کد خبر: 19885 | صفحه ۴ | فرهنگ و هنر | تاریخ: 13 آذر 1402
زنی ترکزبان که روی فارسی غیرت دارد
زنی برآمده از خوی و آذربایجان است، تأکید دارد زبان ترکی را خوب میداند اما غیرت زبان فارسی دارد و عمرش را برای آن گذاشته است. به گزارش ایسنا، دوازدهم آذرماه سالگرد تولد ژاله آموزگار است؛ زنی از دیار آذربایجان که عمرش را برای زبان فارسی و ایران باستان گذاشته است؛ خود را برکشیده شهر خوی میداند و ابتدا خود را ایرانی معرفی میکند و بعد آذربایجانی، در نشستها همیشه میگوید ترکی را بسیار خوب حرف میزند ولی عاشق زبان فارسی است و زبان فارسی را کلی میداند که همه ما کنار هم جمع کرده است.
از خوی تا سوربن فرانسه
ژاله آموزگار درباره تولد و دوران تحصیل و تدریس خود در دانشگاه میگوید: پدرم اهل تبریز و مادرم تهرانی بود؛ اما به علت مأموریت شغلی پدرم، من در خوی، در آذر ۱۳۱۸، به دنیا آمدم. پدرم رئیس دبیرستان دخترانهای بود که بعدها من در آنجا تحصیل کردم. دوره کودکی خوبی را، توأم با آرامش و محبت، گذراندم. شاید یکی از بزرگترین خوشبختیهای من این بوده است که در کانون یک خانواده فرهنگی متولد شدم و پدر و مادرم امکانات تحصیلی و تربیتی یکسانی برای من و برادرم فراهم کردند. بخشی از تحصیلات دبیرستانیام را در خوی گذراندم و پس از اخذ مدرک دیپلم علمی سال پنجم دبیرستان از دبیرستان ایراندخت خوی و دیپلم سال ششم ادبی از دبیرستان ایراندخت تبریز، جهت ادامه تحصیل به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز وارد شدم. وقتی برای ادامه تحصیلات دانشگاه به تبریز آمدم، پدر و مادرم هنوز در خوی بودند و من در خانه عمویم حسین امید که از شعرا و دانشمندان آذربایجان است اقامت گزیدم.
پس از احراز رتبه اول در رشته ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات تبریز، بورس تحصیلی به من تعلق گرفت. در آن زمان بورس تحصیلی به کسانی اختصاص مییافت که در بین دانشجویان، رتبه اول را کسب کرده بودند. من از این بورس استفاده نکردم؛ چراکه خانوادهام سنتی بودند و تمایل نداشتند که تنها به سفر فرنگ بروم. در این گیرودار من با یکی از همکلاسیهای دانشکدهام ازدواج کردم. چندی بعد زندهیاد دکتر پرویز خانلری، وزیر فرهنگ آن وقت، اطلاعیهای صادر کرد مبنی بر اینکه شاگرداولهایی که از بورس تحصیلیشان استفاده نکردهاند میتوانند مجدداً پروندهشان را به جریان بیندازند. من و همسرم در آن موقع هر دو دبیر آموزشوپرورش بودیم. اقدامات لازم انجام شد و مقدمات سفر به فرانسه فراهم گردید و من به همراه همسر و دخترم راهی پاریس شدیم. من در سوربن ثبتنام کردم و مشغول تحصیل شدم. مطابق سیستم آموزشی فرانسه، دانشجویان دوره دکتری باید بلافاصله استاد راهنمای خود را انتخاب کنند. بخت با من یار بود و من کارم را با دومناش شروع کردم؛ استاد عالیقدری که همیشه خود را مدیون او میدانم، به دلیل آنچه از او آموختم. من تنها به یاد آموختههای علمیام نیستم، بلکه به یاد مسائل انسانی که در جوار درسها به طور غیرمستقیم از او آموختم نیز میافتم. رساله دکتریام را که درباره «ادبیات زردشتی به زبان فارسی» بود، با این استاد گذراندم.
در پاریس برای تهیه و نگارش رسالهام امکانات کتابخانهای بسیار گستردهای در اختیار داشتم و حتی امکان استفاده از همه نسخههای خطی نیز بهراحتی برایم فراهم بود و بیشتر بعدازظهرها در سالن نسخههای خطی کتابخانه ملی پاریس کار میکردم. سرانجام توانستم در سال ۱۳۴۷ از ساله دکتریام دفاع کنم. استاد راهنمایم پروفسور دومناش و استادان مشاورم پرفسور لازار و پروفسور اوبن بودند. هیچوقت روز دفاع از رسالهام را فراموش نمیکنم. برای من روز بسیار باشکوهی بود. همه دوستان ایرانی و فرانسویام در آن جلسه حضور داشتند. رسالهام با درجه عالی پذیرفته شود. پس از اخذ دکترا به ایران برگشتم. آن موقع دانشجویانی که به خارج میرفتند به ایرانی برمیگشتند. از وزارت آموزشوپرورش به بنیاد فرهنگ منتقل شدم و در آنجا مشغول به کار شدم.