کد خبر: 46403 | صفحه ۱ | تاریخ: 28 اردیبهشت 1404
تهران و منامه در مسیر ترمیم رابطه قرار گرفتند
استراتژی تنش صفر؛ کلید راه توسعه منطقهای
تحلیلگر مسائل منطقه با اشاره به اینکه استراتژی تنش صفر ایران با همسایگان عرب خود در حاشیه جنوبی آبراه خلیج فارس میتواند موجب توسعه منطقه شود، گفت: هدف ایران طراحی روابطی متین، پایدار و عملیاتی بدون دخالتهای طرف ثالث در منطقه است.
به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایرنا، همسایگان، منطقه و جهان سه ضلع سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هستند که تهران در تلاش است میان آنها تعادلی منطقی و عقلایی برقرار ساخته و از این رهگذر منافع کوتاه مدت و بلندمدت خود را پیش برد. تاثیر و تاثر هر یک از این سه ضلع بر یکدیگر، هوشیاری درباره تعیین اولویتها و خطوط قرمز را درباره آنها ضروری میسازد. به منظور بررسی سیاستهای مربوط به این سه ضلع و اثرات متقابل آن بر یکدیگر، با «نصرت الله تاجیک» دیپلمات بازنشسته و تحلیلگر مسائل منطقه به گفتوگو پرداختیم.
پیگیری سیاست همسایگی جمهوری اسلامی ایران و توجه به کشورهای منطقه به ویژه کشورهای عرب خلیج فارس، یکی از مهمترین دستورکارهای وزارت امور خارجه در یک سال گذشته بوده است. این سیاست را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا توانسته است اعتماد را در منطقه افزایش و تنش را کاهش دهد؟
سیاست خارجی هر کشور از سه مولفه تشکیل شده است: سیاست همسایگی، سیاست منطقهای و سیاست جهانی. این سه نوع یا سه سطح از سیاست بر همدیگر کنش و واکنش و تاثیر و تاثر دارند. در ایران، به دلیل وزن زیاد سیاست جهانی و منطقهای، سیاست همسایگی هم تحت تاثیر وزن آن دو سیاست قرار گرفته و در حقیقت سیاست همسایگی را بدون سیاست منطقهای و سیاست جهانی یا روابط بینالمللی نمیتوانیم تجزیه و تحلیل کنیم.
ضمن اینکه این سه سطح از سیاست نمیتوانند جایگزین هم شوند، یعنی هر کدام در سطح خاص خود موثر و تعیینکننده هستند و هر کدام وزن خاص خود را دارند. ولی اینکه ما فکر کنیم سیاست همسایگی جایگزین سیاست منطقهای میشود یا منطقه میتواند جایگزین سیاست جهانی شود ، اینطور نیست. همه اینها لازم و ملزوم همدیگر و در عرض هم هستند. در چنین شرایطی آن طراحی که بتواند این سه سطح از سیاست را در سه راس مثلث قرار دهد و یک مثلث متوازن و تقریبا شکیل و منظم بسازد، میتواند یک سیاست خارجی موثر، تعیینکننده و پویا که منافع ملی را به شکل حداکثری تامین میکند، ایجاد و اجرایی و عملیاتی کند.
در حقیقت، ما باید بدانیم که سیاست همسایگی چه وزنی دارد و چگونه میتواند عمل کند، چرا که اینها در مباحث تئوریک هر کدام جایگاه خاص خود را دارند. اگر ما به این نکتهها توجه نکنیم، مثلا وقتی که یک دولتی میآید و میگوید من میخواهم سیاست منطقهای را، در اولویت قرار دهم، اینجا این مسئله مطرح میشود که حالا سیاست جهانی و روابط بینالمللی ما چگونه خواهد شد؟ یعنی ما نمیتوانیم به جای یک روابط بینالمللی روان و بدون تنش، یک سیاست منطقهای داشته باشیم و آن سیاست منطقهای را جایگزین سیاست بین الملل هم بکنیم. همینطور در مورد سیاست همسایگی. لذا این صرفاً با ادعای دولت یا یک دولت نمیتواند محقق شود، بلکه نیاز به زیرساختهای هم تئوریک و هم عملیاتی دارد و اینکه سایر بخشها هم بتوانند با آن تعامل کنند و همه در یک جهت کار کنند، نه اینکه همدیگر را خنثی کنند.
