صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • جشنواره بلک فرایدی در نخل مارکت
  • چهارمین «گزارش پایداری» ایرانسل منتشر شد
  • مانور آمادگی همراه اول برای رویارویی با بحران؛ تمرینی برای پایداری ارتباطات
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 2522  |  صفحه ۱۱ | ایران و جهان  |  تاریخ: 11 دی 1401
    مدل حکمرانی پکن چه نکاتی برای ایران دارد؟
    درس‌هایی از چین
    نظام بین‌الملل در حال گذار است و رقابت چین و آمریکا هم روزبه‌روز در حال گسترده‌تر و جدی‌تر شدن است. در این زمان کشور‌های زیادی برای کسب یک جایگاه بهتر در دوران پساگذار در حال تنظیم و باز تنظیم روابط و سیاست خارجی خود در قبال این دو کشور هستند. بررسی رفتار کشور‌های پیرامون ایران نشان می‌دهد که آن‌ها به‌درستی دریافته‌اند که برای افزایش توان بازیگری خود باید تا حدودی توازن را در سیاست خارجی خود رعایت کنند تا هم از مواهب نزدیکی به چین بهره‌مند شوند و هم اینکه در مقابل کشور‌های غربی به‌عنوان متحدان قدیمی و اصلی خود ابتکار عمل بیشتری در بازیگری داشته باشند. ایران نیز کشوری است که برخلاف نگاه متوازن اکثر کشور‌های همسایه آشکارا سیاست نگاه به شرق را دنبال می‌کند که رکن اصلی آن اتکا به توان اقتصادی چین برای بی‌اثر کردن تحریم‌ها و حفظ وجهه آمریکاستیزی خود است.
    امروزه چین به‌عنوان کشوری که در نیم‌قرن گذشته رشد اقتصادی شگفت‌انگیزی داشته است به‌عنوان قدرتی در نظر گرفته می‌شود که به‌عنوان یک بازیگر تجدیدنظرطلب نظم موجود را به چالش کشیده است. به همین دلیل توجهات بیشتری را به‌سوی خود جلب کرده است. در اینکه چین یکی از قدرت‌های بزرگ است و اثرگذاری آن در نظم بین‌المللی آینده مهم خواهد بود شکی نیست، ولی اینکه آیا چین در آینده ابرقدرت جهان خواهد شد و ما می‌توانیم صرفاً باسیاست نگاه به شرق به رشد و توسعه برسیم تردید جدی وجود دارد. داده‌های آماری و اقتصادی می‌توانند تا حدودی ما را از تصورات اغراق‌آمیز در مورد توان و قدرت چین که باعث انحراف تحلیلی در نزد بسیاری در داخل شده است جلوگیری کند. به گزارش انتخاب، قبل از هر چیز باید اذعان کرد که رشد اقتصادی چین در حدود نیم‌قرن گذشته بسیار بالا و شگفت‌انگیز است که این کشور را به‌عنوان یکی از نمونه‌های موفق توسعه و قدرت‌های مهم جهانی مطرح کرده است؛ اما بااین‌حال چین جدا از سایر حوزه‌ها که ضعف‌های اساسی دارد، در حوزه اقتصادی که بزرگ‌ترین نقطه قوت آن است هم با چالش بزرگی روبرو است که می‌تواند ابرقدرت شدن آن را تحت تأثیر قرار دهد.
    چین را چگونه می‌توان تعریف کرد؟
    در یک نگاه می‌توان اقتصاد چین را این‌گونه تعریف کرد که اگرچه چین یک اقتصاد بزرگ است، ولی در حال حاضر و در مقایسه با آمریکا و کشور‌های غربی «یک اقتصاد قوی نیست». دلایل زیادی برای این مهم وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها وابستگی عمیق چین در فنّاوری و تراشه‌های حیاتی مانند نیمه‌هادی‌ها (Semiconductors) به کشور‌های غربی و متحدان آن‌ها است. تایوان به‌تنهایی ۵۴ درصد بازار جهانی نیمه‌هادی‌ها را در دست دارد. چین فقط ۶ درصد این بازار را در اختیار دارد و بقیه در اختیار آمریکا و سایر متحدانش است. کسری تجاری چین در این حوزه از کسری تجاری این کشور در واردات نفت بیشتر است. برای مثال کسری تجاری این کشور در سال ۲۰۲۰ در صنعت نیمه‌هادی‌ها بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار بوده است.
