کد خبر: 30238 | صفحه ۱ | تاریخ: 04 تیر 1403
ضرورت تغییر / محمدعلی نویدی
منظور از ضرورت، لازم عقلی و فلسفی است که مشعر بر وجوب و لزوم می باشد. اما، ضرورت عقلی بخودی خود و جدا از ضرورت عینی و واقعی رساننده معنای ناقص و بی اثر است؛ بنابراین، ضرورت هم شامل لزوم و نیاز عقلی و ذهنی و هم شامل لزوم و نیاز عینی و اثری است. ریشه این گونه ضرورت ها و حاجات به متن زندگی و خاصیت زندگانی انسانی بر می گردد. لذا، ویژگی چنین ضرورتی، ناگزیری و ناچاری است تا اهداف و اغراض مورد نظر محقق و محصل شود. مثلاً، وقتی می گوئیم، هرگاه امور بر اساس عقل و اندیشه و دانش سر و سامان نیابد، باعت افزایش فقر و فلاکت اجتماعی می شود، در این گزاره ها، برای پرهیز از فقر و فلاکت و پریشانی، ضرورت عقلانیت و ابتنای به دانش، آشکار و اثبات می شود. بنابراین، مراد از ضرورت در اینجا، عدم انفکاک و جدایی ناپذیری مؤلفه ای از مؤلفه ی دیگر می باشد، عدم جدایی ناپذیری عنصری و چیزی از عنصر و چیز دیگر می باشد. با این مقدمه، اهمیت اساسی و تعیین کننده و سرنوشت ساز « ضروریات » نمایان میشود. هر چیزی که به سرنوشت و زندگی انسان مربوط است، جزو ضروریات و احتیاجات اثرمند می باشد. بعنوان مثال و مصداق، داشتن امید به آینده، نظام بهداشت و سلامت و درمان، اقتصاد و نظام معیشت مناسب، داشتن آرامش و تلاش برای کاهش اضطراب مخرب و پایه های دیگر زندگی. « کتاب، آرامش اثربخش ». در واقع، ضروریات آن بایستگی ها و شایستگی هاست که حیات و ممات ما آدمیان خاکی و همین انسان های روی کره زمین، بدانها بستگی دارد. اکنون پرسش اصلی این است که آن ضروریات بنیادین و ریشه ای چیستند؟
نخستین ضرورت تغییر دیدگاه و طرز تفکر آدمیان است. تفکر و تلقی ما از هستومندان و هم پیوندان و پدیدارها و عناصر پیرامون منشأ و منبع سایر پدیده ها و امور بر ساخته تلقی می گردد. به نظر و تصور بنده ارکان و اساس زندگی انسان، در تلقی و تفسیر ما از طبیعت، انسان ها، اجتماع، خدا و خالق، و بالاخره با واقعیت زندگی، شکل می گیرد و تکون می یابد. تفکر بشر راجع به این هستومندها و واقعیات برشمرده،از ضروریات اولیه و اصلی است. اساساً، بدون تفکر « تفکراثربخش » امکان تشکیل اجتماع و زندگی و مدنیت و مناسبات اجتماعی، فرهنگی ، علمی، سیاسی و اقتصادی ، ممکن نیست. در نگاه عمیق و ژرف نگر، دو نوع تفکر را از هم متمایز می کنیم، تفکری که حالت و وضعیت انقباض و انسداد دارد؛ و تفکری که حالت و وضعیت انبساط و انفتاح دارد. در حقیقت، تفکر منجمد و متعصب تفکر نیست بلکه ایدئولوژی و افسانه سازی است؛ زیرا، تفکر با تغییر و تحول قرین است. مثلاً، مدیر متفکر، از تغییر و دگرگونی و غیریت ها و گردش های مدیریتی استقبال می کند و پویایی و شکوفایی و پیشرفت کشور را در ضرورت همین تغییرات می بیند؛ اما، مدیر منجمد و متعصب