کد خبر: 24570 | صفحه ۱ | تاریخ: 09 اسفند 1402
ایران، اصلها و فرعها / محمدعلی نویدی
شناخت و آگاهی از ریشهها و اصلهای هر چیزی و تمییز و تفکیک بین ریشههای اصلی از ریشههای فرعی یک فعالیت و کوشش خالصانه، خردمندانه و اصیل علمی آدمی ست. چرا و چگونه میتوان ریشه شناسی و ریشهیابی کرد؟ مراد من از ریشه یابی، اصل و نسبشناسی و منشأ یابی و پیدا کردن بنها و بنیادهاست. اگر ما بنها و بنیادهای خود را بشناسیم چه اتفاقی میافتد؟ شناخت ریشه ها چه امداد و مظاهرت و پشت گرمی به ما می رساند؟
خرد و خردورزی آغازین گاه و سرچشمه کم و کیف (چونی و چندی) پیدایش و ظهور «چیزها، پدیدارها و موجودات» در جهان کرانمند و زیستمند انسانی ست. زیرا اندیشه و اندیشه ورزی منشأ و ریشه رشد، گسترش، توسعه و مانایی و ماندگاری پدیدهها ست. ریشهها همان اصلها و شالوده رویشها و پیدایشها و زایشها هستند. ریشهها ارکانها و اندامها و ابزارهای تأمین و جذب مواد مغذی و حیاتی و ضروری و سبب ماندگاری هر چیزی میباشند. مثلاً درخت با ریشه و ریشه داری امکان پیدایش و پایداری پیدا میکند. ساختمان با پایهسازی و فونداسیون ساخته می شود، پلها با پایهها و بنها بنا نهاده میشوند، آدمیان با عقل و شخصیت و عمل و اثر پای میگیرند. جوامع و نهادهای اجتماعی با اندیشهها و عقلها و ذهنهای خلاق و اثربخش و سازنده، شکل میگیرند. یعنی ریشههای جامعه اندیشهها و اندیشمندان هستند، بعبارت دیگر، برای ویرانی و نابودی یک جامعه نیاز به ویرانی شهرها و آبادیها نیست بلکه کافی است ریشه ها و اندیشهها سوزانده و ویران شود یا به اسارت و اسیری رود یا در خرافات گرفتار آیند! استحکام ریشهها بر پویایی و شکوفایی و ماندگاری دلالت دارد. چرا ایران در طول تاریخ ماندگار بوده است؟ چون ایران در درازنای تاریخ همواره ریشه دار و اندیشه دار بوده است.
آگاهی و شناخت از ریشههای اصلی و تفاوت آنها با ریشههای فرعی یک ملک و ملت، برای اهل اندیشه و پژوهش یک امر ضروری و سرنوشتساز میباشد، چراکه اگر ریشهها شناخته نشوند و ریشهیابی صورت نگیرد، به مرور زمان از اصلها به فرعها (فطرتی - عاریتی) گذار میکنیم و بنیادهای خود را به فراموشی و نسیان میسپاریم و در وادی حیرت، حیران و سرگردان میشویم و سر و سامان زندگی خود از دست میدهیم و پریشان میگردیم. زیرا ایستاده روی ریشهها هستیم، مرگ ریشهها و اندیشهها، مرگ یک ملت با فرهنگ و تمدن است. مردمی که ریشه های خود را نشناسد و علت اصلی پیدایش و ماندگاری خود را نداند، ریشههای فرعی و عاریتی و عارضی جای ریشههای اصلی و بنیادی و اساسی را میگیرد و آنگاه دچار بحران و بدبختی می شود. بنابراین ریشهیابی، یک رشته و گرایش انسانی و اندیشه ورزانه اصیل و اثرمند می باشد که اولاً، بذرها و بنیادها و سرچشمه ها را می شناساند و ثانیاً، سیر تطور و تحول و تغییر ریشهها را عیان و آشکار میسازد و ثالثا در ساختن حال و آینده یاری گری مردمان یک فلات و سرزمین می کند. قدرتهای سیاسی و حاکمان می آیند و میروند، برخی به خردمندی و بسیاری به بی خردی حکم میرانند و به دنبال مطامع خویش روانند و دوانند و ندان. اما جوامع با ریشهها و تبارها و جوانه های جدید و بالنده و رشد یابنده و مثمر و مفید در اعماق تاریخ و جانها و جهانها ریشه میدوانند و زندگیها و نسلها می پرورند و آثار خیرمند میسازند و افقها را گشوده می دارند و اثربخشی میآورند.
ریشهها را بشناسیم و در آب و خاک مساعد نگه داریم تا جوانهها و جوانها شاداب و سرزنده باشند، اگر از ریشهها غافل شویم از جای خود کنده می شویم، معنی کنده شدن، نابودگشتن و اضمحلال یافتن است. ایران زمین دارای ریشههای اصلی و اصیل و ضخیم و طولانی ست که در طول تاریخ ریشه بسته و ماندگار گشته است (کتاب ایران و ریشههایش) پس به هوش باشیم گرفتاریها و اوضاع اسفناک ما را از شناخت و آگاهی ریشهها غافل نکنند. ما ایرانیان برای مساعدت و امداد اوضاع حال و روزمان به یاری ریشههایمان و اندیشههایمان نیاز داریم، به عنوان مثال، یکی از ریشههای تاریخی و باستانی و اصلی ما ایرانیان «راستی و راستگویی» بوده است. به راستی، چه بر سر راستی و راستگویی آمده است؟! آیا جامعهای که راستی را پشت سر انداخته است و یا در زیر پای دروغ و دروغگویی، تزویر و ریا و شمشیر و شمش نابود کرده است، تمام مناسبات و ارتباطات و تعاملات راستین وی ویران نمی شود؟ بر سر عقل و خرد برگردیم و راه برهان و خردمندی پیش گیریم و ریشههای خود را از دست ندهیم و ایران را در قد و قامت بلند و والای انسانی به آیندگان تحویل دهیم.