کد خبر: 19524 | صفحه ۱۱ | ایران و جهان | تاریخ: 06 آذر 1402
پرسشهایی از توافق اسرائیل و حماس
چرا نتانیاهو مجبور به پذیرش آتشبس شد؟
صبح سوم آذرماه برابر با ۲۴ نوامبر، پس از ۵۰ روز کشتار زنان و کودکان فلسطینی از سوی رژیم صهیونیستی، تلآویو تن به آتشبس موقت در ازای تبادل اسرا داد. این آتشبس چهار روزه که به اعتقاد ناظران، امکان تمدید آن هم وجود دارد، از چند منظر قابل ارزیابی است. اینکه چرا نتانیاهو به رغم ادعاهای خود مجبور به پذیرش شروط شد و چرا گروههای مقاومت به ماندن و بودن دست روی ماشه اصرار دارند، بخشی از ابعاد این آتشبس است. رسیدگی به جنایات جنگی اسرائیل علیه بشریت، با وجود آنکه نام آتشبس را «توقف بشر دوستانه» نهاده هم ضرورتی غیر قابل انکار است.
تداوم استراتژی دست روی ماشه
همزمان با جدیت یافتن موضوع آتشبس در غزه، «ماندن دست روی ماشه»، ترجیعبند سخنان رهبران مقاومت بود.
حسین امیرعبداللهیان، وزیر امورخارجه ایران هم با آغاز آتشبس موقت در فرودگاه بیروت این مهم را بار دیگر اعلام کرد و گفت که ما از رهبران مقاومت منطقه شنیدهایم تا احقاق کامل حقوق فلسطین و به نتیجه رسیدن مبارزات دستهای مقاومت روی ماشه باقی خواهد ماند.
ابوآلاء الولائی، دبیرکل کتائب سیدالشهدای هم دستان مقاومت عراق را روی ماشه اعلام کرد و آن را متناسب با میزان پایبندی رژیم اسرائیل به آتشبس دانست.
به گزارش ایرنا، اینکه اما چرا مقاومت همچنان دست روی ماشه دارد، باید در ماهیت و عملکرد رژیم صهیونیستی جستوجو کرد. واقعیت آن است که رژیم صهیونیستی حتی اگر در زرورقهای زیبای رسانهای هم پیچیده شود و از کشتار یهودیان از سوی هیتلر هم برای خود ردای مظلومیت هفتاد ساله دوخته باشد، باز هم رژیمی متجاوز و اشغالگر است و هرگز نمیتواند تناقضات موجود در ذات مفهوم اشغال را رفع و حل کند. از این رو به خوی اشغال عادت کرده و نمیتواند متعهد به تفاهمی باشد که در جهت خلاف این خوی منعقد شده باشد. از سوی دیگر عملکرد این رژیم هم از همان ابتدای شکلگیری نشان داده است که متعهد ماندن به اصول و تفاهم، حتی آنهایی که از سوی حامیانش هم منعقد شده، برایش امکانپذیر نیست. حمله به بلندیهای جولان، اشغال بیتالمقدس و غزه، نشانههای مشهود این عدم پایبندی است. عقلانیترین و طبیعیترین واکنش به چنین رژیم و رویکردی، حفظ هوشیاری حداکثری و حفظ توان در بالاترین سطح است و «دست روی ماشه» بودن گردانهای قسام و دیگر گروههای مقاومت در فلسطین و منطقه، در راستای این هوشیاری قابل ارزیابی است.
محاکمهای که نباید فراموش شود
توقف بشردوستانه، ترکیب به ظاهر مقبولی است که رژیم صهیونیستی و آمریکا از آن برای توصیف آتشبس در غزه استفاده میکنند اما چرا تلآویو و حامی اصلیاش، پس از پنجاه روز کشتار زنان، کودکان و غیرنظامیان، فلسطینی در باریکه غزه، نگران «بشر» شدهاند، پرسشی مهم در معادلات امروز فلسطین که بدون پاسخ دادن به آن نمیتوان بسترهای آتشبس به وجود آمده را تحلیل کرد. واقعیت آن است که رژیم صهیونیستی یک هفته پس از آغاز بمباران و کشتار مردم فلسطین، با موج عظیم و البته بیسابقهای از انتقادات و اعتراضات در سطح جهانی از سوی مردم روبهرو شده و به نظر میرسد دستکم در این برهه، روایات همیشه مجعول آنها خریداری نیافته است؛ از این رو مجبورند برای شکستی که در پی تن دادن به آتشبس متحمل شدهاند، نامی پرطمطمراق انتخاب و روایتی دروغ بسازند تا از شدت آن بکاهند.
