلی او را میدیدم. او یک مراقبت بزرگ در زندگی شخصی خود و یک رژیم فرهنگی حیرتانگیز داشت و شایسته این بود که به این مقام برسد. یادم است رایزن فرهنگی فرانسه ما را دعوت کرده بود و داشتم با او صحبت میکردم که چه شد که دوباره با لطفی کار میکند و او گفت: «هنوز از لطفی موزیسینتر نیست» و بعد همانطور که حرف میزد به من گفت که ایرادی ندارد به تراس برویم؟ تعجب کردم سالنی بزرگ بود که خیلی از بزرگان فرهنگ و هنر هم بودند. به خاطر دارم که پاییز بود و هوا کمی سرد بود. سوال کردم که چرا به اینجا آمدیم؟ گفت چند نفر آنجا سیگار میکشیدند. من همانجا یک باریکلای بزرگ گفتم. هنرمند یعنی این. مثل شاعر که اولین وظیفه او حراست زبان است، اولین وظیفه او نیز پاسداری از تنی بود که مرکز فضیلت و اندیشه بود و حتی برای چند سیگاری به هوای باز رفت.
صادقی ادامه داد: به خاطر دارم آقای شجریان در اصفهان کنسرتی در عالیقاپو داشت که سفیر فرانسه او را دعوت کرده بود و مقابل همه مهمانها شروع به ستایش او کرد و کلماتی که استفاده میکرد آنقدر با احترام و مهر بود که من در ترجمه آن کلمات کم آوردم. سپس خود آقای شجریان شروع به صحبت کرد و آنقدر با فروتنی و تواضع صحبت کرد که باز هم من کم آوردم. میخواهم بگویم در دو مرحله، هم در ستایش و هم پاسخش چه دنیای وصف نشدنیای وجود داشت. آقای شجریان اصالت فرهنگی داشت و این اولین فضیلتی بود که او داشت؛ یک فضیلت مثالزدنی. توانایی فنی حیرت انگیز و مقام اجتماعی هم دیگرشاخصههای او بود.
شجریان از «مطرب» استاد ساخت
یونس شکرخواه (پدر روزنامهنگاری مدرن ایران) نیز در ادامه این مراسم در سخنانی بیان کرد: من فکر میکنم یکی از بزرگترین اتفاقاتی که برای موسیقی ایران رقم خورد، این بود که آقای شجریان کشیدگی دامن موسیقی را از یک پدیده سمعی خارج کرد. شاید در یک تاریکی مطلقی این اتفاق صورت گرفت که اساسا ارتباطی به صورت بصری وجود نداشت. او موضوع را از حالت حس شنیداری وارد حوزه هنر کرد. او تاکید شدیدی بر تقدم معنا بر فرم داشت. او انسانی چند بعدی بود و به همین سبب هم دوستان مختلفی از حوزههای مختلف داشت.
او ادامه داد: آقای شجریان رعایت مخاطب داشت و بیدلیل با تحولات اجتماعی همراه نبود. شاهد بودم یک بار در ساند چک حتی روی دو صندلی آخر سالن نشست و صدا را چک کرد. او همه جنبه مخاطب را در نظر میگرفت. آقای شجریان فرامتن را خوب درک میکرد و این باعث میشد موقعیتها را به مقصد تبدیل کند. او به مقصد رسید و تردید نکرد. او فهمید که متن باید به فرامتن و حاشیه گره بخورد. «مرغ سحر» وقتی موفق شد که مخاطب به متن گره خورد. او فهمید راه سختی را جلو میرود و توانست از «مطرب» استاد بسازد؛ استاد محمدرضا شجریان!
شجریانی که مکانیک هم بود
غلامحسین امیرخانی نیز که سالها سابقه رفاقت با محمدرضا شجریان را داشته است، گفت: ما در تمام عرصهها صاحب گنجهایی هستیم که اگر فرصت داده شود در هر عرصهای به قلههای بلند میرسیم. من به سهم کوچک خودم به عنوان یک خادم هنر، میگویم که باید قدر خودمان را بیشتر بدانیم. حال این قدرشناسی در درجات و عرصههای مختلفی قابل بهرهوری است. ما باید چنین برنامههای هنری را بیشتر کنیم و تنها منتظر یک موعد و تاریخ نباشیم؛ زیرا هر تاریخ و هر روز ما به قدری درخشان است که میتوان به یک هنرمند و اهل ادب و فرهنگ تخصیص داد. میتوانیم ۳۶۵ نشست در یک سال داشته باشیم، کدام کشور هست که به اندازه تمام روزهای سال چهرههای بزرگ و جهانی داشته باشد؟
او همچنین با بیان خاطراتی از شجریان صحبت خود را به اتمام رساند و گفت: با خانواده گاه توفیق این را داشتیم که آقای شجریان به منزل ما در طالقان میآمدند. روزی یک کسی از همشهریان ما دسترسی به مکانیکی نداشت آمد و گفت: «شنیدهام مهمان دارید؛ شاید یکی از آنها مکانیکی بلد باشد، ماشین من خراب شده است». در همین حین من فکر میکردم که چه کمکی میتوان کرد که شجریان فورا گفت من بلدم و مهلت نداد و یک ساعت بعد با دستان چرب و سیاه آمد.
امیرخانی ادامه داد: روزی دیگر هم به پیکنیک با خانواده در طالقان رفته بودیم. عصر که میخواستیم برگردیم، اتومبیل حدود ۱۰۰ متری جلوتر پارک شده بود و باید باقی راه را پیاده میرفتیم. به همین جهت وسایل را بستهبندی کردیم و جوانها بردند. رختخوابی که بزرگتر بود را روی دوشش گرفت و رفت. یک جا به یک سربالایی تند رسیدیم شروع کرد به خواندن یک غزل که آدم در حالت عادی به سختی میخواند. مقصودم این است که بگویم او همیشه درصدد این بود که خودش را روی ترازو بگذارد و خود انتقادگر دقیقی بود و پیش از اینکه کسی از او نقد کند خودش این کار را میکرد. او اصلا به دنبال خودنمایی نبود. او شاگردی هنر را کرد و به معنای واقعی دین خود را به هنر ادا کرد.