    هم‌اکنون آمریکا شرکت‌های چینی مانند هواوی و شرکت بین‌المللی تولید نیمه‌هادی چین (SMIC) را در لیست تحریم قرار داده است و اثر این تحریم‌ها در تکنولوژی چین نمایان است. نمونه بارز آن حذف هواوی از بازار جهانی و محدود شدن اکثریت بازار آن به داخل چین است. دولت چین برای غلبه بر این ضعف مهم سیاست سرکوب را در قبال شرکت‌های بزرگ این کشور مانند علی‌بابا، تِنسِنت، می‌تو آن و. در پیش‌گرفته است. با این امید که فرصت رشد و بروز خلاقیت را برای شرکت‌های کوچک‌تر فراهم کند تا شاید گره از کار گشوده شود. ولی کارشناسان چشم‌انداز روشنی برای موفقیت پکن متصور نیستند، زیرا بهترین شرکت چینی در این حوزه سال‌ها از رقبای غربی خود عقب است. چین قرار بود تا سال ۲۰۲۵ بتواند ۷۰ درصد نیاز خود را تأمین کند، ولی هم‌اکنون تنها توانایی تأمین ۱۶ درصد را دارد و چشم دستیابی به این هدف در سه سال آینده هم اصلاً روشن نیست و آرزویی دور از دسترس است. سیاست سرکوب حکومت چین باعث شد شاخص سهام شرکت‌های چینی در بازار‌های هنگ‌کنگ و نیویورک بین ۴۰ تا ۴۵ درصد سقوط کند و این شرکت‌ها از فوریه ۲۰۲۱ تا مارس ۲۰۲۲ متحمل بیش از ۲ تریلیون دلار ضرر شوند؛ به‌طوری‌که فقط دو شرکت علی‌بابا و تنسنت بیش از یک تریلیون دلار متضرر شدند.
    مورد بعدی بحث امنیت غذایی چین است. ذائقه غذایی چینی‌ها به دلیل توسعه و چند دهه رشد اقتصادی مداوم تغییر کرده است. تغییر ذائقه مردم چین و افزایش مصرف گوشت قرمز وابستگی چین به تکنولوژی حیاتی تولید خوراک دام (به‌طور خاص گوشت خوک) که در دست غرب است را افزایش داده است. آن‌چنان‌که کارشناسان چینی معتقدند مشکل اصلی چین فقط نیمه‌هادی‌ها نیست بلکه خوراک دام هم هست. سابقه تاریخی تحولات سیاسی- اجتماعی چین باعث شده است مقامات پکن بگویند: «یک مقدار غذای بیشتر در چین یک موضوع اقتصادی است، ولی یک مقدار غذای کمتر یک موضوع سیاسی خواهد بود». این اصل مهم اشاره به انقلاب‌ها و شورش‌های دهقانی و معیشتی در تاریخ چین دارد که مقامات از آن بیمناک هستند.
    معمای گذار سیاسی
    اما مهم‌ترین موردی که شاید بیشتر از هر چیزی به روند ابرقدرت شدن چین ضربه وارد کند، گذار چین از دیکتاتوری حزبی (حزب کمونیست) به استبداد فردی (دائمی شدن ریاست‌جمهوری شی جینگ پینگ) است که در سال‌های اخیر آغاز شد و احتمالاً در آینده نزدیک نهایی خواهد شد. این گذار به‌مرور وفاداری به حزب را به وفاداری به فرد تغییر خواهد داد و چه‌بسا چین در باتلاق رهبری خودکامه مبتنی بر کیش شخصیت فرو برود و از مسیر اصلی توسعه منحرف شود؛ زیرا تاریخ خود چین و بقیه جهان تأثیرات منفی شکل‌گیری چنین حکومت‌هایی را نمایان می‌کند و بعید است این کشور باوجود تجربه تاریخی در این زمینه بتواند از آثار منفی شکل‌گیری مجدد چنین ساختاری رهایی یابد.
