سرمقاله

ترامپ میان دو گزینه / جلال خوش‌چهره

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • بولتن دلتا کالج، چشم‌انداز هفتگی بازارهای مالی
  • حداقل سرمایه برای ورود به بورس چقدر است؟
  • آشنایی با برخی از تفریحات رایگان تهران
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 44177  |  صفحه ۱  |  تاریخ: 17 فروردین 1404
    فرهنگ گردشگری چگونه بالا می رود؟ / تاراج خاک نقره‌ای
    مسافران آمدند، عکس گرفتند، خاک برداشتند و رفتند ولی کسی نپرسید سهم طبیعت چه می‌شود؟ هرمز زخمی‌ست از یادگاری‌هایی که باید سر جایشان می‌ماندند. به گزارش مهر «هرمز تحمل ترند شدن در اینستاگرام را نداشت.» این روزها، این تیتر در بسیاری از صفحات مجازی به چشم می‌خورد؛ جمله‌ای که به‌درستی حال و روز جزیره‌ی هرمز را توصیف می‌کند. جزیره‌ای که روزگاری با خاک سرخ افسانه‌ای‌اش و شن‌های نقره‌ای درخشانش شناخته می‌شد، حالا زیر بار هجوم بی‌امان گردشگران و تب داغ شبکه‌های اجتماعی، نفسش به شماره افتاده است.
    هرمز دیگر آن بهشت بکر و آرام سابق نیست. چند سالی می‌شود که به لطف تبلیغات پرزرق‌وبرق اینستاگرامی، به یکی از مقصدهای محبوب گردشگری تبدیل شده است. مقصدی که خیلی‌ها برای دیدنش، ماه‌ها پس‌انداز می‌کنند تا تعطیلاتشان را در آغوش سواحل جنوب بگذرانند. اما آیا هرمز ظرفیت این حجم از توجه و هجوم را دارد؟
    در یکی از ویدئوهایی که به‌تازگی دست‌به‌دست می‌شود، گروهی از زنان و مردانی را می‌بینیم که پنهانی مشغول پر کردن بطری‌های آب با شن‌های نقره‌ای ساحل هستند. زیر ویدئو، نوشته شده است: «دزد طبیعت!» لقبی که شاید در نگاه اول تند به نظر برسد، اما حقیقتی تلخ پشت آن است. آن‌ها بدون در نظر گرفتن آسیب‌هایی که به طبیعت وارد می‌کنند، تنها به فکر این هستند که بگویند: «ما هم از این خاک داریم.» ما هم بخشی از این بازی‌ایم؛ بازی‌ای که در آن چیزی جز خودنمایی و رقابت در به‌دست آوردن تکه‌ای از طبیعت، ارزش ندارد.
    سال گذشته، یک گردشگر خارجی به ایران آمد. محو زیبایی‌های جنوب شد، مخصوصاً سواحل نقره‌ای جزیره‌ی هرمز. آن‌قدر خوشش آمد که امسال دست دوستانش را گرفت و گفت: «باید اینجا را ببینید!» چه دیدنی! نه آن ساحل همان بود، نه آن نقره، نه آن درخشش.
    چرا؟ چون دوستان عزیز و زحمت‌کشی که در ایام نوروز با شور و اشتیاق به دل طبیعت زده بودند، هرچه بطری و کیسه در دست داشتند را از شن نقره‌ای پر کردند و با خود به خانه بردند. لابد فکر کردند دارند تکه‌ای از بهشت را می‌برند، یا شاید هم سوغاتی خاص برای ویترین‌شان. خاک نقره‌ای زیبا است، بله… اما وقتی سرجای خودش کنار خلیج فارس بدرخشد، نه در یک بطری پلاستیکی در انباری خانه یا بدتر از آن، ته کیسه جاروبرقی تا پایان سال.
    آخر یکی نیست بگوید این خاک به چه کارتان می‌آید و قرار است چه معجزه‌ای کند؛ به خانه که رسیدید چه می‌کنید با آن، نگاهش می‌کنید؟ پُز می‌دهید؟ یا چند وقت بعد فراموش می‌شود و می‌رود کنار باقی خرت‌وپرت‌هایی که روزی ذوق‌شان را داشتید و حالا فقط جا تنگ کرده‌اند. مسئله اینجاست که همه فکر می‌کنند: «حالا من یکی که چیزی نمی‌برم فقط یک بطری است…» اما وقتی هزار نفر این فکر را بکنند، فاجعه اتفاق می‌افتد. برآوردها می‌گویند نزدیک به ۸۰ درصد از شن نقره‌ای هرمز از بین رفته و هر کسی سهم خودش را از طبیعت برداشته، اما کسی نپرسیده طبیعت خودش چه سهمی دارد.
    جالب است؛ برخی که همیشه دم از تمدن ۲۵۰۰ ساله می‌زنند، در هر محفلی با غرور از نژاد آریایی سخن می‌گویند و مدام درود می‌فرستند، بیشتر اهل شعارند تا رفتار. آن‌ها حتی ساده‌ترین اصولِ حفاظت از میراث فرهنگی یا طبیعت کشورشان را رعایت نمی‌کنند. سوال این است که دقیقاً به چه چیزی می‌بالند به تمدنی که فقط نامش را می‌دانند؟ حرف زدن آسان است. همه بلدند بگویند «ما وارثان فرهنگ و تمدن ۲۵۰۰ ساله‌ایم»، اما پای عمل که می‌رسد، دیگر از آن تمدن چیزی باقی نمی‌ماند. متأسفانه بسیاری از ما فقط در حرف تمدن‌سازیم، و در عمل، تیشه به ریشه‌ی همان میراث می‌زنیم.
    مگر فقط تخریب شن‌های نقره‌ای جزیره هرمز آسیب به تاریخ و فرهنگ است؟ نگاه کنیم به مقبره هخامنشی؛ که میراث یک تاریخ است حال و روزش چندان بهتر از هرمز نیست. امسال، در نوروز، برخی گردشگران به خود اجازه دادند روی سنگ‌نگاره‌های باستانی یادگاری بنویسند.
    اگر ما این میراث را از بین ببریم، چه چیزی برای فرزندان‌مان باقی می‌ماند. وقتی کودک فردای ما بخواهد ساحل نقره‌ای هرمز را ببیند، یا عظمت بنای هخامنشی را لمس کند، آیا چیزی از آن‌ها باقی مانده که ببینند و مهم‌تر از آن، وقتی بپرسند چه شد که این‌ها نابود شدند، ما به آنها چه پاسخی باید بدهیم. تمدن، داشتن بناهای تاریخی نیست؛ داشتن فرهنگی‌ست که بتواند آن‌ها را حفظ کند.