کد خبر: 57349 | صفحه ۱ | تاریخ: 02 دی 1404
راهکار ظریف برای رسیدن ایران و آمریکا به توافق هستهای
وزیر امور خارجه پیشین ایران در مقاله مشترکی که با یک دانشجوی دکتری روابط بینالملل در رسانه آمریکایی منتشر کرده است، با تاکید بر این که آمریکا باید بپذیرد توان بومی ایران نابودشدنی نیست، تشریح کرد که چگونه ایران با تکیه بر ظرفیت بالای انسانی، طبیعی و ژئواستراتژیک خود قادر است «چرخه امنیتیسازی» علیه خود را بشکند و با دیپلماسی دقیق توافقی هستهای با آمریکا را اجرا کند.
به گزارش ایسنا، «محمد جواد ظریف» وزیر امور خارجه پیشین ایران و بنیانگذار اندیشکده پایاب در مقاله مشترکی با «امیرپارسا گرمسیری» دانشجوی دکتری روابط بینالمللی در مقالهای با اشاره به ظرفیتهای فرهنگی، تاریخی و موقعیت ژئوپولتیکی ایران به عنوان یک «میانجی طبیعی» مطرح کرد که ایران میتواند با شکستن چرخه امنیتیسازی که از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه آن شکل گرفت، گفتوگوها میان آسیا و اروپا را تسهیل کند، به مرکز تجارت منطقهای تبدیل شود و صلح، توسعه و ثبات را برای آینده به ارمغان آورد.
در این مقاله که در نشریه آمریکایی فارن افرز منتشر شده، مطرح شد: امنیت در روابط بینالملل معاصر هدفی نیست که کشورها تنها برای خود دنبال کنند؛ بلکه مفهومی است که از آن برای توجیه کنترل، محدودسازی و جهتدهی به رفتار دیگران نیز بهره میگیرند. هنگامی که دانشمندان علوم سیاسی از «امنیتیسازی» سخن میگویند به فرآیندی اشاره دارند که طی آن یک مسئله خاص بهعنوان تهدیدی وجودی تصویر میشود-تهدیدی که بهجای رسیدگی به آن از طریق سازوکارهای عادی سیاسی، مستلزم اقدامات فوقالعاده و استثنایی معرفی میشود.
جمهوری اسلامی ایران نمونهای بسیار روشن از این وضعیت است. اسرائیل و ایالات متحده آمریکا طی دو دهه گذشته تلاش کردهاند جهان را متقاعد کنند که ایران را نباید یک کشور عادی تلقی کرد، بلکه باید آن را خطر اصلی نظم بینالمللی دانست. نتیجه این تلاشها، محکومیتهای مداوم، تحریمهای خردکننده، تهدید به اقدام نظامی و در ماههای اخیر، اجرای عملیات نظامی مستقیم علیه قلمرو ایران حتی در خلال مذاکرات دیپلماتیک میان تهران و واشنگتن بوده است. ایران نیز در واکنش، ناگزیر شده منابع و توجه بیشتری را صرف دفاع کند. همچنین برای نشان دادن اینکه تسلیم فشار نمیشود، سطح غنیسازی اورانیوم را افزایش دهد. در نتیجه امنیتیسازی خارجی ایران، در داخل کشور نیز پویشی مشابه ایجاد شده است؛ بهگونهای که در مواجهه با چالشهای اجتماعی رویکردی سختگیرانهتر اتخاذ شده و محدودیتها افزایش داده شده است.
نگارندگان با بیان این که «نتیجه این روند، شکلگیری یک چرخه امنیتیسازی است-چرخهای خصمانه که در آن ایران و دشمنانش خود را مجبور به اتخاذ سیاستهای تهاجمیتر میبینند»، بیان کردند: این پدیده مشابه «معمای امنیت» است که در آن افزایش ظرفیتهای مادی یک طرف موجب واکنش متقابل دیگری میشود. اما در چرخه امنیتیسازی، نقطه آغاز افزایش مادی قدرت نیست؛ بلکه در حوزه گفتمانی و اقناع عمومی است. کشور هدف ابتدا بهمثابه تهدید تصویر میشود، سپس همان گونه با آن برخورد میگردد و آن کشور در پاسخ اقداماتی اتخاذ میکند-مانند تقویت توان موشکی یا افزایش غنیسازیکه برای «تایید» ادعاهای اولیه استفاده میشود. این چرخه در عمل «پیشگوییِ خودکامبخش» ایجاد میکند. کشور امنیتیشده بهتدریج از عاملیت و کنشگری مستقل فاصله میگیرد و در سلسلهای از رفتارهای واکنشی گرفتار میشود.
