کد خبر: 48262 | صفحه ۱ | تاریخ: 09 تیر 1404
اتحاد نانوشته
رمز ماندگاری ایران در جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل
یاسر هاشمی
در میانه قرنی که میدان جنگ ، دیگر فقط میدان مین و استحکام سنگر و خاکریز نیست؛ و حفظ امنیت ملی شاخصه های گوناگونی دارد و در عصری که «بازدارندگی» فقط قدرت نظامی نیست، ایران عزیز درگیر جنگی ۱۲روزه با اسرائیل شد. جنگی که شاید در رسانهها پرهیاهو بود، اما در بطن جامعه، سکوتی هوشمندانه، صحنه ایستادگی مردمی را به گونه ای شکل داد که دور از هیاهو بود.
این بار، برخلاف دفعات متعدد تاریخی، قدرت نظامی ، مبهوت اقتدار ملی شد. هر کارشناس نظامی و هر تحلیلگر سیاسی می دانست ارتشی به جنگ ایران آمده بود که از لحاظ تسلیحات ، عصاره قدرت های جهانی و از لحاظ اطلاعات و امنیت، آگاه به تمام روزنه ها بود، اما نمی دانستند ایران، مردمانی دارد که در انتقاد از رفتار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی حاکمان خویش شاید جزر و مدی چون خلیج فارس دارد ، اما به هنگام تعرض به کیان و هنگامه دفاع، با همه فواره های آتشین انتقاد، صلابتی چون کوه دماوند دارند. مردمی که روزنه امید متجاوزان، یعنی شکاف های سیاسی و اقتصادی و تناقضات بین نسلی فرهنگی را با اتحادی نانوشته، به طرز شگفت انگیزی دژ اقتدار ایران ساختند.
این مقال، مجالی برای فهم عمیق تر حماسه ملی در جنگی است که حالا دیگر با عنوان «جنگ دوازده روزه» بر تاریخ ایران نشست و رفتار مردم ایران بر تارک آن می درخشد که علی رغم گلایه های اقتصادی و شکوه های سیاسی از حاکمیت، روز خطر، جان و مال خود را بر طَبَق اخلاص گذاشتند و به زبان ملی فریاد برآوردند که
«چو ایران نباشد، تن من مباد»
آری، جنگی که در پایان بهار ۱۴۰۴ میان ایران و اسرائیل در گرفت، نه رسمی اعلام شد و نه خطوط جبههای مشخص داشت؛ اما واقعیتش، از هر نبرد کلاسیکی واقعیتر بود. صدای گوش خراش موشکهایی که در اعماق شب، تهران را می لرزاندند، صدای دلنواز پدافندهایی که از جای جای ایران بر می خواست و در نهایت خون های پاکی که بر زمین ریخته شد ، همه حکایت از یک درگیری تمامعیار داشت.
اگرچه اسرائیل با شبیخون آغازین، سرآمدی اطلاعاتی، نفوذ سایبری و دقت تسلیحاتی خویش را به رخ می کشید، ایران نیز با تکیه بر توان پهپادی، پدافند بومی و قدرت موشکی نشان داد که در نمایش قدرت دستی دارد ، هرچند از نظر فنی و تجهیزاتی، کفه ترازوی جنگ به نفع اسرائیل سنگینتر می نمود. سامانههای ضدموشکی چندلایه، اطلاعات لحظهای از خاک ایران، قابلیت نفوذ به زیرساختهای حیاتی و هماهنگی لحظهبهلحظه با ایالات متحده، توانمندیهایی بود که ایران ابعاد مشابه آن را در اختیار نداشت.
اما جنگها فقط با فناوریها تعیین نمیشوند؛ روان جامعه هم یک سلاح است. در این جنگ، مردم ایران چیزی را به نمایش گذاشتند که برای تحلیلگران امنیتی قابل پیشبینی نبود: «برتری روانی» و پایداری درونی.
