سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
سراب رسیدن به دموکراسی از خلال تحریم انتخابات، افقی است که سرابزدگانی مدام آن را تبلیغ کردهاند. چنین سرابی نه در این انتخابات که از بدو تاسیس جمهوری اسلامی وجود داشته است. اگر قبول کنیم که وضع دموکراسی محصول فرایندهایی پیچیده است، هیچ کشوری مسیری واحد و مشخص را برای رسیدن به چنین وضعی نپیموده و این مسیر لزوما کارگزار مشخصی نیز نداشته است. ایرانِ پسا مشروطه در هر دورهای در پیِ دموکراسی، در دام نوعی احساسیگرایی، مستمر خود را آخرین مرحله مبارزه ارزیابی کرده است. بسیاری از اندیشمندان بودند که در هر مرحله از جنبش، خیزش، اقدام تاریخی و یا وضع موجود، نظر خود را پیشبرنده و آزادیبخش ارزیابی کردهاند و خبر از فردای آزادی دادند. در این میان آنچه هنوز رخ ننموده و نزدیک هم نمینماید آرمانِ آرماناندیشان آزادیخواه است. خون جوانان وطن از سال 1285 است که جاری است. پس از 88 و ناامید شدن بسیاری، حسن روحانی با وعدههایی تند و برگرفته از وجدان عمومی، مردم را باز به صندوقهای رای کشاند. او آرمانهای اصلاحات درون ساختار را در صندوقی ریخت و طی 8 سال آن را آتش زد. فارغ از نتایج مثبت دولت روحانی، ناامیدی مانند 84 این بار در 1400 رخ نمود. فاجعه هواپیمای اوکراینی گسستی عمیق و عریض بین برخی از مردمان و صندوق رای گشود و چند سال بعد در پی رویدادهایی که میدانیم این گسست باز تشدید شد. آگاهی رومانتیک اما وضع روشنی تصویر میکرد. مایی در نظر گرفته میشد که میخواهد رای ندهد تا به آزادی برسد. این آگاهی جوانان را به خیابان میکشاند. آنها باز خصمی مشخص تصویر میکردند و خود را آزادیخواهان و علمداران مشروطه. اما مشکلی کوچک وجود داشت. مایی آزادیخواه وجود نداشت. ایرانیان خارج از کشور، که عموما خود را لیبرال، سوسیال، روشنفکر، دموکرات و مدعی وضع دموکرات میخواندند نمیتوانستند بین خود نمایندهای برگزینند. گویی آنها دقیقا همانچیزی بودند که مدعی نقدش بودند؛ استبداد. رسانه چنین رومانتیسمی که از خون معترضین تغذیه میکرد، بودجهاش از دول خاص بود و راز موفقیتش در افشای ناکارآمدی، آبروی مستقلین را نیز میبرد و از آنچه که زور و زر داشت میتوانست تزویر را نیز چنان استعمال کند که بابِ چنین آگاهی را باز بگشاید که در آخرین مرحله رسیدن به آزادی هستیم. برخی از مدعیان چنین آزادیخواهی در کارنامهشان پنجاه سال استبداد و تبعیض پهلوی را داشتند. چندی نگذشت که رئیس ساواک هم به جمع آزادیخواهان خارج نشین پیوست تا پازل تکمیل شود. ممکن است به حق گفته شود که اپوزوسیون اینها نبودند اما باید پرسید آیا اپوزوسیون منصف نیز جز تحریک عواطف و تشدید احساسیگرایی کاری انجام داد. معترضین خارج از کشور که جز مرثیهسرایی برای آزادی کار نکرده بودند تلاش کردند تا نسخه خود را مبنی بر عدم شرکت در انتخابات را دوباره برای چندمین بار بپیچند. اما پرسش از دعوت به عدم رای دقیقا این است که این سناریو دقیقا چه پیشرفتی در چهل و چند سال اخیر داشته است. ممکن است که عدمشرکتیون جدید از