سرمقاله

حق و باطل و زوال سیاسی در ایران/ میثم‌قهوه چیان

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • چهار کارکرد کلیدی هوش مصنوعی در خرده‌فروشی در رویداد همراه اول تشریح شد
  • تفاوت سرمایه‌ گذاری در طلا، بورس و مسکن
  • نحوه دریافت وام ۱۰۰ میلیونی بدون ضامن با نصب همراه بانک تجارت
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 53159  |  صفحه ۱۱ | ایران و جهان  |  تاریخ: 06 مهر 1404
    پیام‌های نویسندگان و شاعران عرب به سید حسن نصرالله:
    تمام زمین دلتنگ توست
    تعدادی از نویسندگان عرب در نخستین سالروز شهادت «سید حسن نصرالله» پیام‌هایی را خطاب به وی نوشته و محبت و عشق خود را نسبت به او ابراز کردند.
    به گزارش ایسنا، «جهاد الرنتیسی» راوی و ناقد فلسطینی در سالروز شهادت «سید حسن نصرالله» دبیرکل سابق حزب‌الله لبنان نوشت: «جهان تغییر می‌کند و ما نیز با آن تغییر می‌کنیم. در میان این تغییرات، حاشیه‌های وسیعی برای جستجو در مکان‌های فراموش‌شده، پاسخ به سوالات جواب داده نشده و رویای گشودن بالکن‌ها به روی خورشیدی که به انتظارش عادت کرده‌ایم، وجود دارد. یاد شما در حالی زنده می‌شود که مفاهیمی که بذرشان قرن‌ها پیش توسط شرق‌شناسان کاشته شد، در حال فرسایش هستند و جهان را به شرق و غرب تقسیم می‌کنند و استثمار مداوم مردم و وحشیگریِ تسلیم کردن آنها در برابر منطق استعماری را توجیه می‌کنند.
    توده‌های مردم به میادین کره زمین می‌آیند تا رد سیاست‌های سلطه‌جویانه‌ای را که توسط قدرت استعماری اصلی، بنیادهای آن و ابزار نژادپرستانه‌اش که متهم به سلطه‌گری، سرکوب، فقر و به حاشیه راندن مردم ماست، اعمال می‌شود، اعلام کنند.
    تو امتداد رویایی بودی که با انقلاب کشاورزانی شروع شد که عزالدین القسام از «یعبد» آغاز کرد و با جنبش امام موسی صدر پایان نیافت. من امتداد آن را در حوثی‌ها می‌بینم، کسانی که در حال گسترش دامنه اشکال جدید مقابله با بی‌عدالتی هستند و از طریق فداکاری‌های یمنی‌ها، تضاد تاریخی بین تبار محرومان و غارتگران عمیق می‌شود.»
    «فادی قوشقجی» نویسنده سوری نیز در سالروز شهادت سید حسن نصرالله نوشت: «روزنامه الاخبار از من پرسید: «اگر نامه‌ات به دست او برسد، با توجه به واقعیت کنونی عربی که پر از تحولات است، در اولین سالگرد شهادتش به او چه می‌گویی؟ حافظه‌ام مرا به لحظه‌ای می‌برد که با یکی از مسؤولان رسانه‌ای حزب الله در تماس بودم. از او پرسیدم: «می‌توانی ترتیب ملاقات من با سید حسن نصرالله را بدهی؟»
    البته شوخی می‌کردم. در مورد این تمایل خیلی جدی بودم اما در مورد درخواست شوخی می‌کردم. آن لحظه بخشی از جنگ حمایتی بود که مقاومت تصمیم گرفته بود در حمایت از فلسطین به راه بیندازد و آن مرد مطمئنا برای نویسنده‌ای که از ملاقات با او چیزی جز... ملاقات با او نمی‌خواست، وقت نداشت. اما اگر این اتفاق می‌افتاد چه؟ یا: اگر الان در دسترس بود چه؟
    من به شما می‌گفتم که من مردی هستم که هر کسی که مرا می‌شناسد و هر کسی که آثار مرا دیده یا خوانده است، می‌داند که من کاملا مخالف دین سیاسی (نه فقط اسلام سیاسی) هستم. اما ما مدت‌ها پیش یاد گرفتیم که «هر قانونی یک استثنا دارد». و شما... شما استثنا هستید.
