سرمقاله

ابعاد احساس نا اطمینانی / ژوبین صفاری

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • آغاز جشنواره فروش S25 سامسونگ همراه با هدایای ویژه
  • معرفی پلتفرم‌های هوشمند سلامت همراه اول به‌عنوان اپلیکیشن‌های برگزیده
  • افتتاح پروژه‌های ارتباطی ایرانسل در قزوین با حضور وزیر ارتباطات
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 42494  |  صفحه ۳ | سیاست روز  |  تاریخ: 28 بهمن 1403
    جنگ‌های اعصاب بی‌پایان در خیابان‌های شهر
    فرهنگ نداریم یا رفاه؟!
    «هل نده خانم! فرهنگ مترو سواری نداری؟ مترو وسیله حمل و نقل عمومیه می‌تونی از ماشین شخصی استفاده کنی که اذیت نشی!» «حرکت کن بیشعور اینجا نمی‌تونی مسافر بزنی! باید سهم من رو بدی...» «فرهنگ آپارتمان‌نشینی نداری که در مشاعات وسیله میذاری، معلومه وقتی مستاجری اینجوری رفتار می‌کنی آخه کی ماشینش رو میذاره وسط پارکینگ؟» اینها بخشی از نزاع شهروندان تهرانی با کلیدواژه فرهنگ است که از خلال آن در تلاش برای «فرهنگسازی!» هستند و دیگری را متهم به نداشتن «فرهنگ زندگی در پایتخت» می‌کنند.
    در روزی که سرما و برف با هم به تهران آمدند، برق متروی کرج قطع و اختلال در حرکت قطار‌ها ازدحام شدیدی ایجاد کرد. روشن نیست که در این ازدحام زیاد چند نفر از مسافران یکدیگر را هل دادند و تلاش کردند به هر قیمتی وارد واگن‌ها شوند تا به محل کار و امورات روزمره خود برسند.
    به گزارش فراز، همچنین کدام مسافران دیگران را به نداشتن فرهنگ استفاده از مترو متهم کردند، اما می‌دانیم اول وضعیت متروی تهران همانطور که اعضای شورای شهر گفته‌اند «بحرانی» است و حتی در یک مورد، متروی تهران با در باز حرکت کرده تا به ایستگاه بعدی برسد. دوم؛ برخی از کارشناسان می‌گویند خط فقر نسبی در ایران ۳۵ میلیون تومان است. در زمان نگارش این گزارش، حقوق کارگران ۱۳۱ دلار است و یک کارگر برای خرید یک سکه تمام باید بیش از ۶ ماه کار و تمام پول خود را پس انداز کند. همچنین قیمت‌ها نیز قول دهند در چند ساعت، چند برابر نشوند.
    شرایط اقتصادی ما را به اینجا آورده است!
    آماری از تعداد بیکاران در دسترس نیست، اما بر اساس برآورد برخی از اقتصاددان، جمعیت واقعی بیکاران ۲۰ میلیون نفر است. بازگردیم به مترو و روایتی از ساعت ازدحام در یکی از خطوط آن: «هیاهو دستفروشان با صدای هل نده یک نفر در میان جمعیت ساکت می‌شود. «هل نده خانم! الان خفه می‌شم.» صدای دیگری بلند می‌شود: «وای دستم شکست! فرهنگ متروسواری نداری خب سوار نشو! نمی‌دونی نباید هل بدی؟» این جمعیت یک سردسته‌ای دارد که اتفاقا مدام می‌گوید «هل بده سوار شیم. بابا چهارتا قطار رفته ما نتونستیم سوار شیم. یه ذره برید جلوتر ما هم جا شیم دیگه.» دعوا بالا می‌گیرد و مسافران حالا دو گروه شده‌اند. گروه اول که تلاش می‌کنند به دیگران فرهنگ متروسواری را بیاموزند و بگویند در این فرهنگ هل دادن جایز نیست و گروه دومی که فرهنگ مترو سواری در ایران را هل دادن می‌دانند و از اعضای گروه دیگر می‌خواهند که اگر توانایی مالی دارند، از خودروی شخصی استفاده کنند. اما قانون نانوشته بین گروه‌ها همین است که شرایط اقتصادی همه را به سمت استفاده از مترو هل داده است.
