کد خبر: 30570 | صفحه ۱ | تاریخ: 11 تیر 1403
اطاعت و متابعت و خط و نشان پایداری برای جامعه / امین جمشیدزاده
صحبت های پرچالش حمید رسایی در بهارستان و سپس محمد منصوری معاون اجرایی مستعفی سابق دولت سیزدهم و رئیس ستاد سعید جلیلی جامعه را دچار یک پارادایم تازه، تناقض و پارادوکس آشکار کرده است که جریانی تمامیت خواه با خط و نشان و تهمت و افترا علی رغم توجه به صحبت های رهبری چه در مرقد امام در۱۴ خرداد و چه در دیدار مردمی آحاد ملت در صبح عید غدیر؛ اما عده ای اقلیت همچنان بر طبل خوداندیشی خویش زده و برای قاطبه مردم ایران در حال تصمیم گیری و انتخاب گزینه اصلح و درست به زعم خود هستند و افکار بقیه را چون در راستای مطامع و خواسته های نابجای آن ها نیست پسماند و دور ریز قلمداد می کنند که چنین تفکری قطعا و به ضرس قاطع با مهندسی معکوس ناکجا آبادی، لاپوشانی و پاک کردن صورت مسأله جامعه را به ورطه قهقرایی و چالش های تازه و سخت رهنمون می گردند و چه بسا کسی که خواب نما شده و خودش را به خواب بزند، بیدار کردن او سخت است که به قول شاعر شیرین شکر شیرازی سعدی خوش سخن؛ حال غرقه در دریا/ نداند خفته بر ساحل
نگاهی به نمونهای از اطاعت از مراجع قدرت در شرایط نسبتاً عادی میتواند آموزنده باشد. محققان به تحقیق در این مطلب پرداختند که آیا پرستاران بیمارستانهای دولتی و خصوصی از دستوری که برخلاف مقررات بیمارستان و قوانین پزشکی است اطاعت میکنند یا نه؟! آزمودنی «یک پرستار» ضمن اشتغال به وظایف عادی خود از پزشکی که شخصاً نمیشناخت ولی میدانست که از پزشکان بیمارستان است یک پیام تلفنی دریافت میکرد: «من دکتر اسمیت از بخش روانپزشکی هستم. از من خواسته شده بود آقای جونز را امروز صبح معاینه کنم و در نظر دارم امشب او را دوباره ببینم. میخواهم پیش از رسیدن من به بخش، مقداری دارو به او داده شود. ممکن است لطفاً قفسه داروهای خود را نگاه کنید و ببینید آیا استروتن دارید؟ بله،گفتم استروتن. پرستار قفسه داروها را نگاه میکرد و یک جعبه قرص مییافت که روی آن عبارت زیر نوشته شده بود: «استروتن،کپسولهای ۵ میلیگرمی؛مقدار مصرف معمول:۱۰ میلی گرم» پس از اینکه پرستار گزارش میداد که دارو را پیدا کرده است، دکتر میگفت: «حالا لطفاً ۲۰ میلیگرم استروتن به آقای جونز بدهید. من تا ۱۰ دقیقه دیگر میرسم و همانجا دستور دارو را امضا میکنم، اما میل دارم تا آن وقت تأثیر دارو شروع شده باشد.» وقتی پرستار دارو «در اصل نوعی دارونمای بیضرر» را به بیمار میداد، یا از پذیرش دستور امتناع میکرد، یا سعی میکرد با متخصص دیگری تماس بگیرد، روانپزشکی که «تصادفا» در آنجا حاضر بود با افشای ماهیت واقعی تحقیق به آزمایش پایان میداد. دستور پزشک از چند لحاظ مخالف مقررات بود؛ مقدار داروی تجویز شده آشکارا زیاد بود، داروی مذکور «غیر مجاز» بود، به این معنا که در فهرست داروهای مجاز آن بخش نبود و بالاخره دستور دارویی را شخص ناشناسی داده بود. علی رغم تمام این اشکالات ۹۵ درصد از پرستارها آماده دادن دارو به بیمار شدند. به علاوه، پیامهای