صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • سنگ کیسه صفرا: از تشکیل تا درمان، همه آنچه باید بدانید
  • اکسل، سلاح مخفی مدیران و تحلیلگران: آموزش تکنیک‌های حرفه‌ای برای تصمیم‌گیری هوشمندانه
  • دلایل خرابی لباسشویی سامسونگ
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 18212  |  صفحه ۴ | فرهنگ و هنر  |  تاریخ: 15 آبان 1402
    گلپا و آواز ایرانی که او زنده کرد
    به یاد حنجره طلایی آواز ایران
    گروه فرهنگ و هنر - اکبر گلپا بدون تردید یکی از بزرگان موسیقی ایرانی بود، خبر درگذشت او میان اهالی موسیقی یک فراق بزرگ به دنبال دارد، سبک اجرایی، تسلط و تبحر او بر آواز ایرانی تا به اندازه‌ای بود که به او لقب حنجره طلایی یا سلطان آواز داده بودند.
    اکبر گلپا درگذشت، استاد محمدرضا شجریان در وصف او گفته بود: «هنگامی که نوجوانی 17 ساله بودم، صدای آقای گلپایگانی را از رادیو می‌شنیدم و آواز او باعث شد تا به موسیقی علاقه‌مند شوم». زنده یاد محمدرضا لطفی در خاطرات خود گفته بود: «وقتی صدای گلپایگانی از رادیو پخش می‌شد، مردم دکان‌های خود را می‌بستند تا صدای او را در منزل و از رادیو بشنوند.»
    اکبر گلپا بدون تردید یکی از بزرگان موسیقی ایرانی است و خبر درگذشت او میان اهالی موسیقی یک فراق بزرگ به دنبال دارد، سبک اجرایی، تسلط و تبحر او بر آواز ایرانی تا به اندازه‌ای بود که به او لقب حنجره طلایی یا سلطان آواز داده بودند. او بیشترین برنامه گلها را در رادیو ضبط کرد و دلیل شهرت و آوازه او در میان مردم هم این همکاری با رادیو بود.
    او در مصاحبه ای گفته بود: موسیقی برای من از کلاس دوم دبستان آغاز شد. پدر و پدربزرگم خواننده‌های خوبی بودند، به‌ همین سبب هنرمندان زیادی در منزل ما رفت‌وآمد داشتند. در واقع من میان هنرمندان عصر خود بزرگ شدم. روزی که مادرم به علت کزاز در بستر بیماری بود، عمویم به من گفت که برای بهبود مادرت بر پشت‌بام خانه اذان بخوان.
    هنگامی‌که اذان به پایان رسید دیدم که همه متاثر و متحیر شده‌اند. پرسیدم: چه اتفاقی افتاده است که شیخ ممد شِمر، تعزیه‌خوان معروف، به من گفت که چطور توانستی این‌گونه اذان را بخوانی؟ گفتم کار خاصی نکردم جز اینكه در سراسر لحظه‌های اذان، مادرم پیشِ روی چشمانم بود. وقتی این اتفاق پدید آمد، متوجه شدم که در خوانندگی استعداد دارم.
    پس از آنکه به استعداد خود علم پیدا کردم، به مدرسه نظام رفتم. در مدرسه نظام با نورعلی‌خان برومند استاد موسیقی و ردیفدان، آشنا شدم. منزل او در امیریه بود و خانواده متمولی داشت. این سخن من به این معنا بود كه به شغل افسری علاقه ندارم. از آن دانشگاه بیرون آمدم و در دانشکده نقشه‌برداری پذیرفته شدم، اما از آن فعالیت هم مدتی نگذشته بود که به عنوان کارشناس رهنی بانک مشغول به کار شدم و خانه‌ها را قیمت‌گذاری می‌کردم که رای من کار دلچسبی نبود. پس از مدتی، احساس کردم این کار به دردم نمی‌خورد.
    گذشت و گذشت تا روزی که در باغ آقای خواجه‎نوری میهمان بودیم در مقابل سفیر ایتالیا یک قطعه ترکی خواندم. پس از میهمانی آقایی آمد و گفت که بیا برای من کار کن. گفتم شما را نمی‌شناسم، گفت من پیرنیا، سازنده برنامه «گل‌ها» هستم. آن زمان برنامه گل‌ها دو بخش 10دقیقه‌ای بود. چندخواننده، از جمله ادیب خوانساری، بنان و فاخته‌ای، خواننده‌های اصلی آن برنامه بودند. به استودیوی برنامه گل‌ها رفتم. آقای پیرنیا گفتند یک‌ آواز در باب ضربت‌خوردن حضرت علی(ع) بخوان.
    من گفتم باید از استادم اجازه بگیرم، اما ایشان با اصرار خود قانعم کرد که بدون پخش موسیقی و بدون ذکر نام خواننده بخش کوتاهی از یک آواز را اجرا کنم. آن شعر این بود: «در خرابات مغان نور خدا می‌‌بینم/ این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌‌بینم» وقتی این بیت از حافظ را خواندم، دیدم که پیرنیا گریه می‌کند.