در این مطلب پیشنهاد شده است: شکستن این چرخه آسان نخواهد بود و مستلزم آن است که قدرتهای خارجی حقوق و عزت ایران را به رسمیت بشناسند و دست از اتهامات بیپایه، تهدید و فشار مستمر بر یک «تمدن-دولت» چند هزار ساله بردارند. اما تهران نیز میتواند اقداماتی برای شکستن این چرخه باطل انجام دهد. دولت میتواند با اصلاحات اقتصادی حمایت مردمی را افزایش دهد که توان مذاکراتیاش را نیز قویتر میکند. در نهایت، مردم ایران بزرگترین سرمایه این کشور در بازدارندگی و مقاومت در برابر تجاوز خارجی بودهاند. تهران میتواند تکید بر قدرت مادی دفاعی که اغلب موجب تقویت ادراک تهدید میشود را تعدیل کرده و بهجای آن بر همکاری و هماهنگی، بهویژه در سطح منطقهای تاکید کند. همچنین میتواند با آژانس بینالمللی انرژی اتمی وارد گفتوگوهای صریح شود تا نگرانیهای متقابل رفع و مسیر همکاری از سر گرفته شود. افزون بر این، میتواند برای مدیریت اختلافات با ایالات متحده ابتدا درباره پرونده هستهای و تحریمها وارد تعامل شود.
امنیتیسازی، ایران را مجبور به اتخاذ سیاستهای واکنشی و مقاومت کرده است
در بخش دیگری از این مقاله با پرداختن به سیاست دولت «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا مبنی بر «فشار حداکثری» با ادعاهایی بیاساس علیه برنامه هستهای و نقش منطقهای آن مطرح شد: ایران طی بیست سال گذشته هدف امنیتیسازی شدید از سوی اسرائیل و ایالات متحده بوده است. آن دو روایتی ساخته و ترویج کردهاند که ایران را تهدیدی وجودی نه فقط برای منطقه بلکه برای کل جهان معرفی میکند. «بنیامین نتانیاهو»(نخستوزیر رژیم صهیونیستی) که حکومت ایران را «فرقهای آخرالزمانی» خوانده در یک سخنرانی در سال ۱۹۹۲ در کنست ادعا کرد که «ایران سه تا پنج سال با توان تولید سلاح هستهای فاصله دارد». دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا نیز در کنار دیگر توهینهای خود ایران را «جایی بسیار شرور» نامید. پوچی این ادعاها مانع از آن نشده که آنان این روایت را ادامه دهند و رفتار خصمانهتری در پیش گیرند. ایالات متحده تحریمهای اقتصادی استثنایی علیه ایران اعمال کرده است. اسرائیل نیز با حمایت واشنگتن زیرساختهای ایران را هدف حملات قرار داده و فرماندهان نظامی، دانشمندان و حتی شهروندان عادی ایران را کشته است.
در نتیجه، ایران بهجای پیگیری برنامههای هدفمند خودش مجبور به اتخاذ سیاستهای واکنشی و مقاومتی شده است. در پاسخ به افزایش فشار آمریکا و اسرائیل، سطح غنیسازی را به ۶۰ درصد رساند و همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را کاهش داد. پس از حملات مشترک و توجیهناپذیر آمریکا و رژیم صهیونیستی بحثهایی میان مردم عادی ایران درباره ضرورت تغییر دکترین دفاعی کشور بهسمت سلاح هستهای مطرح شد. درخواستهای بستن تنگه هرمز افزایش یافت. اگر تجاوز و فشار علیه ایران نمیبود، ایران به همکاریهای بیسابقه با آژانس ذیل توافق ۲۰۱۵ ادامه میداد و بر همکاری منطقهای تمرکز میکرد که از سال ۱۹۸۵ پیشگام آن بوده است.
ظریف و گرمسیری با این دیدگاه که «امنیتیسازی علیه ایران باعث شکلگیری ذهنیت محاصره شده است-ذهنیتی که اغلب به کنترلهای اجتماعی سختتر میانجامد که شامل محدودیت بر اینترنت و رسانههای اجتماعی و تدابیر نظارتی برای شناسایی جاسوسان و خرابکاران است»، مطرح کردند: «این تدابیر قادر به حلوفصل ریشههای نارضایتی داخلی-مشکلات اقتصادی، فرسایش سرمایه اجتماعی، و شکاف رو به گسترش میان دولت و جامعه نیست. با این حال چنین تدابیری نتیجه تحمیل طولانیمدت «ذهنیت محاصره» است. در مورد تهران، این امنیتیسازی پیش از همه با صدام حسین آغاز شد که هشت سال جنگ علیه ایران به راه انداختو با خشونتهای تجزیهطلبانه و حملات تروریستی گسترده پس از انقلاب ادامه یافت. همچنین با تهدیدها و اجبارهای دائمی آمریکا و اسرائیل تداوم یافت. هر حکومتی در چنین شرایطی غرق در تهدیدهای واقعی و ادراکی نسبت به عزت و استقلال خود میشود.
