سرمقاله

تنگ شدن حلقه فشارهای غرب؛ چه باید کرد؟ ‪/‬ جلال خوش‌چهره

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • بسته تخفیفی ایرانسل به مناسبت روز مادر و روز پدر
  • ارائه بسته‌های ویژه همراه اول به‌مناسبت روز مادر
  • حضور همراه اول با مجموعه‌ای از سرویس‌های فناورانه در نمایشگاه تلکام 2024
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 26842  |  صفحه ۴ | فرهنگ و هنر  |  تاریخ: 04 اردیبهشت 1403
    محمدهاشم اکبریانی، داستان‌نویس و منتقد ادبی:
    با بحران نویسنده روبه‌روییم نه بحران مخاطب!
    محمدهاشم اکبریانی معتقد است: در ادبیات معاصر، بحران در خود نویسنده‌هاست تا مخاطب؛ اگر بحران مخاطب داشتیم آثار اکثریت‌پسند و ترجمه هم خوانده نمی‌شد.
    این داستان‌نویس و منتقد ادبی در گفت‌وگو با ایسنا درباره «مسئله مخاطب در ادبیات داستانی» و اینکه آیا در این زمینه با بحران مواجه هستیم یا خیر، اظهار کرد: در حوزه ادبیات و هنر، و نه صرفا بخش ادبی، به دلیل مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، با ریزش مخاطب مواجه بوده‌ایم و درواقع تعداد مخاطبان کم شده اما این به معنای بحران نیست.
    او سپس گفت: زمانی که از «مخاطب» می‌گوییم باید توجه کنیم مخاطب کدام ادبیات مدنظر ماست: مخاطب ادبیات خاص که می‌توان آن‌را ادبیات اقلیت‌پسند نامید، یا ادبیات اکثریت‌پسند (کلمه عامه‌پسند را مناسب این نوع ادبی نمی‌دانم). فکر نمی‌کنم ادبیات اکثریت‌پسند ما دچار بحران باشد زیرا کتاب‌های ۸۰۰ صفحه‌ای با قیمت ۶۰۰ هزار تومان داریم که به چاپ بیستم یا سی‌ام رسیده است؛ این نشان می‌دهد اگر مخاطب کتاب خود را پیدا کند، مسئله مالی برایش اهمیت چندانی پیدا نمی‌کند. مخاطب ادبیات و داستان خاص یا همان اقلیت‌پسند، نیز اگر احساس کند یک اثر داستانی، چیزی به داشته‌هایش می‌افزاید و از خواندن آن لذت می‌برد، حتما آن را خریداری کرده و از آن بهره می‌برد.
    او با تاکید بر اینکه بحران ادبیات معاصر ما، خود نویسنده‌ها هستند، توضیح داد: بحران ادبیات ما مخاطب نیست بلکه نویسندگی، و به عبارتی خود نویسنده‌ها هستند. گرچه در ادبیات معاصر نویسنده‌هایی را داشتیم که به دلایل گوناگون، که جای بحث آن، این‌جا نیست، نوشته‌هایشان در ایران خوانده شده اما در بیرون از ایران، غالبا ناشناخته هستند، زیرا چیزی برای عرضه به ادبیات جهانی نداشته و ندارند. به عبارت دیگر در جوامعی که با بحران مخاطب هم روبه‌رو نیستند، این آثار خوانده نمی‌شوند. در اکثر موارد این آثار حتی در داخل کشورمان هم ممکن برای یک دوره‌ای مخاطب داشته باشند اما با سپری شدن آن دوره، دیگر مخاطب آن‌چنانی ندارند.
    نویسنده «اندوه من» که در یازدهمین دوره جایزه هفت اقلیم، به عنوان رمان شایسته تقدیر شناخته شد، با اشاره به رمان‌های مطرح جهان چون «جنایات و مکافات» و «صد سال تنهایی» بیان کرد: این کتاب‌ها بعد از گذشت زمانی طولانی، هنوز خوانده می‌شوند اما در ۶۰_ ۷۰ سال اخیر کدام نویسنده ایرانی را داریم که چنین باشد؟ شاید برخی به کتاب‌هایی چون «بوف کور» اشاره کنند اما فکر می‌کنم مخاطب این دست کتاب‌ها، در مقایسه با مخاطب آثار نویسندگان بزرگ خارجی، حرفی برای گفتن ندارند.