    چند روز بعد دوباره با من تماس گرفتند و گفتند که بیا و برای برنامه‌ای با آهنگ مرتضی محجوبی آواز بخوان.من هم به دلیلی آنکه همیشه به آواز و نه ترانه علاقه داشتم علاقه داشتم، این پیشنهاد را پذیرفتم.
    عده‌ای ایراد گرفتند که گلپا برای جوان‌ها و عامه مردم می‌خواند. اتفاقا من فقط برای مردم می‌خوانم، برای دل جوانان می‌خوانم. همه موفقیت من در طول سال‌ها این بوده است که علیه مردم چیزی نخوانده‌ام. همیشه گفته‌ام که استعداد من از جانب خداست و مردم از این استعداد حمایت کرده‌اند، پس انصاف نیست که برای خدا و مردم نخوانم. منتقدان می‌خواستند که گلپا تا پایان عمر «دل‌ای‌دل‌ای، امان‌امان...» بخواند اما من اینطور نمی‌خواستم، زیرا مردم از من چنین توقعی نداشتند.
    به‌ یاد دارم که در همین خانه، روزی ابوالحسن صبا ویلون می‌زد و یونس دردشتی می‌خواند. وقتی دردشتی شروع به خواندن «دل‌ای‌دل‌ای، امان‌امان...»‌ کرد، صبا به نورعلی‌خان گفت: این چه می‌خواند؟ نورعلی‌خان پاسخ داد که خودش را کوک می‌کند! وقتی که چهارمضراب و رِنگی زده شده است، باید شعر خوانده شود. مساله رمانس و فاصله میان بین ترانه و آواز موضوعی است که باید به‌شدت به آن توجه شود.
    [...] من به همه مسئولان و همکارانم می‌‌گویم که مسیر طی‌شده اگر درست بود، خواننده‌های جوان امروزی، فقط به دنبال پول نبودند. چندی پیش به کنسرتی رفتم و خودم دیدم که خواننده در مقابل چشمان مردم، مدام به ساعت خود نگاه می‌کرد که ذره‌ای بیش از مدت قرارداد نخواند، یا مدتی پیش به من گفتند که در ازای ۱۵سکه بهارآزادی، همراه با همسرت به تالار رودکی بیا و ساعتی در ردیف جلو بنشین.
    به درخواست‌کننده گفتم که «ای‌کاش این سخن را به من نمی‌گفتی. من اگر دنبال پول بودم به دبی می‌رفتم و برای یک‌شب اجرا، ۲۵هزاردلار دریافت می‌کردم. عرصه هنر، عاشقی می‌خواهد و همه‌چیز پول نیست، هنرمند خریدنی نیست.»
    به نظر من تا زمانی که اندیشه پول‌پرستی، خودپسندی و انحصارطلبی از ذهن هنرمندان و مسئولان پاک نشود، هیچ اتفاق مثبتی پدید نخواهد آمد، اما اگر همه دست‌به‌دست هم دهند تا از جوانان مشتاق حمایت شود، صبح امید موسیقی ایران فراخواهد رسید.»
    گلپا و گلریز؛ دو برادر و دو دیدگاه
    «گلپا» صدای دهه ۳۰ بود؛ از وقتی اولین آوازش را با ساز نورعلی برومند و علی‌اصغر بهاری روی صفحه بزرگ ضبط کرد تا وقتی که مردم با صدایش در برنامه «گل‌ها» انس گرفتند و «گلریز» صدای دهه ۶۰ و در واقع صدای انقلاب اسلامی بود. حالا «گلپا» رفته و صدای آخرین نسل خواننده «گل‌ها» یی خاموش شده است.
    به گزارش ایسنا، ‌ شاید تغییر نام خانوادگی محمد گلپایگانی به محمد گلریز باعث شود خیلی‌ها ندانند که او برادر کوچکتر زنده‌یاد ‌اکبر گلپایگانی معروف به «گلپا» است که البته با دو دیدگاه هنری متفاوت در یک خانواده هنرمند پرورش پیدا کردند.
    پدرشان به نام «مرشد حسین» معروف بود و سال ۱۳۶۲ درگذشت. حدود ۸۰ سال پیش مرشد حسین سمبُل آواز در ایران البته به صورت تعزیه‌خوانی، مداحی و مرثیه‌خوانی بود و یکی از مرثیه‌خوانان مهم تهران محسوب می‌شد. او همراه همیشگی مرحوم فلسفی بود. فلسفی منبر می‌رفت و مرشد حسین مداح بود.