    اکونومیست هم اخیراً در یک مقاله، فرضیه‌ای که چین را ابرقدرت اقتصادی آینده جهان می‌داند زیر سؤال برده بود. شی جین پینگ در نوامبر ۲۰۲۰ گفته بود این امکان وجود دارد که چین از ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۵ تولید ناخالص داخلی خود را دو برابر کند؛ اما به گفته موسسه مشاوره کپیتال اکونومیکس، اگر چین تا اوایل دهه ۲۰۳۰ این موفقیت را کسب نکند، احتمالاً هرگز دیگر موفق نخواهد شد؛ زیرا تعدادی از روند‌ها تاریخ تبدیل‌شدن چین به بزرگ‌ترین اقتصاد جهان را به تعویق انداخته‌اند و انبوهی از مشکلاتی که چین را فراگرفته‌اند که سبقت گرفتن از آمریکا را برای این غول آسیایی سخت می‌کند.
    شرایط به‌گونه‌ای است که هم‌اکنون تعداد فزاینده‌ای از اقتصاددانان معتقدند ممکن است روزی که قرار است چین از آمریکا سبقت بگیرد هرگز فرا نرسد. اکونومیست نوشته است جمعیت چین چهار برابر بیشتر از جمعیت آمریکاست، بنابراین، اقتصاد آن می‌تواند از نظر مقیاس از آمریکا پیشی بگیرد، اما از نظر قدرت و پیچیدگی نمی‌تواند با آن برابری کند؛ و این نشانی است از اینکه اقتصاد چین اگرچه بزرگ است، ولی هنوز نسبت به رقبای غربی خود قوی نیست. برای مثال با توجه به جمعیت بالای چین اگر سرانه تولید ناخالص داخلی چین به یک‌چهارم آمریکا برسد، تولید ناخالص دخلی این کشور با آمریکا برابر خواهد بود. بااین‌حال در شرایط تولید ناخالص داخلی چین از آمریکا بسیار کمتر است. آمار‌ها نشان می‌دهد GDP آمریکا در سال ۲۰۲۱ بیش از ۵ تریلیون دلار از چین بیشتر بوده است.
    چین مشکلات عدیده دیگری نیز دارد؛ از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به رکود دارایی‌ها، شرکت‌های دولتی اصلاح‌نشده و ادامه‌دار شدن جنگ فناوری با آمریکا که روند رشد و قدرتمندتر شدن اقتصاد چین را مختل کرده اشاره کرد. همچنین تحریم‌ها و سیاست سرکوب پکن در مورد بخش‌هایی که قبلاً پررونق بودند مانند فناوری (قبلاً اشاره شد) و آموزش، باعث از بین رفتن انگیزه‌ها، کمتر شدن سرمایه‌گذاری و خروج بسیاری از شرکت‌ها شده است. علاوه بر آن در بلندمدت، پیری جمعیت چین بر دامنه مشکلات این کشور خواهد افزود. بر اساس برخی برآوردها، نیروی کار چین ممکن است طی دهه آینده ۱۵ درصد کاهش یابد و این برای اقتصاد چین که در سودای ابرقدرتی است عواقب سختی خواهد داشت.
    شرکت مشاوره کپیتال اکونومیکس همچنین گزارش داد که GDP چین ممکن است تا اواسط دهه ۲۰۳۰ به GDP آمریکا نزدیک شود یا حتی از آن پیشی بگیرد، ولی دوباره به دلیل کاهش جمعیت این کشور عقب خواهد افتاد. همچنین باید اضافه کرد که هم‌اکنون حدود ۶۰ درصد ذخایر ارزی جهان با دلار است و بعدازآن یورو و ین ژاپن قرار دارند و کمتر از ۳ درصد با یوان چین است. همچنین در سیستم پرداخت بین‌المللی چین بسیار به نهاد‌های غربی وابسته است و در ایجاد یک سازوکار جایگزین هم بسیار از غرب عقب است. سیستم پرداخت بین‌المللی بین‌بانکی چین (CIPS) موفقیتی در مقابل سیستم سوئیفت کسب نکرده است؛ معاملاتی با که سیستم بین‌المللی بین‌بانکی چین انجام می‌شود کمتر از ۲ درصد آن چیزی است که در سوئیفت انجام می‌شود؛ بنابراین اگرچه چین بیشترین و مداوم‌ترین رشد اقتصادی را در تاریخ داشته است، ولی هنوز با ابرقدرت شدن و تبدیل‌شدن به قدرت برتر اقتصادی جهان فاصله دارد.
