کد خبر: 22941 | صفحه ۱ | تاریخ: 08 بهمن 1402
ایران و اندیشههایش / محمدعلی نویدی
آگاهی از طرز نگرشها و تلقیهای آدمیان و جوامع باستان و گونه ی پنداشت آنان از جهان پیرامونی و از نقش و جایگاه انسان و جامعه و طبیعت و زندگی، یکی از مهمترین و اصلی ترین دغدغههای همیشگی پژوهشگران و تاریخ دانان و باستان شناسان بوده است. آباء و اجداد ما انسانهای امروز چگونه میاندیشیدند؟ و چگونه میکوشیدند؟ این سؤال اگر مربوط به زمانی باشد که آثار مکتوب و مستند و ملموس از بین رفته باشد و اثری باقی نمانده باشد، بسی صعب و سخت خواهد بود؛ این پرسش اگر با هویت و ریشههای یک ملت بستگی و درهمتنیدگی پیدا کند، کار کاوشگر و اندیشنده پیچیدهتر و سختتر و سنگین تر خواهد بود. ایران و ریشههایش را می گویم؛ امروز ما همانند شاخههایی است که بتدریج و در یک فرآیند تکاملی از ریشهها و تنه ایران باستان روییده و سبز شده و بار و بر داده و به سایه و ثمر رسیده است.
آیا میتوان ریشهها و اصل و نسبها و هویت و اصالت را انکار کرد؟ اگر گفته شود: x فرزند y و z است، یعنی x دارای پدر و مادر مشخص و معین می باشد. آیا ایران پدر و مادر ندارد؟ به نظر من پدر و مادر ایران همان هویت جمعی و تاریخی و تدریجی این سرزمین و مردمان است. ایران زمین تنها یک ریشه و اندیشه ندارد، بلکه، ایران دارای ریشه ها و اندیشه هاست.
شاید، نخستین اندیشه ایرانی به ریشه ی قوم و قبیله آریایی برسد، این اندیشه را « اندیشه قبیلهای» نام می نهیم. اندیشه قبیلهای و نژادی همان رسم و رسوم و عادات و آداب قوم آریایی ست که بتدریج تکون و تکامل پیدا کرده است. ویژگی اصلی این طرز تفکر ابتدایی، بستگی به خانواده، قوم و قبیله و نژاد و نهاد فامیل و طرز معاش و مناسبات درونی ایل و تبار بوده است.
مثلاً، شیوه ازدواج و نکاح تقریباً محدود و محصور در محدوده و دایره ائل خویش بوده است و ازدواج با ایلات و قبایل دیگر مورد قبول سران قبیله نبوده است. این آداب و رسوم نژادی اندک اندک بصورت سنت و امر مکرر و متداول در آمده است و بدین جهت، ریشه های هویتی هر ملتی را اساساً باید از بنیان های نژادی آن جست و جو کرد و به پژوهش نشست. باری، خلق و خوی ایرانیان از یک نظر و از یک شاخه، ریشه به آداب و رسوم قوم آریایی می برد.
اندیشه دیگر ایرانیان باستان (مثل، مادها و هخامنشیان و ساسانیان و....) به تصور راقم این سطور، «اندیشه تعاملی» بوده است. یعنی، ویژگی دیگر هویت ایران و ایرانی در اصل و نسب تعاملی و تعاضدی بوده است، تعامل و تعاضد، یار و همکار و همدرد و مدد کار هم بودن است، گویی، بازو به بازو پیوستن و نیرو افزودن از خصایص ایرانیان باستان می بوده است. این خصلت و ویژگی از نحوه امرار معاش و کار و کوشش و فعالیت آریاییها و بعدها حکومتهای ایران باستان استنباط و استنتاج میگردد.
به طور مثال، با دقت در کار دامداری و دامپروری، میتوان چنین استنباطی را درست ارزیابی نمود. پیدا کردن چراگاه و مراتع و اداره امور دامها (حفظ و نگهداری و پرورش و زاد و ولد و غیره) نیاز به همکاری و مشارکت و تعامل واقعی داشته و دارد. اندیشه تعاملی ابتدایی چنین بوده است.
«اندیشه جستجوگری» از دیگر ویژگیها و صفات ایرانیان باستان بوده است. این اندیشه و پنداشت و طرز رفتار ریشه در روش معاش و رفع نیازهای عملی و روزمرگی داشته است. رفع و رجوع ضروریات اولیه بنیان زندگانی انسانی است. ایرانیان باستان همواره در جستجو و به نوعی در تحقیق و پژوهش بوده اند تا به منابع جدید تولید غذا و بقا دسترسی پیدا کنند.
