سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
خاورمیانه، علیرغم آشوبهای ظاهری و بحرانهای مکرر، آینهای تمامنما از یک حقیقت ژرفتر است. آنچه غرب میکوشد بهعنوان الگوی یگانه و جهانشمول عرضه کند، در این منطقه با مقاومتی بنیادین مواجه شده است. این مقاومت نه صرفاً نظامی یا سیاسی، بلکه پیش از هر چیز فرهنگی و ذهنی است؛ ذهنی که نپذیرفته غرب سرنوشت محتوم اوست. خاورمیانه با همه تنشها و بیثباتیهایش، بهراستی گواه بر زنده بودن ایدهای است که هنوز به استعمار فکری تن نداده است.
در دنیای امروز، دیگر «دیگری» بودن به معنای انفعال یا حاشیهنشینی نیست. بسیاری از ملتها دل در گرو غزه دارند، چشم بر دروغهای رسانهای میبندند و ایران را آنگونه که تبلیغ میشود تروریست نمیدانند. در این میانه، نوعی از همدلی جهانی با قربانیان نظم مسلط در حال شکلگیری است که با منطق قدرت، با زبان زرادخانهها و دلارها سازگاری ندارد. این همدلی، گسلی در تصویر تکساحتیِ نظم غربی ایجاد کرده است.
ایده ایرانی ـ با همه پیچیدگیها، کاستیها و ضرورتهای اصلاح ـ همچنان در خاکی مشترک با جهان اسلام ریشه دارد. حتی اگر دولتهای مسلمان، از سر مصلحت یا ترس، از مداخله در بحرانهای جاری بپرهیزند، اما نفسِ پایداری ایران نشانهای است از آنکه ایدهای بدیل، ولو در وضعیتی نامتعادل، هنوز زنده است. غربستیزی در اینجا نه نشانه انزواطلبی کور، بلکه واکنشی است به نظامی که میکوشد نه فقط منابع که افکار را مستعمره کند؛ استعماری نرم، بینیروهای نظامی، اما با ارتشی از مفاهیم، نهادها و رسانهها.
اروپامحوری، با تمام زرقوبرقش، نتوانسته است "دیگری" را به تمام معنا در خود حل کند. نهالهایی که برای جایگزینی سنتها کاشته شدند، در بسیاری از خاکها ریشه ندواندند. جالب آنکه حتی در بطن جوامع غربی، میتوان ردپای انتقاد از امپریالیسم، حمایت از مبارزات ضداستعماری و همدلی با مقاومت فلسطینی را یافت. یعنی آنگونه که غرب خود را میفروشد، با آنچه در لایههای عمیقتر اندیشهاش وجود دارد، همخوان نیست. ترانه و ویدیوی بمب بمب تلآویو مثالی از این روند است.
بیگمان، مسیر طیشده ایران از زمان انقلاب اسلامی، نیازمند بازنگری و اصلاحات بنیادین است. این واقعیتی است که نمیتوان آن را با تعارفات یا شعارها پوشاند. برخورد با نظم جهانی، هزینه دارد؛ سنگین و فرساینده. اما این درافتادگی، صرفاً به خاطر مخالفت نیست، بلکه از یک ایستادگی ناشی میشود؛ ایستادگی بر سر حق تعریف خویشتن.
آنچه امروز از ایران کنده میشود، بخشی از روند کشمکش میان خودباوری و سلطه است. تجربه چین نشان داد که میتوان با پذیرش قواعد بازی جهانی، به قدرتی بدل شد که دیگر کسی نتواند او را نادیده بگیرد؛ اما آن راه، الزاماً برای همه قابل تکرار نیست. ایران، با مختصات تاریخی، دینی و اجتماعیاش، اگر بخواهد از تاریخ خود کنده شود، نه به پیش میرود، که خود را از میان میبرد.
در ایران، «مقاومت» مفهومی عام دارد. از مذهبیترین تا سکولارترین، از محافظهکار تا اصلاحطلب، هرکس که مخالف تحقیر و تجاوز به ایران باشد، در جبهه مقاومت ایستاده است. این مفهوم، تنها مربوط به حکومت نیست، بلکه روحی مشترک در میان ملتی است که نمیخواهد زانو بزند. ایران، برای بقا، برای اصلاح، برای پیشرفت، نیازی به نسخه تجویزی دیگری ندارد. این کشور، اگر هم دگرگون شود، باید به دست خود، و از درون خویش باشد.
مقاومت یعنی ایستادن، بیآنکه از جهان برید. یعنی انتخاب راهی مستقل، حتی به قیمت خطا. این راه، پیشنهاد آینده نیست، بلکه بخشی از واقعیت حال و آینده ایران است. ایران، از مشروطه تا امروز، نسخههای وارداتی را نپذیرفته است، و نخواهد پذیرفت. حتی اگر خطا کند، این خطا، از جنس خودی است. زیرا تنها ایرانی میتواند ایران را بسازد؛ نه غرب، نه شرق، نه هیچ دیگری.