سرمقاله

نقش گنگسترها در اقتصاد ایران! ‪/‬ محمدعلی وکیلی

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • تجهیزات لازم برای راه اندازی کارگاه میوه خشک کنی
  • در 5 مرحله ساده، لکه قهوه خشک شده روی مبل را پاک کنید
  • جشنواره بلک فرایدی در نخل مارکت
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 15004  |  صفحه ۴ | فرهنگ و هنر  |  تاریخ: 11 شهریور 1402
    اظهارات سیروس کهوری‌نژاد درباره ارادتش به امام حسین(ع)
    سیروس کهوری نژاد از ارادتش به امام حسین(ع) و درباره اینکه اگر در معرکه عاشورا حضور داشت، کجا قرار می‌گرفت، گفت: من نقش «جون» غلام حضرت امام حسین (ع) را بازی می‌کردم و لحظه ای بود که این شخصیت اذن میدان می‌خواهد.
    به گزارش ایسنا، سیروس کهوری نژاد، بازیگر باسابقه سینما و تلویزیون درباره اولین آشنایِ‌اش با امام حسین(ع) در کودکی توضیح داد: بر اساس چهره‌ای که من دارم همه فکر می‌کنند اهل جنوب هستم، ولی من تهران متولد شدم و این آشنایی هم در تهران اتفاق افتاد. مسجد محله مان مسابقه خلاصه کردن کتاب گذاشته بود و آشنایی من با مسجد و امام حسین(ع) از طریق کتاب اتفاق افتاد. من آن کتاب را خلاصه کردم و یک جفت کتانی به من جایزه دادند. محرم شد و تا به خودم آمدم دیدم من زنجیر در دست دارم، بچه ای سنج می‌زند، دیگری دارد نوحه حفظ می‌کند و دسته کودکانه‌ای شکل داده بودیم. گاهی به جنوب می‌رفتیم، گاهی هم در زمزمه‌های مادرم نوحه‌هایی می‌شنیدم.
    او یادآور شد: من نقشی به نام حاج مرزوق را بازی کردم، او یک معمم عراقی بود که تمام نوحه‌های جنوبی را او به ایران آورده است. در شروه خوانی‌ها یک سوز و غربت خاصی وجود دارد که آدمی را به هیبت تنهایی انسان در ازل ارجاع می‌دهد.
    اگر کربلا بودم تحمل غربت امام حسین(ع) را نداشتم
    کهوری نژاد در پاسخ به اینکه اگر در معرکه عاشورا حضور داشت، کجا قرار می گرفت، گفت: من نقش «جون» غلام حضرت امام حسین(ع) را بازی می‌کردم و لحظه‌ای بود که این شخصیت اذن میدان می خواهد. او اسلحه ساز بوده و داشته شمشیر حضرت را بران می‌کرده است که متوجه می‌شود حضرت خیلی غریب نشسته، حرف می‌زند، شعر می‌خواند، اما این بار انگار اولین باری است که جون این اشعار را می‌شنود... من باید تخیل و بلاتشبیه با ذهن خودم حضور حضرت را تجسم می‌کردم و این شعر را می‌شنیدم تا بخواهم آن را بازی کنم، اما حین بازی یک اتفاق دیگری در من افتاد. این اتفاق در حیطه بازیگری نبود، بلکه در این خصوص بود که اگر من آنجا بودم چه می‌کردم، خودم که احساس می‌کنم تحمل این غربت را نداشتم.
    این بازیگر تاکید کرد: من نمایش «شرفنامه یحیی تیره بخت» را در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا کردم، آن موقع خیلی سخت بود اما یک علامت هفت تیغه را وسط سالن اصلی آوردیم. دوستی به نام علی هلالات بود که این نوحه‌ها را می خواند؛ “از ازل این تن من بحر نشان ساخته‌اند” خیلی برایم حس خوبی داشت.
    وی درباره بازسازی حرم‌هایی که در زمان بعث صدام از بین رفته بودند و گسترش دادن عتبات عالیات توسط عده‌ای، اظهار کرد: ذهن بشر اینگونه است که در این خصوص سوالاتی ایجاد می‌شود، مثلا اینکه اصلا چرا باید این کار انجام شود؟ کسانی که الان آنجا مشغول کار هستند می‌توانستند جای دیگری باشند و به چیز دیگری کمک کنند، هر کس با منطق خودش فکر می‌کند. این یک انتخاب است، شاید حرفی روی اینها تاثیر گذاشته است، به هر حال دلشان می‌خواهد همانطور که دل من خواست و الان اینجا هستم و با شما صحبت می‌کنم. یک منطقی این وسط وجود دارد و حتما اینها چیزی وجودشان را تکان داده و سوالی دارند که احساس می‌کنند پاسخ آن آنجاست، من به آنها احترام می‌گذارم، بهشان سلام می‌کنم و از آنها می‌خواهم مرا هم یاد کنند. یک انرژی آنجا وجود دارد و آدمها با خلوص خودشان آجری را روی آجر دیگر می‌گذارند، چیزی را تمیز می‌کنند یا یک کار هنری انجام می‌دهد.