ما ۱۵ همسایه داریم و طبعاً به دلیل تفاوتهایی که این همسایگان در بخشهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارند، ما با همسایگان متنوعی روبهرو هستیم. بحث ما اکنون روی خلیج فارس است و به دلیل اهمیت این آبراه و پخش انرژی در چرخش صنعت جهان، این منطقه از یک موقعیت ژئو استراتژیکی برخوردار شده و طبعاً مورد توجه سایر قدرتها، چه قدرتهای جهانی و چه قدرتهای منطقهای، قرار گرفته است. اهمیت خلیج فارس نیاز به توضیح ندارد. دولت چهاردهم تلاش کرده تا تنشهای پیرامونی را کاهش دهد. این سیاست خوبی است. یعنی اگر ما در ایران بتوانیم با همسایگان عرب خود در حاشیه جنوبی آبراه خلیج فارس یک استراتژی تنش صفر داشته باشیم، طبعاً این منطقه میتواند توسعه بهتری داشته باشد.
ولی اینها فقط به خواست هر کشور یا حتی همه کشورها به تنهایی نیست. نیاز به سلسلهای از زیرساختها، اقدامات قبلی و اراده سیاسی یا حداقل همنوایی دارد. یعنی هر کشوری اگر قرار باشد یک ساز ناموزونی بزند، طبعاً آن همنوایی شکل نمیگیرد و این منطقه وارد دوران توسعه و نوسازی خود نخواهد شد، کما اینکه اکنون میبینیم که بعضی از کشورها به درجاتی از توسعه و نوسازی رسیدهاند، ولی چون شرط اساسی برای توسعه، امنیت است، بعضی کشورها نه و تحولات منطقهای نیز، تحت تاثیر تحولات محیطی خود یعنی خاورمیانه قرار میگیرد.
در دولت چهاردهم این توجهی که به همسایگان شده از جهتی مثبت است، ولی همزمان با دولت چهاردهم، به دلیل تحولات خاورمیانه و مشخصاً اتفاقاتی که در فلسطین در سرزمینهای اشغالی، در کرانه باختری، در غزه، سوریه و لبنان افتاده، این تنشهای منطقهای به گونهای رقم خورد که در حقیقت به نوعی تلقی طرفهای ما، چه همسایگان و چه قدرتهای خارج از منطقه، این است که ایران به دلیل آسیب دیدگی بخشی از بازدارندگی خارجی، اکنون در نقطه ضعف است و حالت هژمونی ندارد. لذا این یک زمینه ذهنی را آماده کرده برای اینکه ایران با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به هم نزدیکتر شود. هنوز مشخص نیست که این مسیر جدید چگونه کار خواهد کرد. یعنی ما هنوز در ابتدای راه هستیم و منطقه خاورمیانه هم منطقهای لرزان ، ژلهای و ناپایدار است.
لذا به این راحتی نیست که مثلا آقای ترامپ بیاید اینجا و یک سلسله مسائل و مواردی را حالا درست یا نادرست مطرح کند و ما فکر کنیم که اکنون تمام این ایدهها قرار است اجرایی شود. یادمان میآید که او هم در دوره اول ریاستجمهوریاش به عربستان رفت و رقص شمشیر کرد. در آن زمان هم خیلیها فکر میکردند که این مطالبی که او مطرح میکند، محقق خواهد شد، ولی با تحولات اکتبر 2023 دیدیم که اصلاً منطقه به چه سمت و سویی حرکت کرد.
به عقیده من، ما در سیاست همسایگی در اول راه هستیم. مقدماتی در حال طی شدن است و تفاهماتی با کشورها صورت گرفته است. بنابراین، من فکر میکنم که یک مقدماتی برای اعتمادسازی بین ایران و کشورهای حاشیه جنوبی آبراه خلیج فارس صورت گرفته است. هنوز آن فونداسیون یا پی به عقیده من ساخته نشده است و ممکن است تحت تاثیر تحولات دیگری قرار بگیرد، ولی به نظر میآید کشورهای درگیر در این پروسه این اراده را دارند که این راهی را که آغاز کردهاند، ادامه دهند. ولی اینکه آیا همه مسائل در دست آنها است و قابل کنترل است، به عقیده من نیاز به مقداری زمان دارد.
