کد خبر: 30960 | صفحه ۱ | تاریخ: 17 تیر 1403
خطاهای فاحش اصولگرایان که موجب شکست آنان شد
طالع مسعود؛ پیروزی پزشکیان
اوج بلوغ سیاسی مردم گرفتار در تأمین معیشت این بود که وعدههایی چون یارانه طلایی زاکانی و یک میلیارد تومان وام دیگری را جدی نگرفتند و ۲۰۰ متر زمین رایگان باقر قالیباف را عملیاتی ندانستند و سیاسی رأی دادند.
مهرداد خدیر در عصر ایران در این باره می نویسد که بخشی از آن را در زیر می خوانید: شعف خود را از پیروزی دکتر مسعود پزشکیان انکار نمیکنم ولی این یادداشت نه برای ابراز این احساس یا بیان تمام جوانب رخداد بزرگ نیمۀ تیر ۱۴۰۳ که در ذکر 20 خطای فاحش اصولگرایی ایرانی در انتخابات اخیر است که شکستی تاریخی را برای آنان رقم زد به ویژه این که نام خود را به «جبهۀ انقلاب» تغییر داده بودند تا کل انقلاب ۵۷ را به نام خودشان سند بزنند و حالا ماندهاند که اگر بخواهند آرا را مصادره کنند پزشکیان را کجا قرار دهند.
1. مناسبات رانتی؛ طی هفتۀ گذشته هر بار که از عباس عبدی تحلیلگر سیاسی دربارۀ اصولگرایان پرسیده شد این جمله را گفت که "چون مناسبات آنها رانتی است و از درون این روابط خبر ندارد نمی تواند به آنان بپردازد". اما در واقع پاسخ داده بود. چون جان کلام همین است. آنها در مناسباتی رانتی سامان داده شدهاند و به خاطر همین در هر رقابت واقعی کم میآورند. مسعود پزشکیان اما از هیچ رانتی برخوردار نبوده و تنها 4 دوره و در واقع 5 نوبت نمایندۀ مجلس بوده با رأی مردم تبریز و یک دوره هم نایب رییس مجلس باز با رأی نمایندگان. آن هم دورهای که مجلس به اراده و علاقهٔ عمومی نزدیکتر بوده است. قبل از آن نیز وزیر موفقترین دولت بعد از انقلاب در تمام شاخصهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بوده در دولت دوم خاتمی.
در مقابل اما سعید جلیلی قرار داشت که به سایهنشینی میبالید و در هیچ رقابتی برنده نشده است. باقر قالیباف هم در هیچ یک از ادوار گذشته نتوانسته رییس جمهور شود و اگر نماینده و رییس مجلس شد به خاطر انتخابات غیر رقابتی ۹۸ و ۱۴۰۲ بوده است. به بیان دیگر اصولگرایی ایرانی تنها در مسابقات بیرقیب برنده میشود و این واقعیت را فراموش کرده بودند. شاید اکنون برخی شان از تأیید صلاحیت پزشکیان خشم گین باشند چون در غیاب او یکی از خودشان ولو با شمارکت پایین رییس جمهور میشد!
۲. انقلاب و ضد انقلاب؛ اصولگرایی ایرانی در هر انتخابات یک نام تازه برای خود برمیگزید. اوج انحصارطلبی را اما وقتی نشان دادند که نام خود را «جبهۀ انقلاب» گذاشتند. انگار که دیگران ضد انقلاباند. خودشان هیچ توجیهی و توضیحی در این باره نداشتند که اگر تنها آنها مصداق "جبهه انقلاب"اند آیا مسعود پزشکیان ضد انقلاب است؟! اگر نه آن نام چیست و اگر آری آیا اکنون یک ضد انقلاب رییس جمهور شده است؟!
احتمالا از حالا تا آخر شب حسین شریعتمداری به این موضوع میاندیشد که پزشکیان را چه بنامد؟ اگر انقلابی است چرا او را از جبهۀ انقلاب بیرون گذاشتند؟ اگر ضد انقلاب است چرا رأی او را به حساب کلیت ساختار میگذارند و این چه ضدانقلابی است که رییس "جمهوری اسلامی ایران" شده است؟ پزشکیان، انقلابی است منتها نه از جنس انقلاب ندیدهها که از جنس انقلاب ۵۷ و از این رو همین عنوان «جبهۀ انقلاب» هم خطای فاحشی بود که مرتکب شدند. اگر طرف مقابل میگوید «جبهۀ اصلاحات» به خاطر این است که آنان را با این عنوان پذیرفتهاند و مدعی دیگری هم ندارد ولی کی گفته این جماعت، انقلابیاند و پزشکیان نیست؟
۳. نسبتهای دروغ؛ خطای سوم این بود که به دروغ و در انواع آن چنگ زدند و به پزشکیان نسبتهایی دادند تا او موفق نشود. از گران کردن قیمت بنزین تا سوء تعبیر از عبارتی که درباره سردار سلیمانی به کار برده بود. آن قدر دروغ گفتند که حال تهوع به آدم دست میداد.