    علاوه بر این، من شما را یک «اسلام‌گرای سیاسی» نمی‌دانم، زیرا هرگز ندیده‌ام که شما حکومت کنید، یا حتی حکومت را مطالبه کنید. من شما را دیده‌ام و با شما به عنوان مردی مبارز و مقاوم در مقدس‌ترین آرمانم، یعنی فلسطین، زندگی کرده‌ام. مرجعیت شما یک دکترین است و مرجعیت من یک دکترین کاملا متفاوت است اما مقصد ما یکی است و باید اعتراف کنم: در میان مراجع مختلف، شما کسی بودید که بیشترین «گفت و عمل» را کردید!
    به شما می‌گفتم که چقدر جمله‌تان که «اگر سوریه سقوط کند، فلسطین از دست خواهد رفت» مرا تکان داد! راستی، یادم رفت به شما بگویم: در غیاب شما، سوریه سقوط کرد! اگر با شما صادق بودم، قبلا فکر می‌کردم وقتی گروه‌های تکفیری را تا این حد به این رژیم پست ربط دادید، اغراق می‌کنید! در آن زمان با خودم فکر می‌کردم: این چطور ممکن است؟ این گروه، مهم نیست در موردشان چه بگوییم، مرجعشان قرآن است! و باید اعتراف کنم: شما کسی بودید که واضح‌تر می‌دیدید!»
    «فاروش شویخ» شاعر لبنانی نوشت: «برایت می‌نویسم از ویرانه‌های بابل، از نسخه‌های خطی سوخته فسطاط، از بایگانی شمشیرهایی که بر دوش خیانت‌هایشان خفته بودند، از نقشه‌هایی که نه جغرافیا، بلکه خون دل‌ها آنها را ترسیم کرده بود. فرعون اکنون کت و شلوار می‌پوشد، به زبان بزرگان سخن می‌گوید، نفت می‌دزدد و به نام دموکراسی، عفونامه صادر می‌کند. تو درخشش صهیب بودی وقتی که پول را به خاطر ایمان آتش زد، اشک علی بودی وقتی که در کوفه خفه شد، رویای موسی صدر بودی وقتی که سکوت را از دهان جنوب بیرون کشید...
    آیا می‌بینید که چگونه سرزمین‌های ما در آغوش دیپلماسی مسموم به خواب رفته‌اند؟ آیا فریادهای عراق، اشک‌های دمشق و ناله‌های غزه را می‌شنوید؟ با این همه غرور فراموش‌شده به کجا می‌رویم؟ ما اینجاییم، با وجود تاریکی و خیانت، راه را به پایان می‌رسانیم. ما اراده‌ی تو را در سینه خود حمل می‌کنیم و هر زمان که ایمان در درونمان گرسنه باشد، از یاد تو تغذیه می‌کنیم.»
    «صلاح الدکاک» شاعر یمنی نوشت: «صحرای عربستان ما پیامبران و بزرگان خود را می‌کشت و شن‌های نرم آن فقط سوسمارها و اسب‌ها را حمل می‌کردند. پس چگونه یک شوالیه افسانه‌ای مانند شما که از سدرة المنتهی الکبریاء می‌آید، می‌تواند بر شانه‌های صحرا بایستد بدون اینکه شن‌های آن علیه او توطئه کنند و او را همانطور که اجدادش را بلعیدند و علیه آنها توطئه کردند، از کودک تشنه ذبح شده گرفته تا طوس غریب، مسموم از جام صحرای عربستان، او را ببلعند؟
    چگونه تاریخ عرب ما که تا مغز استخوان شکست خورده است، می‌تواند این همه افتخار به نام ابوالهادی را تحمل کند و زیر بار آن و عظمت صاحبش خم نشود و از آن رنجور نگردد و با نجات از نصرت الهی، از کسالت پیروزی بهبود نیابد؟