از تغییر هراسان میباشد و افول و انحطاط جامعه برای چنین مدیرانی قابل درک و فهم نیست. جهان و جامعه و زندگی بشر پیوسته در سیالیت و دگرگونی و تبدیل و تحول است؛ انجماد و انسداد فکری، نخستین عامل ویرانگر زندگانی انسانی است. بنابراین، ریشه ی تغییرات و تحولات اثربخش و خیرمند در تفکر منبسط و فراخ و منفتح است. به تعبیر دیگر، تفکر باز و گشوده با تفکر بسته و وابسته هرگز یکسان نیست؛ اولی، درها و راه ها و افق ها و امیدها را می بندد و مسدود می کند. در حالیکه دومی درها و راه ها و افق ها و امید ها را می گشاید. تفکر و انتخاب تفکر و نیل به یک تفکر، چنین اثری در امور و مسائل زندگی انسان و جامعه آدمی دارد. آیا بستگی ها و تنگ نظری ها، با گشایش ها و رهایش ، یکسان است ؟ اگر به تفکر و تغییر باز باور نداشته باشیم، هیچگاه موقعیت و شرایط ما بهتر نخواهد شد. بهتری و نیکتری ریشه در تفکرات و پذیرش تغییرات و تصمیم به تحولات دارد. آدم سیاسی ولی بدون تفکر ژرف و اثربخش، یا همانند « عمروعاص » می شود، یا مثل «ابوموسی اشعری»، می گردد. آدم بدون تفکر و تعقل، فقط افسانه سازی می کند و از واقعیات می گریزد. اندکی بیاندیشیم، آیا مدیریت فرهنگی بدون داشتن تفکر فرهنگی امکان امکان پذیر است ؟ آیا مدیریت محیط زیست، بدون داشتن تفکر زیست مسالمت آمیز ، امکان پذیر است ؟ آیا تغییر کیفی و کمی امور و سروسامان مسائل و حل مشکلات، بدون توان تفکر و ژرف اندیشی ممکن است؟ آیا بهتر شدن اوضاع با تفکر و انواع تفکرات ارتباط وثیق ندارد؟ پیشرفت و ترقی حاصل کدام تفکر است؟ فلاکت و بدبختی در دوران سختی، حاصل کدام تفکر است؟ بیایید بعنوان شهروندان اندیشه ورز، یک بار بطور جدی و عمیق، ویژگی های تفکرات حاکم بر جوامع و ایران را در این چند قرن اخیر مورد مطالعه و ژرف نگری قرار بدهیم؟ آیا رنسانس نتیجه فکر جامد و بسته قرون وسطی ست؟ آیا پیشرفت کشورهای آسیایی مثل ژاپن حاصل تفکر منجمد و منقبض گذشته است؟ مهمترین و سختترین کار در زندگی امروزی، داشتن توان تجزیه و تحلیل و قدرت تفکیک و تشخیص و تفکر کارآمد است.
یعنی، پاسخ به این دو سؤال : آیا بدون تفکر و عقلانیت می توان اساساً زندگی ساخت و زندگی بهتری داشت؟ و پرسش دوم، کدام تفکر ما را در زندگی درست راه می برد؟ یعنی کدام تفکر منطقی و کارآمد است ؟ پس، از تغییر گریزی نیست ، انکار تغییر، انکار آفتاب است. اما سؤال این است که تغییر ریشه دار و کارآمد کدام تغییر است؟ تغییر مثبت و واقعی وابسته به پاسخ درست این دو سؤال است. اگر تفکر اصیل و اثربخش ( کتاب، تفکراثربخش) که بتواند تکیه گاه محکم و استواری و ثمربخش برای سایر تغییرات باشد، ضروری ترین کار امروز بشر و شهروندان عزیز ایرانی همین خواهد بود. شرط نخست تصمیم به تغییر، تقویت تفکر و خردورزی است. تغییر از رهگذر تفکر اصیل و اثربخش امکانپذیر است.