کد خبر: 18783 | صفحه ۱ | تاریخ: 24 آبان 1402
مهندسی معکوس اصولگرایان در سیاست و اقتصاد
امین جمشیدزاده - بخش عمده ای از گفتوگوها و جلسات مردان سپهر سیاست مستلزم راستیآزماییها و اندازهگیریهایی است که هنگام قرار گرفتن پشت میز مذاکرات و یا در شرایط میدانی صورت میگیرد؛ در گفت و گوهای پشت پرده اخیر و چند هفته گذشته در دوحه و در مسقط همین قضیه خودنمایی می کند و اکنون آمریکاییها و تروئیکای اروپایی «آلمان، فرانسه و انگلیس» که مدعی هستند ایران به نقطه گریز هسته ای و اورانیوم با غنای۶۰ درصد و در مواردی۸۴ درصدی که در یکی از سایت ها بنا به گزارش آژانس بینالمللی انرژی هستهای رسیده که با سفر رافائل گروسی دبیرکل این سازمان به تهران این قضیه صحت نداشت و حل و فصل گردید؛ آن ها با اندازهگیری محاسباتی به این نتیجه رسیده اند که پس از انعقاد برجام ایران از میزان ۳/۶۷ درصد غنی سازی نمی تواند پا فراتر بگذارد که پس از خارج شدن یک طرفه ایالات متحده در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ به دستور دونالد ترامپ رییس جمهور سابق این کشور و سپس پس از یک سال و تصویب قانون راهبردی در مجلس و کاهش همکاری ایران ذیل مفاد بند۳۶ برجام اکنون ایران چگونه به غنی سازی بالای ۶۰ درصد رسیده است و برای همین منظور هرطور که شده با همان سیاست مذبوحانه چماق و هویج می خواستند ایران را به توافق موقت در ازای آزاد سازی پول های بلوک شده و تبادل زندانیان قانع سازند که ایران هوشمندانه این مسأله را نپذیرفت و خواستار برداشته شدن تحریم ها شده بود که با صحبتها و گفتوگوهای اخیر در دوحه و مسقط یحتمل ظرف ماههای آینده توافق در این راستا در دسترس خواهد بود و اتفاق خواهد افتاد. این کار ممکن است مثلاً متضمن اندازهگیری حرکات چشم نوزادان به هنگام نخستین برخورد آنان با یک محرک جدید باشد. یا اینکه لازم شود پاسخ گالوانیایی پوست افرادی را که تحت فشار روانی هستند ثبت نماییم یا تعداد کوششهای لازم برای شرطی کردن میمونی را که قطعه پیشانی مغز او برداشته شده بشماریم یا نمره های دانش آموزانی را که از آموزش کامپیوتری استفاده کرده اند در یک آزمون پیشرفت تعیین کنیم، یا مشخص کنیم که به دنبال نوع خاصی از روان درمانی چه تعداد از بیماران بهبود یافتهاند؛ در تمام این موارد از راه عملیات اندازهگیری به ارقامی دست مییابیم. در این مرحله مشکل سیاست مدار یا روانشناس این است که این ارقام را چگونه تفسیر کند و به نتایج عام دست یابد. اساس این کار، آمار است و آمار رشتهای است که با گردآوری و تحلیل داده های عددی و استنباط از این دادهها سر و کار دارد؛ آمار قبل از هر چیز وسیلهای است برای آنکه دادههای بسیار زیادی به صورت کوتاه و مختصر توصیف شود. مثلاً اهمیت چولگی در آمار در این است که بدون درک درست آن ممکن است تفاوت مشهود بین میانه و میانگین گاهی گمراه کننده باشد. برای مثال هرگاه بین دو حزب سیاسی اصولگرایان و اصلاح طلبان در ایران بحثی درباره میزان رفاه در کشور با توجه به وضعیت اقتصادی و معیشتی حال حاضر جامعه در بگیرد ممکن است میانگین و میانه درآمد افراد دو روند مختلف را نشان دهد که در دوران ریاست جمهوری رئیس دولت اصلاحات در دولت های هفتم و هشتم و احمدی نژاد در دولت های نهم و دهم این دو روند معنادار و تصاعدی است و در دوره اصلاحات شکوفایی اجتماعی، فرهنگی به همراه توسعه اقتصادی و سیاسی در کالبد جامعه کاملا محسوس بود و در دوره احمدینژاد که بهای فروش نفت که اقتصاد تک محصولی برپایه آن بنیان نهاده شده و حالا تحریمها چند سالی است آن را معکوس و از مدار خارج کرده است به بیش از ۱۰۰ دلار هم رسید ولی سفره مردم کوچک و کوچک تر می شد به طوری که رییس دولت وقت مردم را به خریدن گوجه از مغازه سرکوچه خویش ترغیب میکرد که اکنون باز در دولت سیزدهم که به نوعی تداعی این مسیر بوده است و به دولت سوم احمدی نژاد شهره شده و بسیاری از وزرا و مردان میانی کابینه دولت از دولتهای نهم و دهم هستند در دو سال گذشته نتوانسته کاری درخور و مثمرثمر در حوزه اقتصاد و وضعیت بغرنج معیشت مردم انجام دهد و با گفتار درمانی سعی در پایین کشیدن فتیله قیمت های سرسام آور هر روزه مایحتاج عمومی جامعه و کالاهای اساسی با بالا رفتن نرخ تورم، افزایش ضریب جینی، بالا رفتن شاخص فقر و فلاکت و...دارد. فرض کنید افزایش هایی در در حقوقها و دستمزدها، همراه شود که رخ داده ولی با کاهش در درآمدهای سطح بالا، در این صورت میانه درآمدها افزایش مییابد ولی از میانگین درآمدها کاسته میشود؛ در تبلیغات سیاسی، حزبی که بخواهد نشان دهد درآمدها رو به افزایش است به میانه اشاره می شود در حالی که حزب دیگر «اصولگرایان» که مایل است بر کاهش درآمدها تاکید کند که در افزایش حقوق کارمندان دولت از ۱۴۰۰ تا کنون برای اثبات نظر خود میانگین را انتخاب کرده است و بار نخست۱۰ درصد و ۱۵ درصد در۱۴۰۱ و حالا میانگین۲۰ درصد را در۱۴۰۲ محاسبه کرده است که اصلا با شرایط تورم فزاینده و افزایش خط فقر و بالا رفتن تصاعدی شاخص فلاکت در جامعه نه تنها عادلانه نیست بلکه هیچ توجیه منطقی و آماری و محاسباتی ندارد.