    چند میدی مسافر ببری؟
    هماهنگ نبودن دستمزد و تورم در کشور منجر به آن شده است که تعداد زیادی از افراد در مشاغلی مانند مسافرکشی مشغول به کار شوند. چندی پیش نیز عضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی ایران نیز اعلام کرد که تعداد اسنپی‌ها بیشتر از نیروی انسانی کارخانه‌ها شده است. بر اساس گزارش سال ۱۴۰۲ اسنپ، اسنپ‌خودرو در مجموع بیش از ۶ میلیون و ۱۵۲ هزار کاربر راننده دارد که از این تعداد ۵ میلیون و ۹۱۹ هزار نفر راننده مرد هستند و ۲۳۳ هزار و ۲۱۴ نفر از رانندگان هم زن هستند. به نظر می‌رسد با توجه به شرایط اقتصادی تعداد رانندگان تاکسی‌های اینترنتی در سال ۱۴۰۳ افزایش یافته است. ایستگاه تاکسی جایی که مسافران مترو منتظر تاکسی می‌ایستند نیز از دعوا مصون نیست: «هی یارو! چرا اینجا وایسادی؟ حرکت کن! خانم شما سوار نشو بیا جلو. بهت می‌گم برو دیگه اینجا نمی‌تونی مسافر سوار کنی.» راننده با کمترین سرعتی که می‌تواند حرکت می‌کند و می‌رود. پیرمردی که به سختی راه می‌رود و انگار کمرش در دعوا با رانندگان خم شده، خود را رییس خط مسافرکش‌های این مسیر می‌داند. او در ازای دریافت ده هزار تومان برای هر سرویس به رانندگان اجازه می‌دهد که مسافر سوار کنند. رانندگان اگر این مبلغ را نپردازند نمی‌توانند مسافر سوار کنند. کرایه هر نفر در این مسیر چقدر است؟ ۱۰ هزار تومان که برای چهار نفر می‌شود چهل هزار تومان و یک چهارم آن برای پیرمردی است که مسافران را بین رانندگان تقسیم می‌کند. به جز سمند‌های زرد کمتر خودروی سالمی در این مسیر، مسافر سوار می‌کند. مسیری کوتاه که رانندگی در آن طولانی است و رقابتی سنگین بین رانندگان در سبقت از دیگری جریان دارد. مسافر راننده خانوم میانسالی می‌شوم که مانند کارمندان لباس پوشیده است. با عجله وسایل را از صندلی جلو برمی‌دارد: «کرایه این مسیر چقدر بود؟ من اخه خیلی مسافرکشی نمی‌کنم. راننده تاکسی اینترنتی‌ام. من فرهنگی بازنشسته‌م. شوهرم پارسال سرطان گرفت و فوت کرد. بچه‌هام می‌گن مامان کار نکن، اما من چاره‌ای ندارم مریضم و باید تا آخر سال جراحی بشم.» مسافر صندلی عقب که هم سن و سال خود راننده به نظر می‌رسد، ادامه می‌دهد: «همه ما مجبوریم! من هر روز ۶ صبح از اینجا می‌رم تجریش و این موقع‌ها بر می‌گردم. شوهر منم داره شیمی‌درمانی می‌شه.» مکالمه بین این دو نفر با جمله «ببخشید من همین جا پیاده می‌شم» متوقف می‌شود.
    تو از فرهنگ آپارتمان‌نشینی برای من صحبت می‌کنی؟
    بر اساس آمار ۷ میلیون از جمعیت کشور مستاجراند و بیش از ۱۱ میلیون نفر هم بدمسکن هستند و یا مسکن ندارند. سهم سرانه مسکن در ایران برای هر نفر حدود ۲۷ و نیم متر است و این عدد در کشوری مانند آلمان ۴۴ است. بدمسکنی زندگی در سرپناه‌های نامناسب در بافت‌های فرسوده و حاشیه شهر‌ها و سکونتگاه‌های غیررسمی است؛ بنابراین اجاره‌نشینی برای اغلب مردم خوش‌نشینی نیست و آنها انتخابگر زندگی در آپارتمان‌های کوچک نیستند. همین موضوع باعث شده که در سال‌های اخیر اهالی برخی از ساختمان‌های پرجمعیت، مراعات همسایگی را نکنند و با یکدیگر اختلافات گوناگون داشته باشند. محل دعوا این بار پارکینگ ساختمان و بحث بر سر فرهنگ آپارتمان‌نشینی است. خانمی ۵۰ ساله که به تازگی واحدی در این ساختمان خریده رو به مستاجری که دو خودرو دارد، می‌گوید: «وقتی اینقدر مستاجر در ساختمون باشه همین می‌شه دیگه! کدوم آدمی وسط پارکینگ ماشین می‌ذاره راه بقیه رو می‌بنده؟ مشکل اینه شما فرهنگ آپارتمان‌نشینی نداری باید با مالکت حرف بزنم.» مردی که با سی سالگی فاصله‌ای ندارد از فرزندش می‌خواهد به بالا برود: «شما تازه خونه خریدی فکر کردی خبریه؟ هر روز در انباریت رو می‌زنی به ماشین من و خرابش کردی. تو خونه‌ت جا نداری؟ تو از فرهنگ آپارتمان‌نشینی برای من صحبت می‌کنی؟»
    این‌ها روایت‌هایی از یک روز زندگی در کلانشهری مانند تهران است. عامل ناشناخته‌ای که این روز‌ها جنجال و درگیری ذهنی برای شهروندان ایجاد کرده و دیگر همه آن را می‌شناسیم، مسئله اقتصاد است. مشکلات اقتصادی است که شهروندان را به رقبای یکدیگر تبدیل کرده و آنها را به هل دادن دیگری برای پیدا کردن راه بقا و دوام سوق می‌دهد. باور همه ما این است که مشکلات اقتصادی جا را تنگ کرده است و باید دیگری را از سر راه کنار بزنیم.