این تلاش تازه که برای توقف جنایت در غزه انجام میشود حتی اگر توقف بشردوستانه هم نامیده شود، بازهم نباید برای جامعه جهانی و به ویژه کشورهای مستقل و افکار عمومی، راهزن شده و آنها را از واقعیت جنایات اسرائیل منحرف سازد. رژیم صهیونیستی در نوار غزه جنایات جنگی انجام داده است و سران و عاملان این جنایت باید در دادگاههای بینالمللی حقوق و جزا، محاکمه و مجازات شوند. این حداقل انتظاری است که جامعه جهانی از نهادهای حقوقی خود دارد و امیدوار است در دادگاههایی صالح به نسلکشی و کودککشی رژیم صهیونیستی رسیدگی عادلانه شود. با تغییر نام«آتشبس» و توقف موقت جنایت، نمیتوان واقعیت و ابعاد آن را تغییر داد.
آتشبسی که معنای پیروزی میدهد
هشتم اکتبر سال جاری و یک روز پس از عملیات طوفان الاقصی رزمندگان گردانهای مقاومت فلسطین، سران رژیم صهیونیستی از هر فرصت و تریبونی استفاده میکردند و با تمام قوا فریاد نابودی حماس و غزه را سر میدادند. از بین بردن گردانهای نظامی حماس، موسوم به القسام در صدر اهداف اسرائیل در حمله نظامی به نوار غزه قرار داشت. نابودی مقرها و تونلهای زیرزمینی حماس، آزادی تمام اسرای اسرائیلی و هم هدف دیگر اعلامی از سوی «یوآف گالانت» وزیر جنگ رژیم صهیونیستی بود. حال پس از ۵۰ روز از آغاز جنگ و آتشبس موقت به وجود آمده، باید پرسید رژیم صهیونیستی در دستیابی به اهداف اعلامی خود تا چه اندازه موفق بوده است؟
در پاسخ به این پرسش گرچه نباید از جنایت و کشتار هزار و پانصد انسان بیگناه که اکثریت آنان زنان و کودکان بیدفاع بودند، عبور کرد اما واقعیت در میدان این جنگ نابرابر حکایت از شکست کامل رژیم صهیونیستی دارد. اسرائیل در این نبرد گرچه زیرساختهای بسیاری از غزه به ویژه در شمال این شهر را نابود کرد اما نهتنها نتوانست گردانهای حماس را نابود کند بلکه در نهایت مجبور به پذیرش شروط، مذاکره و دادن امتیاز به آنها شد. وحشیگریهای ارتش اسرائیل در حمله و محاصره بیمارستانهای غزه به بهانه وجود تونلهای مخفی حماس در این مناطق انجام شد اما تونلی پیدا نشد و کماندوهای ویژه رژیم صهیونیستی، بار دیگر مضحکه تحلیلگران داخلی و خارجی شدند.
مسئولان رژیم صهیونیستی نه به صورت علنی اما در پشتپرده، کوچاندن اجباری مردم فلسطین دستکم از بخش شمالی نوار غزه را در ذهن خود میپرورانند، طرحی که بازگشت مردم این منطقه به خانههای ویران خود، بلافاصله پس از آغاز آتشبس، آن را نقش برآب کرد و اسرائیل در این هدف خود هم با شکست روبرو شد. درحال حاضر اسرائیل به ازای آزادی هر یک از اسیران خود از سوی حماس، ۳ اسیر فلسطینی را آزاد میکند و جشن و پایکوبی مردم در نوار غزه و کرانه باختری از این آزادیها، به رغم تمام رنجهای ۵۰ روز گذشته، بهترین گواه شکست هجوم همه جانبه اسرائیل به باریکه ۳۰۰ کیلومتری و مردمی بیدفاع است که نه راهی برای گریز داشتند و نه سلاحی برای دفاع.
