سرمقاله

نحوه برخورد با جامعه اعتراضی‌! ‪/‬ محمدعلی وکیلی

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • معرفی بهترین انواع یونیت دندانپزشکی ایرانی
  • بازدید معاون رئیس‌جمهوری از روند پیشرفت سامانه «فواد» در ایرانسل
  • درخشش بانوان هندبالیست ایران با حمایت ایرانسل در حضور رئیس‌جمهوری
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 1520  |  صفحه ۴ | فرهنگ و هنر  |  تاریخ: 26 آذر 1401
    برای منصور نریمان و به مناسبت ثبت جهانی «عود»
    ردیف‌های موسیقی را از طریق لوله بخاری آموخت!
    نامش «اسکندر ابراهیمی زنجانی» بود ولی به واسطه اینکه در آن زمان تعصباتی نسبت به موسیقی وجود داشت، او هم برای اینکه مبادا خدشه‌ای به نام و نشان پدرش وارد شود، اسم مستعار «منصور نریمان» را برای خود برگزید. نریمان پدر عودنوازی ایران لقب گرفت و کم به موسیقی ایران خدمت نکرد ولی گویا او نیز اواخر عمر از کم‌لطفی‌ها گله‌مند بود؛ می‌گفت: «تا وقتی که سالم هستی همه دورت جمع می‌شوند، اما همین که بنیه‌ات ضعیف می‌شود همه کنارت می‌گذارند، مسئولان هم با من خداحافظی کرده‌اند.»
    اواخر آذر ماه امسال «مهارت ساختن و نواختن عود» به طور مشترک به نام ایران و سوریه در یونسکو ثبت شد.
    ایسنا در راستای ارج نهادن به بزرگانی که سال ها برای این ساز زحمت کشیدند تا امروز که در نهایت به ثبت جهانی رسید، در گزارش هایی مجزا مروری دارد بر زندگی نوازندگان مطرح ساز عود در کشورمان.
    در گزارش نخست به زندگی عبدالوهاب شهیدی پرداختیم و در ادامه زندگی شخصی و حرفه ای منصور نریمان را مرور خواهیم کرد.
    نریمان سال‌های آخر عمر دلش برای عودنوازی تنگ شده و از درگذشت هم‌قطارانش اندوهگین بود؛ حتی می‌گفت: «مثل اینکه من هم به آخر خط رسیده‌ام.»
    نریمان تنها عود نمی‌نواخت و حتی سر و کارش با موسیقی فقط در حد عودنوازی نبود؛ اتفاقا نقاشی و خوشنویسی هم می‌کرد، پیانو می‌نواخت و در سازهای دیگر هم تبحر داشت.
    پدر نریمان پزشک بود اما خود تار، سه‌تار و نی می‌نواخت، دستگاه‌های موسیقی را می‌دانست و صدای خوشی داشت. اتفاقا نخستین استاد نریمان پدرش بود که با وجود اینکه مشهد شهری مذهبی بود و تعصبات خاصی نسبت به این هنر وجود داشت، به هر طریقی بود موسیقی را به او آموخت.
    نریمان موسیقی را بسیار دوست داشت تا حدی که در کودکی به پدرش گفته بود آن را از مادر و پدرش هم بیشتر دوست می‌دارد.
    «یک روز وقتی حدود سه یا چهار سال داشتم، سه‌تار پدرم را برداشتم و شروع به بازی با آن کردم. پدرم عصبانی شد و سه تار را از دستم گرفت، گفت: «چرا به سازم دست زدی؟» گفتم: «آقاجان آخر این کار را خیلی دوست دارم» اما پدرم گفت: «اگر دوست داری یک ساز برایت می‌سازم اما نمی‌توانی به ساز من دست بزنی.»
    خلاصه یک سه‌تار کوچک برایم درست کردند و نحوه آموختن من این چنین بود که هر قطعه‌ای را که از رادیو می‌شنیدم، همان موقع می‌نواختم. حتی آهنگ‌های سخت را نیز از راه شنیدن می‌نواختم. پدرم گفت: «پسرم، دوست داری که زحمت زیاد بکشی و در کنار درسهایت موسیقی هم یاد بگیری؟» گفتم: «آقا جان! من خیلی موسیقی دوست دارم.»
    پدرم گفت: «حتی از من هم بیشتر؟» گفتم: «بله.» گفت: «از مادرت چی؟» گفتم: «بله. از همه چی بیشتر دوست دارم.»
    پدرم گفت: «پس به تو موسیقی یاد می‌دهم.»
    البته پدرش راه‌های عجیب اما جالبی را برای آموزش موسیقی به او در پیش گرفته بود تا حدی که دستگاه ابوعطا را از طریق لوله بخاری به او آموزش داد.
    «او راه‌های عجیبی را پیدا کرد تا بتواند به من موسیقی یاد دهد. یادم می‌آید، ماه رمضان بود که پدرم پشت‌بام را چراغانی کرد و گفت: این کار را برای تو انجام داده‌ام و باید در عوض به آنچه می‌گویم، گوش دهی.
    قرار شد، هر شب به پشت بام بروم و آنجا «شب‌خوانی» کنم. مثلا پدرم می‌گفت امشب باید ابوعطا بخوانی اما من که نمی‌دانستم ابوعطا چیست؟ این گونه بود که پدرم در طبقه پایین از طریق لوله بخاری می‌خواند و من باید گوشم را به انتهای لوله می‌چسباندم و هرچه پدرم می‌گفت تکرار کنم.
    سرانجام ردیف‌های موسیقی را که چیز ساده‌ای هم نیست، یاد گرفتم.»