    او با اشاره به این‌که در ادبیات کلاسیک و قصه‌های مردمی کشورمان رگه‌های قدرتمندی از ادبیات سوررئال داریم، ادامه داد: «بوف کور» صادق هدایت بی‌شک اولین گام ادبیات سوررئال و مدرن در ایران بود اما در ادبیات مدرن جهان پیش از آن، کتاب‌های زیادی در این سبک داشتیم که «بوف کور» با آن‌ها قابل مقایسه نیست. مثلا رمان سوررئال «نادیا»ی آندره برتون، که سال‌ها قبل از «بوف کور» نوشته شده، در سبک خود آن‌قدر قوی و مستحکم است که به عنوان مانیفست ادبیات سوررئال شناخته می‌شود. بنابراین طبیعی است که خواننده جهانی وقتی داستان‌های بزرگی چون «نادیا» را در اختیار داشته باشد، سراغ «بوف کور» نرود. به هر حال منظورم این است که باید بحران را در نویسندگی و نویسندگان خودمان جست‌وجو کنیم چرا که نویسنده‌های ما نمی‌توانند خود را در حد نویسنده‌های جهانی بالا ببرند و نظر مخاطب را جذب کنند.
    اکبریانی با اشاره به ترجمه برخی از آثار ایرانی به زبان‌های دیگر، گفت: این ترجمه‌ها به این معنا نیست که ادبیات کشورمان در ادبیات جهانی جایگاهی پیدا کرده باشد؛ کافی است به تیراژ آثار ترجمه‌شده به زبان‌های دیگر توجه کنیم، تا بفهمیم جایگاه آن‌ها کجاست.
    نویسنده «غریبانه می‌میرند» و «عصب‌کشی» در ادامه اظهار کرد: بگذارید رک بگویم چون ما نویسنده قدرتمند نداشتیم، برخی از نویسندگان در جامعه مطرح شدند؛ اگر نویسنده قدرتمندی داشتیم، وضع به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد و شک ندارم مخاطبان زیادی سراغ آن می‌رفتند.
    او در ادامه با اشاره به ریشه‌دار بودن ادبیات در کشور ما گفت: گرچه ادبیات ما ریشه‌دار است اما در دنیای مدرن نتوانسته رشد کند، در مقابل ادبیات، سینما را داریم، گرچه سینما در کشورمان پیشینه تاریخی ندارد و پدیده مدرنی در ایران به‌شمار می‌رود اما رشد بسیار خوبی داشته و در عرصه جهانی نیز حرفی برای گفتن داشته و دارد. ما فیلمسازانی داشتیم که در عرصه جهانی مطرح شدند؛ سهراب شهید ثالث، عباس کیارستمی و اصغر فرهادی نمونه‌هایی از آن هستند ولی نویسنده‌ای با چنین جایگاهی نداشتیم و الان هم نداریم. بنابراین لازم است نویسنده‌ها بیش از آنکه به مخاطب توجه داشته باشند و با فرافکنی مشکل را در مخاطب ببینند، بیشتر به خودشان توجه کنند و ببینند دچار چه بحرانی هستند که نمی‌توانند مخاطب را جذب کنند.
    او با اشاره به خوانده شدن آثار ترجمه در ایران گفت: وقتی مترجمان برجسته‌ای چون عبدالله کوثری و مهدی غبرایی آثاری از نویسندگان بزرگ جهانی و حتی نویسندگان درجه دو، ترجمه می‌کنند، در اغلب موارد، مخاطب سراغشان می‌رود و در این زمینه دچار بحران نیستیم. اگر بحران مخاطب وجود داشت، این بحران باید در خصوص آثار خارجی هم نمود داشته باشد.
    او در پایان اظهار کرد: وقتی ادبیات کشورمان، قدرت و حرف برای گفتن داشته باشد شک نکنید چه در داخل و چه در خارج، مخاطبان فراوانی پیدا می‌کند. مثلا شعر شاعرانی چون حافظ، خیام و مولوی، با گذشت قرن‌ها، همچنان در ایران و کشورهای دیگر مخاطب زیادی دارند و ترجمه‌های گوناگونی از آن‌ها وجود دارد، اما کدام شاعر و نویسنده داستانی ما توانسته حتی بخشی از جایگاه جهانی آن‌ها را به‌دست آورد؟ چرا چنین است؟ پاسخش در مخاطب نیست، در قدرت و توانایی‌های بزرگ خیام و حافظ و مولوی و ضعف نویسنده امروزی است. به همین دلیل بهتر است بحران را در خودمان ببینیم نه مخاطبان.