    درسی برای شرکای چین
    اما بااین‌حال رفتار چین به‌عنوان یک کشور قدرتمند در مقابل کشور‌های غربی که به آن‌ها وابسته است بسیار درس‌آموز است. پکن سعی می‌کند ضعف‌های خود را بپذیرد. کارشناسان و مقامات چینی بااینکه اصلی‌ترین رقیب غرب هستند، ولی خود را دشمن آن‌ها نمی‌دانند و بسیار تلاش می‌کنند که مورد تحریم قرار نگیرند. آن‌ها بر کنار آمدن با امور خارجی در آرامش تأکید دارند. زیرا این کشور از مسیر رشد خودآموخته است که با بستن در‌ها نمی‌تواند به توسعه برسد. برای مثال باوجود صف‌آرایی‌های پنهان و آشکاری که چین و آمریکا علیه همدیگر دارند؛ پکن تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد که به‌جای لجبازی ایدئولوژیک همچنان شریک مورد اعتماد غرب باقی بماند؛ زیرا معتقدند چین هم باید سنت‌های خوب ملت خود را پیش ببرد و هم اینکه از دستاورد‌های خوب تمدن‌های دیگر استفاده کند.
    اگرچه اخراج چین از درگاه پرداخت بین‌المللی ساده نیست، ولی رفتار چین بر مبنای جلوگیری از وقوع چنین سناریویی تنظیم‌شده است. چین سعی می‌کند تعاملات در حوزه فنّاوری را افزایش دهد تا تحریم عمیق نشود و با درک وابستگی در صنعت غذایی سعی می‌کند از رفتار خود حساسیت‌زدایی کند. رهبران چین انجام اصلاحات اقتصادی بازار محور را به‌عنوان یک عقب‌نشینی ضروری از سوسیالیسم دانسته‌اند که برای پاسخگویی مناسب به شرایط تاریخی چین موردنیاز و اجتناب‌ناپذیر بوده است. به همین دلیل اصل رقابت و درگیری و کسب سود را در سطح روابط بین‌الملل پذیرفته‌اند و بر اساس آن روابط خود را با کشور‌ها تنظیم می‌کنند که نمونه آن در رفتار این کشور در نزدیکی با کشور‌های عرب خلیج‌فارس و موضع‌گیری علیه تمامیت ارضی ایران کاملاً نمایان بود. با اتکا به آورده‌های چنین سیاستی که مبتنی بر واقعیات است چین هم‌اکنون سهم شایسته خود را در ایجاد یک نظم سیاسی بین‌المللی عادلانه‌تر و نظم اقتصادی منصفانه‌تر جستجو می‌کند.
    در پایان از بررسی وضعیت اقتصادی چین و رفتار این کشور می‌توان سه نتیجه گرفت. نخست اینکه چین یک کشور قابل‌احترام در مسیر توسعه است که نقش مهم آن در عرصه بین‌المللی در دوران گذار و پساگذار قابل‌انکار نخواهد بود.
    مورد دوم این است که این کشور در عرصه‌های مختلف از جمله در حوزه اقتصادی دارای کمبودها، عقب‌ماندگی‌ها و ضعف‌هایی است که ابرقدرت شدن آن را با چالش روبرو می‌کند، بنابراین هرگز نباید در مورد قدرت و جایگاه آینده آن اغراق شود و سپس با افتادن در چنین دامی روابط خارجی کشور را تنظیم کرد.
    سوم هم اینکه سیاست‌های منطقی و انعطاف‌پذیر چین الگوی مهمی است که بسیاری از کشور‌ها از جمله ایران باید از آن درس گرفته یاد بگیرند که منافع ملی و کسب سود اقتصادی برای چین مهم‌تر از همگرایی‌های سیاسی است.