چرا نتانیاهو مجبور به پذیرش شروط شد؟
دولت راستگرا و افراطی بنیامین نتانیاهو پس از عملیات طوفانالاقصی، مصداق این ضربالمثل فارسی است که «گل بود به سبزه هم آراسته شد!». تا پیش از این عملیات غافلگیرکننده حماس، دولت نتانیاهو با موج گستردهای از اعتراضات داخلی و مخالفتهای سیاسی و حزبی دستوپنجه نرم میکرد و به نوعی در بحرانیترین روزهای خود بود. عملیات الاقصی شاید در ظاهر این بحران را جنگی بزرگ حل کرد اما شکست قطعی در همان جنگ بزرگ، آغازگر دوباره آن بحران خواهد بود.
پذیرش آتشبسی که احتمال تداوم آن هم میرود به این معناست که نخستوزیر اسرائیل نتوانست برخلاف وعده و ادعای خود حماس را نابود کند و یا حتی یکی از فرماندهان ارشد این گروه را شهید. آزادی اسرا، به عنوان کانونیترین موضوع اعتراضی امروز در داخل سرزمینهای اشغالی همچنان با نظر و صلاحدید حماس کنترل میشود.
خسارت وارد شده به رژیم صهیونیستی هم از منظر تعداد کشتهها و هم خسارات نظامی، غیرقابل تحملتر از همیشه شده است. در جنگ ۲۰۲۳، تا روز چهل و پنجم، اسرائیل طبق اعلام رسمی، ۳۶۸ نفر از نظامیان و ۱۱۴۷ نفر از غیرنظامیان کشته داده و در مجموع ۱۵۱۵ نفر و این زمانی اهمیت مییابد که بدانیم که در جنگ ۲۰۰۶ علیه لبنان، طی سیوسه روز و البته طبق اعلام رسمی؛ مجموعا ۱۶۵ کشته داد یا در جنگ ۲۰۱۴ علیه غزه، طی پنجاه روز؛ اسرائیل ۷۲ کشته نظامی و ۷۲۰ زخمی داد.
براساس بیانیههای گروههای مقاومت، از زمان آغاز جنگ زمینی بیش از ۲۰۰ فروند تانک و نفربر یا خودرو نظامی اسرائیلی منهدم شده که تعدادی از آنها تانکهای افسانهای مرکاوا بوده است. اعتبار سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی این رژیم و نیز کارایی گنبد آهنین زیر سوال رفته و در بخش اقتصادی هم آمارها زا زیان مالی بیش از ۱۰ میلیارد دلاری حکایت دارند. اقتصاد رژیم صهیونیستی در نتیجه این جنگ به رکودی بزرگ دچار شده؛ ارزش سهام شرکتهای اصلی، پول ملی، گردشگری، صادرات حوزه انرژی و مرکبات، سفرهای هوایی با افت شدیدی مواجه و بیکاری به معضل بزرگ دولت تبدیل شده است.
در کنار این موارد نباید اعتراضات اینروزها در بخشهای مختلف جهان به جنایات رژیم صهیونیستی را مورد غفلت قرار داد. واقعیت آن است که تلآویو امروز منفورترین بخش از جهان است و سران این رژیم هم از منفورترین سیاستمداران زمین و این برای دولت و مردمی که نزدیک به هفتاد سال برای ایجاد وجهه مثبت، مظلوم و حق بهجانب در جهان تلاش کرده بودند، شکستی بزرگ و استراتژیک است. دولت نتانیاهو پس از پایان جنگ در غزه، با موج بزرگی از اعتراضاتی روبرو خواهد شد و به استناد تجربهای تاریخی، نخستوزیری برای او با احتمال بسیار زیاد به پایان خواهد رسید.