    مرشد حسین چند پسر داشت که همه آنها آوازخوان بودند. اکبر، عباس، محمود، ابوالقاسم و محمد که در سه‌راه شکوفه، خیابان صفا با هم زندگی می‌کردند. محمد گلریز درباره رابطه خانوادگی‌شان می‌گوید: «شب و نصف شب همه آواز می‌خواندند و کَل کَل هم داشتیم. اگر کسی گوشه یا مایه‌ای را نمی‌توانست درست اجرا کند، بقیه فوری وارد عمل می‌شدند و آن را می‌خواندند. یک شب حدود ساعت ۱۲ در زدند و دیدیم که همسایه‌ها آمده‌اند و داد و بیداد که چرا اینقدر سروصدا دارید و ما از دست آواز خواندن شما آسایش نداریم. جالب این که برخی دیگر از همسایه‌ها آمدند و مقابل همسایه‌های معترض قرار گرفتند. این دسته دوم از همسایه‌ها می‌گفتند ما از آواز خواندن این خانواده لذت می‌بریم و هر موقع که دوست داشته باشند، باید بخوانند.»
    از شاگردی نورعلی‌خان برومند تا آوازخوانی حرفه‌ای
    نورعلی‌خان برومند که آن زمان موسیقیدان مطرح شهر بود به خانه مرشد حسین می‌آمد و به گلپا آموزش آواز می‌داد. محمد گلریز در آن زمان پشت در می‌ایستاد تا آموزش نورعلی‌خان را یاد بگیرد. یک بار نورعلی برومند بی‌هوا در را باز می‌کند و او را که پشت در و در حال گوش دادن است، می‌بیند و به داخل کلاس می‌برد.
    در واقع گلریز و گلپا هر دو در مسیر آواز حرفه‌ای ایرانی قدم برمی‌دارند اما گلریز در حوزه سرود مطرح و گلپا به عنوان خواننده اصیل ایرانی بین مردم شناخته می‌شود.
    گلپا و آواز ایرانی که او زنده کرد
    محمد گلریز درباره برادر بزرگ‌ترش «گلپا» معتقد است: «گلپا پیش از انقلاب اسلامی می‌خواند و البته بعد از انقلاب هم خواند اما کنسرتی نداشت. ایشان آواز را در ایران زنده و در آواز تحولی خاص ایجاد کرد و به شعر هویتی خاص داد. «گلپا» آواز را آهنگسازی می‌کرد. ما هفت دستگاه و پنج آواز در موسیقی ایرانی داریم. اگر به خوانندگان مختلف بگویید «سه‌گاه» بخوان، همه یک جور می‌خوانند. یعنی مانند علائم راهنمایی و رانندگی است و همه آن قوانین را رعایت می‌کنند. در حالی که آواز ابتکاری است. بیشتر خوانندگان خواندن آواز در دستگاه «سه‌گاه» را با درآمد آغاز می‌کنند در حالی که «گلپا» سه‌گاه را با مخالف آغاز کرد.»
    گلریز و صدایی که به عنوان میراث شفاهی ثبت شد
    مسیر آموزشی گلریز درست مانند گلپا بود اما اوج فعالیت‌های او درست برعکس برادرش پس از انقلاب اسلامی بود. او کارش را با آهنگ «سرود نیایش» از رضاقلی ملکی شروع کرد. سپس سرود «این بانگ آزادی» با شعر حمید سبزواری و آهنگ احمدعلی راغب را خواند. گلریز سپس سرودهای ای شهید مطهر، رفتند یاران، خجسته باد این پیروزی، ای شهیدان خدایی نامتان پاینده باد را خواند. او آهنگ «دریغا» را با آهنگسازی محمد علی شکوهی را به مناسبت درگذشت امام خمینی (ره) اجرا کرد.
    او که یکی از خوانندگان برتر دوران دفاع مقدس است، صدایش به عنوان میراث شفاهی ایران در سازمان میراث فرهنگی ثبت شده‌است.
    چرا گلریز، نام خانوادگی‌اش را عوض کرد؟
    محمد گلریز خودش درباره تغییر نام خانوادگی خود از گلپایگانی به گلریز می‌گوید: «من اولین خواننده‌ گروه «شیدا» بودم. در دوران سربازی با محمدرضا لطفی آشنا شدم. بعد از سربازی هم با هم بودیم. من رفتم و دو سال شاگرد ادیب خوانساری شدم (۱۳۵۳) و بعد همکاری با گروه «شیدا» را آغاز کردم. وقتی می‌خواستیم، نخستین اجرای گروه «شیدا» را داشته باشیم. با محمدرضا لطفی نزد نورعلی‌خان برومند رفتیم تا از او اجازه بگیریم. برومند در آن دیدار از ما پرسید، چه می‌خواهید بخوانید؟ ما هم گفتیم آوازی در دستگاه «شور» انتخاب کرده‌ایم. آقای لطفی تارش را برداشت و من هم خواندم تا به گوشه‌ی «گلریز» رسیدیم. به اینجا که رسیدیم، استاد گفت نامت را «گلریز» می‌گذاری! این را به من امر کرد. داداشم حرفش را گوش نداده بود و من نمی‌خواستم خلاف امر استاد عمل کنم. از آن زمان نامم را «گلریز» گذاشتم.»