زمانی که خود وارد این فرایند شدهاند تاریخ را آغاز شده بیانگارند اما در این چهل و چند سال عدم شرکت چه دستاورد عینیی به دست آورده است. مساله اینجاست که از قضا صرف عدم شرکت در انتخابات نمیتواند دستاوردی داشته باشد، زیرا نیازمند کنشهای دیگری است که تاکنون انجام نشده است. این نداشتن دستاورد را نمیتوان بیدستاوردی تفسیر کرد. از قضا در انتخاباتی بیشور، پیامی در حال صدور است و آن نبودن امکان سیاسی در آن دوره از انتخابات است و وضع مردمان ایرانی به مثابه تعیین کنندگان قدرت اصلی در تقابل با قدرت رسمی. بیش از بیست سال از طرحهای اکبر گنجی برای سیاست ایران میگذرد. چهل و چند سال است که جریانهای مختلف اپوزوسیون طرحهایی دادهاند اما آیا نگرفتن این طرحها در نظر مردم ناشی از بیاقبالی به این جریان نیست. آیا نمیتوان تحریم انتخابات را پروژهای برشکسته ارزیابی کرد که در قبال امکانهای سیاسی مدام بر طبل توخالی میکوبد. آنها منتظرند که وضع موجود به واسطه ناکارآمدی از پای درآید و هیچ دستاورد، راهبرد و راهکاری باری خروج از وضع موجود جز ایجاد کراهت، انزجار و نفرت در میان مردم ندارند. این سخنان به هیچ وجه نمیتواند تایید مقابلین اپوزوسیون ارزیابی شود اما بیشک بخشی از اینکه چیزی تغییر نمیکند در ناتوانی و حتی بیتدبیری، بیزبانی، بیبرنامگی و خیانتهایی است که اپوزوسیون به ایران انجام داده است. اردوگاه در هم ریخته و خائن منافقان درست جایی است که شازده آواره آرزو میکند به آنجا برسد، یعنی جلب حمایت دشمنان ایران برای تامین منافع شخصی. تلویزیونهایی که کاسه گدایی به دست دارند، در پی آواز منافع دول خارجی برای گذران معاشاند. دراین میان مستقلینِ دلسوز ایران تنها بر احساسات منفی بدون طرح هیچ کنش سیاسی مشخص میدمند. در فقدان تشکیلات مردمی، از جنس صنف و حزب، خیانت و یا ناکارآمدی آزادیخواهان، کوبیدن راههای تنگ و دور رسیدن به وضع دموکراتیک، یعنی تقویت گزینههای متفاوت در درون ساختار موجود، دعوت به انفعال و خود برحق بینی است. به راستی چند سال بعد از عدم شرکت قرار است دموکراسی رخ بنماید، چقدر جان عزیز باید در سراب تحریم تباه شوند تا شاید روزی بهار آزادی بیاید. چقدر خانواده باید دلشوره بکشند تا مردم ایران سعادتمند شوند. آیا تشدید مصیبت به جایی منجر میشود؟ به راستی راهی جز استفاده هوشمندانه در شرکت و یا عدم شرکت در صندوقها و مهمتر تقویت جنبشهای اجتماعی و یا حرکتهایی اجتماعی با مطالبات مشخص چنانچه در معلمان، کارگران، اقوام، زنان و ... شاهد آن هستیم وجود دارد؟ آیا پیشتر نیز انتخابات نتوانست این نیروها را متحد کند و تغییراتی ایجاد کند؟ آیا در 88 نیز چنانچه سرابزدگان آن زمان مدعی بودند انتخابات تنها یک نمایش بود. آنچه ذیل عنوان نمایش توسط سرابزدگان تحریمی مطرح میشود از قضا دیدن سیاست ایران از جایگاه دانای کل است. این انتخابات نیز نشان خواهد داد که بسیاری از ایرانیان هنوز میتوانند در فضایی واقعی به سوی صندوقهای رای حرکت کنند و راهی را که صحیح میدانند برای تعیین سرنوشت خود به کار گیرند.