این کنجکاوی یک امر ذاتی و طبیعی بشر است، اما بشر داریم تا بشر! دیگر اندیشه ایرانیان باستان «اندیشه خیرخواهی » میباشد. چرا ؟ زیرا، بستگی نژادی و شرط بقای و پیشرفت خود و خانواده و قبیله و ایل چنین اقتضاء میکرد؛ آنان بستگان و نسبان واحدی داشتند و میله های هدف گذاری شده واحد و مشترک. فراموش نکنیم از هویت و ریشهها و اندیشههای خود سخن می گوییم. به عنوان نمونه، یکی از اهداف آنان برتری و بهتری و مهتری نژاد آریایی بوده است. این هدف و قصد و غرض، یک اندیشه دیگری را از ایران باستان بارز و برجسته و نمایان میسازد، اندیشه خیرخواهی و قدردانی و سپاس مندی. برای آنان سپهر و آسمان مهم تلقی میشد، زیرا نیروهای آسمانی بدانان اقتدار و عزت و برتری داده بود و همیشه سپاسگزار اهورامزدا بودند و از شر و شرارت اهریمن هشیار و بیدار بودند. « اندیشه ساختن » از جمله اندیشه های بزرگ و مهم ایرانیان باستان بوده است. زیرا تا توانستند ساختند و به آیندگان سپردند. بنگرید به آثار باقیمانده از مادها و هخامنشیان و غیره، آنان از بهر ساختن آمده بودند نه از برای ویرانی و تباهی و دزدی. اندیشه ساختن، در آن زمان و اکنون و در آینده همواره اندیشه ترقی «progress think» محسوب میشود. شرط بقا و برتری، همانا و به تحقیق، اندیشیدن و ساختن است.
از دیگر اندیشههای ایرانیان باستان، اندیشه همبستگی و پیوستگی بوده است. آنان با هم متحد شدند و حکومت مادها را تشکیل دادند و باز هم، باز هم، متحد و همبستگی اجتماعی یافتند حکومت جهانی هخامنشیان را تأسیس کردند. همبستگی شرط تشکل و هویت یک جامعه است. یک جامعه آگاه و آباد و آزاد. آری، آنان در اندیشه نور و روشنایی بودند و خیر را بر شر و سیاهی و تاریکی ترجیح می دادند، زیرا، در هنگام روز کار و کوشش می کردند و محصول درو می نمودند و ارزش افزوده داشتند و در جنب و جوش بودند، لیکن، در شب و تاریکی و ظلمت همه چیز تعطیل بود. این خاصیت سیاهی و ظلمت و تاریکی و جهالت است که همه چیز در آن تعلیق و تعطیل و تحلیل و به ضعف و زوال می رود! به تصور من، ایرانیان باستان، اندیشه درستکاری و راست کرداری را به بدکاری و کژمداری ترجیح می دادند، چون، بعد از دو هزار و پانصد سال هنوز آثار و عواقب کارهایشان باقی مانده است. (کتاب اصالت اثر و زندگی اصیل).
پس، اندیشه درستکاری و محکم کاری با اهتمام و جدیت همراه شده بود و در راستای ساختن و آبادانی و اقتدار پیش رفته بود. آنان به «اندیشه آفرینش» باور داشتند و بدین سان، ایران و ایرانیان همواره به خالق و آفریننده و خدای زاد و ولد و خدای زمستان و بهار و خالق دشت و دمن و دگرگون کننده احوال و قلوب و گرداننده مهر و قمر و روشنی و سمر، شبابی و شبانی و رویش و زیرش، اعتقاد داشتند.
ماحصل کلام این است که ایرانیان باستان صاحب اندیشههای فرعی و یک اندیشه اصلی بودند، «اندیشه خیر و اندیشه نیک» ریشه تمام اندیشههای ایران باستان بدین طرز تفکر و تلقی راستین و اثربخش می رسد. نیک اندیشی، سرچشمه و منشأ هرگونه کوشش نیک و سخت کوشی بوده است. نسل کنونی برای شناختن بهتر و دقیقتر وضعیت و سیر تحول و تطور جامعه خود و ساختن آینده، نیازمند مطالعه و ژرف نگری و کندوکاو در باره ریشه ها و اندیشه های ایران باستان است؛ این پژوهش و کاوش اصیل ادامه داد.