۴. دولت سوم روحانی؛ جوری میگفتند «دولت سوم روحانی» که انگار روحانی، نتانیاهو بوده است. اما همین هم به ضررشان شد. چون پزشکیان وزیر روحانی نبوده و باعث شد نام خاتمی مطرح شود و بگویند دولت سوم خاتمی و در مناظره هم گفت: "مردم! زمان خاتمی وضع شما بهتر بود یا حالا؟" فکر این را نکرده بودند. خاصه آن دو "نابغۀ" مناظرهها!
با این حال نهایت بیاخلاقی را در حق رییس جمهوری سابق به کار بردند تا از سه سال دولت مرحوم رییسی بگذرند و شگفتا که هملباسان روحانی در جناح راست این لحن را در قبال یک معمم تقبیح نکردند و از هملباس دیگرشان هم حمایت نکردند. روزگاری در این مملکت وقتی جلسه سخنرانی مرحوم فلسفی را بر هم زدند صدای همه درآمد و حالا نشستند و تماشا کردند. در حالی که اتفاقا دولت اول روحانی موفق بوده هم در تنشزدایی و هم در مهار تورم و حکایت دولت دوم کاملا جداست. ضمن این که «به عقب برنمیگردیم» شعار خود روحانی بود. با تقلید شعار خود او که نمیتوانی به او فحش بدهی!
۵. سوء تفاهم تشییع جنازه؛ با این که حضور احساسی و عاطفی مردم در مراسم تشییع مرحوم رییسی را به حساب خودشان گذاشتند منتها مشخص نشد کی میخواهد راه او را ادامه بدهد؟ چون مدعیان بسیار داشت.
یک نفر تمام مدت انتخابات لباس سیاه پوشید تا بگوید سوگوار اوست و تعبیر «شهید رییسی عزیز» با ربط و بیربط از دهان او نمیافتاد اما دست آخر جامۀ سیاه از تن به درآورد و اعلام انصراف کرد!
قبلا نوشته بودم صندوق، همان تابوت نیست. تشییع را باید با تشییع مقایسه کرد و انتخابات را با انتخابات. رقابت بر سر این که کدام یک ادامهدهندهٔ راه رییس جمهور فقید است این ادعا را از اثرگذاری انداخت. به یاد آوریم چگونه سه وزیر و دو معاون رییس جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری شدند و آن نامۀ کودکانه را به شورای نگهبان نوشتند. هنوز از آن نامه به شگفتی و خنده میافتیم. از بس که کودکانه بود و سطح نازل سیاسیِ اعضای ارشد دولت فعلی را نشان داد.
۶. طرح نور و صیانت؛ شانه خالی کردن نامزدهای اصولگرا از طرحهای واپس گرایانهای چون نور (علیه زنان) و صیانت (علیه آزادی اینترنت) نشان داد خودشان میدانند این کارها زشت و نفرت زاست اما مرتکب میشدند. نشان داد پای قدرت که در میان باشد دیگر از شریعت دم نمیزنند و گرنه باید با صدای بلند می گفتند «حکم شریعت را اجرا میکنیم» ولی نگفتند و طالبان از این حیث بر آنان ارجح است. هیچیک هم طرح نور را به گردن نگرفت. طبعا بخشی از زنان و دختران ایرانی که مورد اهانت قرار گرفته و در مرحله اول رأی نداده بودند جمعۀ بعد که خطر را نزدیک دیدند به صحنه آمدند و بیشک یکی از عوامل پیروزی پزشکیان شدند. صریحتر: دکتر مسعود پزشکیان را زنان و دختران ایران به ریاست جمهوری رساندند. همانها که به اسم نور مورد اهانت قرار گرفته بودند و پزشکیان هم کل طرح را با نسبت دادن به باطوم نفی کرد و گفت: «ما را به سیاهی میرسانَد»؛ اصولگرایی مدعی شریعت اما لام تا کام حرفی نزد!
۷. رادیکالیسم به جای سنت؛ روزگاری اصولگرایی و جریان راست با سنت و محافظهکاری و روحانیت و بازار نسبت داشت و اکنون پشت سر یک چهرۀ رادیکال قرار گرفته بود. همین سبب شد علاوه بر دو رقیب سیاسی سال ۷۶ (خاتمی و ناطق)، دو فیلسوف که بارها هم دیگر را نقد کردهاند (سروش و داوری) هم متفقا از پزشکیان حمایت کنند. چون بحث تقابل «فهم» با «وهم» در میان بود.