سطح و نوع روابط ایران با کشورهای منطقه یکسان نیست، با برخی چون عمان شراکت استراتژیک و دوستی عمیق دارد و با برخی دیگر در سردی به سر میبرد. برای بهبود این سیاست چه و گسترش کشورهای همراه چه سیاستی باید پیش گرفته شود؟
بله به دلایل عدیده سطح و نوع رابطه ایران با کشورهای مختلف یکسان نیست. زیرا کشورهای حاشیه جنوبی آبراه، مراتب متفاوتی از حیث سابقه روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با ایران دارند. برخی از آنها دارای سوابق تاریخی تعامل با ایران هستند، مانند عمان، و برخی دیگر چنین پیشینهای ندارند. در واقع، کشورهایی وجود دارند که شکلگیری آنها نهایتاً از دهه ۱۹۷۰ میلادی آغاز شده و روابطشان با ایران در سطوح مختلفی قرار دارد. به طور کلی، ما با طیفی از روابط با کشورهای حاشیه جنوبی آبراه خلیج فارس مواجه هستیم. اما این کشورها در یک سازوکار مشترک نیز عضویت دارند؛ پیمان دستهجمعی شش کشور به نام «شورای همکاری خلیج فارس» که پس از انقلاب اسلامی پایهگذاری شد. به نوعی میتوان این شورا را بهعنوان جبههگیری هماهنگ و یکدست در برابر ایران تلقی کرد.
اینکه بهبود این سیاست یا گسترش این روابط ممکن است یا خیر، معمولاً دو پیشنهاد تئوریک یا دو سناریو مطرح میشود: یکی الگوی همکاری دستهجمعی و دیگری الگوی روابط دوجانبه. تاکنون الگوی همکاری دستهجمعی با وجود تمامی پیشنهادهایی که مطرح شده، میان ایران و همسایگان جنوبی شکل نگرفته است. ولی بیشتر روابط، بهصورت دوجانبه با تکتک این کشورها دنبال شده که اگرچه تا حدی موفق بوده، اما به پیشرفتهای چشمگیری منجر نشده است. شاید از لحاظ تشریفاتی، شکلی، پروتکلی و حتی امضای موافقتنامهها، این روابط فعال به نظر برسد، اما در عمل، ما شاهد شکوفایی قابل توجهی در این روابط نبودهایم. بخشی از این مسئله به گرایش خارجی کشورها و ساختار شورای همکاری خلیج فارس بازمیگردد؛ جایی که عربستان نقش "برادر بزرگ" را برای پنج کشور دیگر ایفا میکند. بنابراین، چه از طریق الگوی همکاری دستهجمعی و چه از طریق روابط دوجانبه، تاکنون نتوانستهایم روابطی متین، آرام و شکوفا که زمینهساز تنظیم روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متوازن منطقه ای باشد، برقرار کنیم.
متأسفانه در این مدت، نه در روابط دوجانبه و نه در قالب نشستهای مشترک بین شمال و جنوب آبراه، نتوانستهایم گفتمان غالب یا الگویی بر پایه مزیتهای نسبی اقتصادی مکمل بنا کنیم. این خلأ باعث شکلگیری سوءظنهایی از سوی هر دو طرف نسبت به یکدیگر شده است. بخشی از این مسئله به سیاستهای منطقهای و جهانی ایران بازمیگردد و بخشی دیگر به کشورهای جنوبی. حداقل تاکنون من مطالعه یا تحقیق مشخصی ندیدهام که وزن هر یک از این دو طرف را در این عدم توفیق تحلیل کرده باشد. طبعاً ایران میتواند با اصلاح بخشی از سیاستهای خود در این روند تأثیرگذار باشد، و کشورهای عربی حاشیه جنوبی نیز میتوانند نقش مهمی ایفا کنند.
با این حال، مهمترین عاملی که میتواند در این میان نقش تعیینکننده و سازنده داشته باشد، نحوه دخالت قدرتهای خارجی است. متأسفانه این قدرتها معمولاً رویکردی سازنده ندارند؛ بلکه برخورد آنها بیشتر ماهیت تختلاف افکنی و حذفی دارد. اگر به سفر اخیر آقای ترامپ به عربستان ، قطر و امارات توجه کنیم، گذشته از سخنان سخیفش میبینیم که تلاش او بر این بوده است که کشورها را نسبت به هم بدبین کند؛ بهاصطلاح، آنها را به جان هم بیندازد و از یک طرف علیه طرف دیگر سخن بگوید. این رویکرد، بههیچوجه سازنده و کارگشا برای تقویت همکاریهای منطقه ای نیست. در حالی که ما در این منطقه به دلیل مسائل تاریخی، همچنان با مشکلاتی مواجه هستیم که هنوز راهحل مشخصی برای آنها فراهم نشده، اما چارهای نداریم جز آنکه هرچه سریعتر از این فضا عبور کنیم و به سمت فضایی سازنده میان شمال و جنوب آبراه حرکت نماییم.