تلفنی کوتاه بودند و پرستارها تاخیر یا مقاومتی به خرج ندادند. هیچ یک از پرستارها اصراری برای صدور دستور کتبی نکرد، گرچه بسیاری به خود این قوت قلب را دادند که بالاخره دکتر به موقع خواهد رسید. در مصاحبههای بعد از آزمایش، پرستارها همگی اظهار داشتند که در گذشته نیز چنین دستورهایی داده شده است و امتناع پرستارها موجب رنجش خاطر پزشکان میشود. در واقع افراد به دلیل قدرت موقعیت نوعاً نقش عوامل شخصی را در کنترل رفتار بیش برآورد میکنند و نقش عوامل موقعیتی را دست کم میگیرند که به آن خطای بنیادی اسناد گفته میشود؛ که در طرفداران همتای رقیب اصلاح طلبان کاندیدای ریاست جمهوری دوره چهاردهم که به دور دوم آمده است هر یک از این دو نامزد یاد شده موقعیتها، پستها و شغلهایی که در گذشته داشته اند از خطاها و کاستی هایی که در این زمینه داشته اند و هر کدام به نوعی توپ را به زمین دیگری انداختهاند، غافل از اینکه با این روش نه تنها آسیب شناسی ساختاری درستی برای مرتفع نمودن مسائل و مشکلات انجام نمیگیرد، بلکه راهکارهای مدون و درست نیز برای برون رفت از وضعیت موجود تعبیر و چاره اندیشی نمی شود و با توجیه و لاپوشانی صورت مسئله نیز پاک میشود. تحقیقات مربوط به همسویی و اطاعت همین نکته را نشان میدهند البته، نه به لحاظ نتایجشان؛ بلکه به خاطر شگفتی ای که این نتایج در ما برمیانگیزد. موضوع خیلی ساده است، ما انتظار نداریم که نیروهای موقعیتی این همه مؤثر باشند. آدمی دامنه و قدرت نیروهای اجتماعی و موقعیتی را بر رفتار انسان بسیار دست کم میگیرد. تحقیق مشهور فیلیپ، جی.زیمباردو معروف به بررسی زندان استنفورد نشان داد نیروهای موقعیتی تا چه حد ممکن است پرتوان باشند. زیمباردو و همکاران وی میخواستند فرایندهای روانشناختی دستاندرکار در پذیرفتن نقش زندانی و زندانبان را بررسی کنند. در زیرزمین یکی از ساختمانهای دانشگاه استنفورد زندان ساختگی ایجاد کردند و در روزنامه محلی آگهی دادند که به دنبال آزمودنیهایی برای شرکت در آزمایش روانشناسی در مقابل پرداخت پول میگردند. از میان افرادی که به این آگهی پاسخ مثبت دادند، محققان ۲۴ مرد « پخته، دارای ثبات هیجانی، بهنجار، باهوش، دانشجو، سفید پوست از مردم طبقه متوسط ایالات متحده یا کانادا» انتخاب کردند. هیچ یک از این افراد سابقه زندانی بودن نداشتند و از لحاظ ارزشها نیز بسیار شبیه به هم به نظر میرسیدند. با روش شیر یا خط، نیمی از آنها به عنوان زندانبان و نیمی دیگر به عنوان زندانی تعیین شدند. به زندانبانها آموزشهایی دادند درباره مسئولیتشان و خطرات بالقوه این موقعیت و اینکه باید از خودشان مراقبت کنند. زندانیها را به طور غیر منتظره در خانههایشان دستگیر کردند. به آنها دستبند و چشمبند زدند و با یک اتومبیل ساختگی پلیس به این زندان آوردند. در آنجا پس از تفتیش، ضدعفونی کردن، انگشت نگاری و شماره زدن هر یک را در سلولهایی همراه با دو زندانی دیگر جا دادند. این آزمودنیها در برابر مزد، قرارداد امضا کردند و همه انتظار داشتند حدود دو هفته در آزمایش باشند. اما در