۸. رسانههای مردمی و بودجهدار؛ جنس فعالیت رسانههای حامی پزشکیان با حامیان قالیباف و جلیلی کاملا تفاوت داشت. در آنجا از بالا سامان داده شد و با اتکا به انواع بودجهها و رانتها و یارانهها و این طرف دلی بود و حسی و از پایین. برخی از آنها شأن خود را در حد بوق تبلیغاتی فروکاسته بودند و مخاطبان دریافتند کدام به کار رسانهای شبیهتر است. مهمتر این که نتوانستند از قالیباف به جلیلی شیفت و مخاطبان را مجاب کنند. بامزه تر از همه وضعیت روزنامه دولت است که از دو سه هفته دیگر باید در وصف پزشکیان بنویسد!
۹. خالصسازی شکست خورده؛ سه سال خالصسازی مردم را به ستوه آورده بود. اخراج استادان مستقل و به زندان انداختن روزنامهنگاران افشاگر با ادعای حمایت از افشاگران و مقابله با گردنکلفتها را باورناپذیر ساخته بود. این همان نکته بود که اصولگرایی ایرانی از درک آن عاجز بود. آنها حتی به این روش زشت در میزگرد تلویزیونی هم ادامه دادند و کاسه صبر دکتر فاضلی جامعهشناس هم لبریز شد. خشم جامعهشناس خشم یک جامعه بود علیه دروغ و در نهایت مردم به صداقت و راستگویی رأی دادند. راست افراطی مملکتداری را با ادارۀ دبستان اشتباه گرفته و افرادی خام و بیتجربه را بر مصادر امور گماشته بودند. علت کاهش آرای باطله همین رأی کارمندان عاصی بود که از نزدیک میدیدند در دولت رییسی سطح مدیریت چقدر نازل شده است و می خواستند از دست آنها خلاص شوند.
۱۰. بلوغ سیاسی در قبال وعدههای پوچ؛ وعدههای رنگارنگ دو نامزد و طرح ۵ فوریتی رییس کنونی مجلس در حالی بود که هر سه نفر در این سه سال صاحب منصب بودهاند. اوج بلوغ مردم گرفتار در تأمین معیشت این بود که فریب وعدههای دروغینی چون یارانه طلایی زاکانی (20 میلیون تومان در سال) و یک میلیارد تومان وام ازدواج قاضیزاده هاشمی را نخوردند و ۲۰۰ متر زمین رایگان باقر قالیباف را هم عملیاتی ندانستند. جایی نوشتم مهدی چمران باید شرم کند که با اعتبار برادر رییس شورای شهر شده و آن را برای آدمی مثل زاکانی هزینه کرده است.
نه که ندانم او در زمره حامیان اصلی زاکانی نبوده ولی اکنون و در سن بالای ۸۰ میتواند برکناری زاکانی را به خاطر رفتار ایام انتخابات که به اعتبار شهرداری و شورا آسیب رسانده خواستار شود اگر واقعا موافق نیست. روزنامۀ شهرداری تهران را نگاه کنید. شبیه روزنامۀ دیواری شده و هر چه توانستند از محل عوارض من و شما تبلیغ کردند. این که مردم به وعدههای طلا و زمین و وام توجه نکردند اوج بلوغشان بود و قابل توجه خارج نشینانی که گمان میکنند انقلاب به خاطر وعدۀ آب و برق رایگان بود در حالی که تا قبل از هدفمندی یارانهها را رایگان فاصله نداشت. خطای دهم راست افراطی همین بود که شعور مردم را دست کم گرفتند.
۱۱. سید محمد خاتمی؛ چه کسی میتواند نقش رییس جمهوری پیشین ایران را انکار کند؟ ممنوعالتصویری او بعد حوادث ۸۸ نه تنها از محبوبیت خاتمی نکاست بلکه او را برای نسل تازه به چهرهای افسانه ای بدل ساخت و همین باعث اقبال به او شد. این خطا هم در شکست اصولگرایی رادیکال نقش داشت. حالا کیهان است و رییس جمهوری که خاتمی او را برکشیده است و باید ببینیم همان سخنان هزار بار گفته را تکرار میکند یا نه.
اصولگرایی ایرانی باید از زیست رانتی بیرون بیاید. شتر سواری دولادولا نمیشود. اقتدارگرایی با دموکراسی نمیخوانَد. به عنوان حزب باید فعالیت کنند. تکلیف عنوان «جبهۀ انقلاب» را هم روشن کنند. دو چهرهای که میخواستند اجماع ایجاد کنند نیز کمی به خودشان استراحت دهند تا نامی بهتر از خود به ثبت برسانند:
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتی است دیگر
اصولگرایی ایرانی در شکل و شمایل کنونی بوی "نا" گرفته، همین بو و احساس اندِراس به اضافۀ هراس از رادیکالیسم موجب پیروزی مسعود پزشکیان شد.