صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • راهنمای کامل خرید کوله‌پشتی و چمدان: کیفیت، قیمت و نکات ضروری برای خریداران ایرانی
  • انرژی پاک در قلب صنعت گاز کشور
  • چطور بفهمیم نرم افزار حسابداری فعلی‌مان ما را به سمت ورشکستگی می‌برد؟
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 54459  |  صفحه ۱  |  تاریخ: 28 مهر 1404
    راه برون رفت از خستگی جمعی / ژوبین صفاری

    ژوبین صفاری / جامعه‌ای که در تأمین ساده‌ترین نیازهایش درمی‌مانَد، مجال چندانی برای دلبستن به ارزش های مهم را ندارد. این گزاره را نه از متون جامعه‌شناسی، که از گفتگوهای روزمره کنار دکه‌های صرافی می‌توان شنید؛ جایی که نرخ دلار مهم‌ترین محرک هیجانی است. در ویدئوی پربازدید همین روزها، شهروندان ترجیح می‌دهند تیم محبوبشان قهرمان نشود اما قیمت ارز نصف شود. ترجیحی که به‌روشنی نشان می‌دهد مردم در قاعده هرم مازلو متوقف مانده‌اند؛ جایی که امنیت اقتصادی و رفاه اولیه مقدم بر تعلق و خودشکوفایی است. وقتی انرژی روانی یک ملت صرف بقا شود، احساس تعلق به جغرافیا و رخدادهای ملی ناگزیر محو می‌شود و مشارکت مدنی بدل به امری لوکس خواهد شد. بااین‌حال، همین فرسودگی عمومی، برخی گروه‌ها را از هدف مشترک به سمت جدال با «دیگران» کشانده است؛ تقابلی که جز اتلاف منابع نمادین چیزی بر جای نمی‌گذارد. برای عبور از این دور باطل، نخست باید بستر پذیرش متقابل را گسترش داد. پذیرش، معنایی فراتر از تحمل دارد؛ یعنی به رسمیت شناختن حق دیگری برای بودن، شنیده شدن و مشارکت. تجربه‌های موفق گذار در کشورهای گرفتار چنددستگی نشان می‌دهد که روایت مشترک ملی نه با شعار، که با ساختارهای فراگیر فرهنگی و حقوقی شکل می‌گیرد؛ ساختارهایی که بتوانند شهروندان را در سطح نیازهای ایمنی و منزلت حمایت کنند و سپس امکان صعود به سطوح بالاتر هرم را فراهم آورند. راهکارها نیز باید علمی و قابل اجرا باشند. نخست، اقتصاد معیشتی باید از التهاب مزمن رها شود. شفافیت داده‌های اقتصادی، اصلاح نظام مالیاتی به نفع طبقات آسیب‌پذیر و استقلال نهادهای ناظر، پیش‌شرط بازگشت اعتماد است. دوم، زیست اجتماعی نیازمند فضاهای فیزیکی و مجازی گفت‌وگوست؛ از شوراهای محله تا پلتفرم‌های آنلاین که امکان مشارکت بی‌واسطه را فراهم کنند. جامعه‌ای که صدایش شنیده می‌شود، کمتر به طرد و حذف دیگری روی می‌آورد. سوم، بازتعریف سیمای امید در هنر و رسانه ضرورت دارد. تولید محتواهایی که روایت‌های متنوع از «ایران بودن» را نمایش دهد، احساس تعلق را از انحصار گروهی خاص خارج می‌کند و همزمان تصویر آینده را ملموس می‌سازد. چهارم، توسعه سرمایه اجتماعی در مدرسه و دانشگاه باید در قالب آموزش مهارت‌های همکاری، تفکر انتقادی و حل مسأله نهادینه شود؛ مهارت‌هایی که جوان را از ناامیدی منفعل به شهروند مسئول بدل می‌کنند. اگر این عناصر در کنار هم قرار گیرند، چشم‌انداز آینده از مه‌آلودگی بیرون می‌آید. مردم وقتی خود را سهام‌دار سرنوشت جمعی ببینند، حاضرند در رقابت‌های ورزشی یا حتی سیاسی ببازند اما در بازی بزرگِ ساختن فردا برنده شوند. حس تعلق، سوخت موتور مشارکت است و بدون آن هیچ برنامه توسعه‌ای جز روی کاغذ جان نمی‌گیرد. به بیان دیگر، ما پیش از هر تحول اقتصادی یا سیاسی، محتاج بازآفرینی عاطفی هستیم؛ احیای پیوندی که در سایه سال‌ها بی‌ثباتی و وعده‌های عملی‌نشده گسسته شده است. هر قدر این پیوند پررنگ‌تر شود، سرمایه اجتماعی فزونی می‌گیرد و جامعه خسته دوباره برمی خیزد. این بار نه برای زنده ماندن، که برای زیستن و بالیدن.