صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • وزیر ارتباطات: تجربه بین‌المللی و بومی ایرانسل عامل بهبود خدمات اداری به مردم می‌شود
  • معرفی بهترین انواع یونیت دندانپزشکی ایرانی
  • معرفی بهترین انواع یونیت دندانپزشکی ایرانی
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 42242  |  صفحه ۱  |  تاریخ: 21 بهمن 1403
    پروردگی و ورزیدگی اندیشه ها / محمد علی نویدی
    قاعده اصلی و اصیل این است که، « برای اصالت و اثرمندی انسان و زندگی، بالندگی عقل ها و اندیشه ها و خردورزی کاریست ضروری». به دیگر سخن، فقدان خردمندی لازم و آگاهی علمی، مساوی و مساوق با هبوط و سقوط انسانیت و حیات انسانی است. زیرا، علت و سَر رشته آدمیت، عقلانیت و اثرگذاری انسانی اوست. منشأ و مصدر پروردگی و ورزیدگی انسان، خود خِرد آدمی ست. چونکه، خِرد نیروی تفکر، دَهش و خلاقیت است. همین سه ویژگی و صفت بارز انسان، شاید، ابزار سازان هوشمند را به این وسوسه و اشتیاق انداخته است تا ابزارهای هوشمند انسان ساخته را، جایگزین خود انسان طبیعی نمایند. و البته، موفق بوده‌اند و امروزه، ابزارهای هوشمند انسان ساخته، آماده اند، جایگاه انسان ها را بگیرند و انسان مصنوعی، عصر و نسل جدیدی را رقم می زند. تنها راه بقای نسل انسان کنونی، پروردگی و ورزیدگی ژرفای تفکر او است. غفلت از این موضوع سرنوشت ساز، محو و مات انسان طبیعی خواهد بود.
    عقل ها و اندیشه ها، با رویداد ها و عمل ها و کنش های آدمی، صعود و سقوط پیدا می کنند. در این میان، انسان طبیعی، ناچار است به برآمدن ها و بالا کشیدن ها، عمیق بیاندیشد و اثرگذار بکوشد. حکمت این پروردگی و ورزیدگی عقلانی و اثری، به تغییر زمان و زمانه و نحوه‌ی زیست بشر جدید، برمی‌گردد. اگر انسان از تولید آگاهی و طلب آزادی، غفلت کند، در یک رقابت خود ساخته، خواهد باخت. تفکر و تعقل، همانند باران بهاری برای باغ زندگی آدمی و جامعه انسانی می مانند. زندگی، جامعه، زیست آزادانه و انسانی، از پی و قِبَل پروردگی و ورزیدگی خِردها و افزایش آگاهی ها و وسعت جان ها و فسحت و گشادگی افق های نوین زندگی، پیش آمدنی و محقق شدنی است. هستی و جان پژمرده، هرگز نمی تواند موتور پیشران زندگانی پُر پیچ و خم و پیچیده امروزی باشد. چه چیزی هستی و اندیشه آدمی را وسعت و فراخی، می بخشد؟ بی تفاوتی و بی خیال و غفلت از رقیبان خود ساخته، یکی از آن عوامل سلبی و ستانی است. فراموشی مسئولیت انسانی و اجتماعی و ازلی و عقلانی، عامل سلبی و منفی دیگری است. زور و تحمیل از جوانب گوناگون، عامل مهم دیگری است. در این میان، انسان طبیعی، چیزی جز نیروی خِرد و دانش، اساساً ، ندارد. اگر خِرد و اندیشه نباشد، نه عشق تعبیر می‌شود، نه تجربه اندوخته می گردد، نه تاریخ به فهم می آید و نه عرفان یاری گری می کند و نه آموزه‌های دینی مددی می رساند. « دقت ها لازم است ». چون، جان و جوهر آدمی عقل اثربخش اوست. بنابراین، برای پرهیز از پژمردگی عقل ها، ناگزیر به پروردگی اندیشه ها، نیاز داریم؛ این نیاز و فقر ابدی و ازلی انسان است.
    چرا و چگونه انسان و زندگی، بیمار و زار و نزار و ناخوش و زرد روی، می گردد؟ بیماری و ناخوشی دو گونه است: ۱- بیماری جسم ها و روح ها. و ۲- بیماری عقل ها و اندیشه ها. بیماری جسمی و روحی انسان نتیجه و اثر ِفشار هاست. فشار‌های بیرونی و محیطی، و فشارهای درونی و اندوه های عمیق و اختلالات شگرف روحی. تمام ناملایمات و ناسازگاری ها، ایجاد فشار مخرب می کنند و ویرانگر هستند. مثل، فتق و آپاندیس و شکستگی و پیری زود هنگام و بیماری های زود رس، از جمله پیامدهای چنین فشارها و فشردگی است. البته این موضوع دامن بس درازی دارد. امّا، بیماری عقل و اندیشه از جنس دیگری است. حکایت فرار حضرت عیسی ( ع) از دست آن ابله و بی خِرد را، حتماً شنیده‌اید! فقدان عقلانیت و آگاهی استدلالی، در اصل، فقدان و از دست دادن، انسانیت است. اولاً و بالذات، انسان، با خرد و اندیشه و دانش، انسان است. یعنی، قوام و دوام انسانیت به عقل و عقل ورزی است. خوشی و ناخوشی زندگی باز به رفتارهای عقلانی و علمی، مربوط است نه به رفتارهای غریزی. با عقل ورزی و پرورگی اندیشه ها و ذهن ها، آدمی تولد تازه و انسانی می یابد و از مردگی واقعی و حقیقی، نجات پیدا می‌کند.
    عقل ورزی، همانند باد صبا گُل های باغ زندگی و انسانیت را می پرورد و رشد می دهد و می بالاند. عقل کُشی، همانند، باد وَبا همه را بیمار می کند. بیماران و دیوانگان واقعی، بیخردان و متحجران و متعصبان هستند؛ نه بیماران موقت جسمی. هبوط واقعی چیست ؟ سقوط حقیقی کدام است؟ حشمت و ابهت اصیل انسان، با بیماری و عقب ماندگی عقل و آگاهی و شناخت او، زوال می پذیرد. زیست غریزی، هیچ هنر و فضیلتی برای انسان و انسانیت به ارمغان نمی آورد.
    باری، ما آدمیان نسبت به زندگی و آینده دو راه بیشتر نداریم، یا با پروردگی و ورزیدگی عقلانی و علمی به رشد و بالندگی و ترقی و تعالی خود ادامه می دهیم و سرمایه و جان مایه اجتماع بشریت می شویم؛ و یا با بی تفاوتی و کاهلی، از خردورزی غفلت می کنیم و انگل و سربار جامعه بشری می گردیم. زندگان و مردگان فرق شان در اثرمندی عاقلانه و ایفای مسئولیت انسانی، و یا در بی تفاوتی و ابترمندی و اسقاط انسانیت است.