پایان روز ششم، محققان مجبور شدند آزمایش را تعطیل کنند؛ زیرا نتایج وحشتناکتر از آن بود که آنها به خود اجازه ادامه آن را بدهند، چنانکه زیمباردو گزارش میدهد: « دیگر نه برای بیشتر آزمودنیها و نه برای ما روشن نبود که واقعیت کجا پایان پذیرفته و نقش بازی کردن آنها آغاز شده، اکثریت آزمودنیها واقعاً تبدیل به زندانی و زندانبان شده بودند و دیگر قادر نبودند که بین نقشی که بازی میکنند و خود واقعیشان تفکیک قائل شوند. تغییرات بارزی در تقریباً همه جنبههای رفتار، تفکر و احساسات آنها به وجود آمده بود. کمتر از یک هفته تجربه زندانی شدن، آموختههای یک عمر آنها را به طور موقت زدوده بود؛ ارزشهای انسانی معلق مانده بود، خودپندارهها به چالش طلبیده شده بودند، زشتترین و پنهانترین سوی آسیب شناختی ماهیت انسان رو شده بود. آنها می گفتند ما دچار وحشت شدیم، زیرا دیدیم که برخی از این مردها « زندانبانها» با هم قطاران خود «زندانیها» چنان رفتار میکنند که گویی آنها حیواناتی پست هستند و از ستمگری با آنان لذت میبردند؛ در عین حال مردهای دیگر « زندانیها» تبدیل به آدم ماشینی نوکر مآب و انسانیت زدایی شده بودند که فقط به فکر فرار، بقای فردی خود و افزایش تنفر هرچه بیشتر نسبت به زندانبانها بودند. این آزمایش» به مراتب سریعتر و بیشتر از آنچه که محققان فکر میکردند، تبدیل به واقعیت شده بود و آوردن این دو مثال که پیشتر در بالا ذکر آن رفت به این دلیل است که مناظره های چندگانه مرحله اول ریاست جمهوری دوره چهاردهم که حالا بوی مناظره های داغ دو نفره در راهروهای بهارستان و جام جم استشمام می شود که در صدا و سیما در طی مناظرات مرحله اول که ۶ کاندید حضور داشتند که ۲ نفر آن ها پس از مناظره آخر استعفا دادند و از ۴ نفر باقیمانده نیز دو نفر« قالیباف و پورمحمدی» در مرحله اول رقابت از گود رقابت خارج شدند که بیشتر رد و بدل مونولوگ بود و تک قطبی و تک صدایی تا دیالوگ و گفت و گو که قاطبه مردم دیگر به اتمسفر و فضای این گونه مناظره ها آگاه شده اند و صرفا این چیدمان نمی تواند مناظره ها را و اکنون مناظره دو نفره که یادآور مناظره۸۸ است، متفاوت در دید انظار عمومی که مدیوم تلویزیون یک رسانه جمعی و همگانی است و مخاطبان زیادی دارد؛ جلوه دهد. اگر چه امروزه این مدیوم با آن دیدگاه و پارادوکس ها و تناقض ها دیگر آن کارکرد سابق و میزان مخاطب را ندارد و این فضای مجازی و بسترهایی چون کلاب هاوس، اسپیس ، هوش مصنوعی و... در دنیای عصر تکنولوژی دیجیتال و انفجار اطلاعات هستند که پیشتاز هستند و مردم به درستی به این قضیه وقوف یافته اند و ما نمی توانیم برای آن ها تصمیم بگیریم و دیگر زمان قیل و قال، بگو و مگو، حاشیه ایجاد کردن، برچسب، انگ زدن، تهمت و افترا و...به سر آمده و تاریخ انقضای آن به پایان رسیده است و تصمیم درست را هم برای انتخاب خود آن ها برمی گزینند و صرفا از مراجع بالا دستی نسخه و دستوری برای تصمیم و انتخاب با توجه به شرایط اقتصادی و معیشتی که بیشتر مردم جامعه در شرایط بغرنجی روزگار می گذرانند؛ نمی پذیرند.