افزون بر این، تهدیدهای خارجی خود یکی از دلایل اصلی دشواریهای ایران است. تهران مجبور شده است هزینه بیشتری به دفاع اختصاص دهد و از توسعه و رفاه بکاهد زیرا عراق، اسرائیل و ایالات متحده به آن حمله کردهاند. جنگ اقتصادی آمریکا از تحریمهای فلجکننده باراک اوباما تا کارزار فشار حداکثری ترامپ به سقوط ارزش ریال، تورم غیرقابل تحمل و فساد ناشی از دور زدن تحریمها انجامیده است. اما قدرتهای خارجی بهجای پذیرش نقش خود در فلاکت مردم ایران، قدرتهای خارجی، تصویری گزینشی، اغراقآمیز و سیاسیشده از جمهوری اسلامی بهعنوان ناقض حقوق بشر ارائه کردهاند. این امر چرخه امنیتیسازی را تشدید کرده و ظرفیت ایران برای کنشگری مستقل در عرصه جهانی را کاهش داده است.»
میتوان با دیپلماسی دقیق راه خروج از چرخه باطل واکنشهای مقاومتی به امنیتیسازی یافت
در این مقاله به عنوان پیشنهادی برای «ساختن ایرانی بهتر و جهانی امنتر» در میانه این تهدیدها و تحمیلها مطرح شد: تهران و مخالفانش باید راه خروجی برای این چرخه باطل بیابند. روشن است که برخی مسیرها کارایی ندارند. فشار نتوانسته ایران را به تغییر رفتار وادار کند. از سوی دیگر، اقدامات دفاعی ایران، از جمله افزایش غنیسازی هیچگاه تهدیدهای متصور را کاهش نداده است. امنیتیسازی در قلمرو ادراک ذهنی عمل میکند، نه ظرفیت مادی. در نتیجه، اقدامات دفاعی هدف معمولا روایت نیروهای امنیتیساز را تقویت میکند. این امر بهویژه درباره لفاظیهای تحریکآمیز صادق است، مانند اظهارات غیرمسئولانه برخی سیاستمداران ایرانی در دهه ۹۰ شمسی که مدعی بودند ایران «چهار پایتخت عربی» (دمشق، بغداد، بیروت و صنعا) را کنترل میکند-اظهاراتی که دست نیروهای امنیتیساز را برای تشدید فشار باز گذاشت.
ممکن است چنین به نظر برسد که تهران در تلهای ناگشودنی افتاده است. اما تجربه نشان میدهد که با دیپلماسی دقیق میتوان راه خروج یافت. ایران توانست در نیمه نخست دهه ۱۳۹۰ چرخه امنیتیسازی را از طریق گفتوگو با آمریکا بشکند؛ گفتوگوهایی که به برنامه جامع اقدام مشترک ۱۳۹۴ انجامید-توافقی که تضمین میکرد ایران هرگز بهدنبال سلاح هستهای نرود و در عوض شرایط عادیسازی اقتصادی فراهم شود. این توافق محیط بینالمللی ایران را حداقل به طور موقت تغییر داد. شورای امنیت سازمان ملل متحد در قطعنامه ۲۲۳۱ اعلام کرد که «انعقاد برجام تغییر بنیادینی در بررسی این موضوع ایجاد میکند» و میل خود برای «ساختن رابطهای جدید با ایران مبتنی بر اجرای برجام» را ابراز کرد.
نگارندگان معتقدند: موفقیت ایران در دستیابی به توافق، پیش و بیش از هر چیز محصول مشارکت گسترده مردم در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۲ بود-مشارکتی که توهم فروپاشی قریبالوقوع جمهوری اسلامی را در آمریکا و اروپا از بین برد-توهمی که از حوادث پس از انتخابات ۱۳۸۸ شکل گرفته بود. انتخابات همچنین به دولت جدید روحانی مشروعیت داخلی بخشید که تلاش میکرد حقوق مردم ایران را نه از طریق تقابل بلکه از مسیر گفتوگو صیانت کند.
در همین راستا مطرح شد: «شکستن چرخه امنیتیسازی از داخل و با اجماعسازی داخلی آغاز شد. ایران میتواند بار دیگر چنین اجماعی ایجاد کند، اما این امر مستلزم گفتوگوی ملی میان گروههای سیاسی، جریانهای اجتماعی و مردم است. خوشبختانه ایران پلتفرمهای مجازی ایجادشده توسط سازمانهای غیردولتی دارد که شهروندان میتوانند شکایات خود درباره سیاستها و کارگزاران را ثبت کنند و دادههای مرتبط با فراگیری این شکایات گردآوری میشود. دولت باید این گزارشدهی را تشویق کند و دستگاهها را ملزم به اقدامات اصلاحی سازد. چنین اقدامی سرمایه اجتماعی را افزایش داده و بستر لازم برای سیاستهای مقابله با امنیتیسازی را فراهم میکند.