در حالی که احتمال حمله واقعی به شهرهای بزرگ، هر لحظه مطرح بود و حتی صراحتا از مردم تهران خواستند که شهر را ترک کنند، وحشتی در مقیاس عمومی مشاهده نشد. ایرانیان در این حماسه ، حزم و دوراندیش خویش را نشان دادند، مهاجرت از تهران ، نه با ترس ، بلکه با درک خطر با طمانیه انجام می گرفت. رفتار نجیبانه مردم به گونه ای بود که آب بر آتش شایعات رسانه ها می ریختند و حتی خبرهای رسمی و خبرگزاری های غیر رسمی را مجذوب رفتار خویش کردند.
رفتار اجتماعی مردم در دفاع از وطن به مراتب سنگین تر از تهاجم نظامی بود: بیقراری نداشتند، بازارها فرو نریخت، مغازهها بسته نشدند و حتی در محلههایی که خانوادهها برای امنیت، خانه را ترک کردند، خبری از هجوم به اموال یا بینظمی نبود.
در پایتخت، که همیشه مرکز واکنشهای عاطفی و سیاسی ایران است، سارقان خانههای خالی، بهطرزی عجیب «خاموش» بودند. ناآرامیهای احتمالی جای خود را به آرامش های عاطفی و اجتماعی داده بود و گویا یک اتحاد نانوشته شکل گرفته بود که اینک زمان گله از حاکمیت یا فرصتطلبی نیست والویت اول مردم ایران،حفظ کشور بود.
این رفتار، نه نتیجهٔ دستور بود، نه نتیجهٔ تبلیغ رسمی. بلکه برخاسته از یک درک اجتماعی بود: وقتی خاک در خطر است، ما اول ایرانی هستیم، بعد منتقد نظام.
ایرانیها در یک دهه گذشته با تجمعات گوناگون و واکنش در رسانههای مجازی و عدم حضور در مظاهر رضایت عمومی چون انتخابات، ، بهروشنی نارضایتی خود از حکمرانی را ابراز کردهاند؛ اما در این ۱۲ روز، تابلوی از تمامیت ملی جلوی چشمان جهانیان ترسیم شد. مردم، با همه این شکافها، تصمیم گرفتند از خاک دفاع کنند. نه با اسلحه، بلکه با حضور، با نجابت، با ماندن.
این پدیده، نشانگر نوعی «وطندوستی » عمیق است که ریشه در باورهای فرهنگی و عشق به تاریخ و جغرافیای ایران دارد. مردم به حکومت انتقاد دارند، اما به ایران وفادارند. در فضای مجازی، کسانی که تا دیروز نظام را سرزنش میکردند، در روز خطر، از حمله خارجی ابراز نگرانی میکردند. حتی اپوزیسیون خارج نشین به اسراییل نهیب میزدند و این یعنی وطنپرستی بیقید و شرط و مفهومی نوین از وطنپرستی در ایران .
در ادبیات سیاسی کلاسیک، وطنپرستی با حمایت از دولت یا پیروی از رهبران معنا پیدا میکرد. اما در ایران امروز، نسل جدید مفهومی نو از وطندوستی خلق کرده است: «حمایت از سرزمین، فارغ از رضایت از حاکمیت».
این نسل، باهوشتر از آن است که اسیر تبلیغات شود، و باوفاتر از آنکه خاک خود را در لحظه خطر رها کند. و این یعنی، پیوندی فراتر از مرزهای سیاسی در حال شکلگیری است. پیوندی میان مردم و سرزمین، نه مردم و حکومت
در بسیاری از کشورهای بحرانزده، جنگ یا تهدید دیگران، بلافاصله با موجی از بینظمی، غارت، سرقت و فروپاشی نظم اجتماعی همراه میشود؛ اما در ایرانِ این روزها، عکس آن رخ داد.
حتی در زمانی که خانههای شمال تهران خالی از سکنه شدند، یا برخی خانوادهها موقتاً به ویلاهای خارج از شهر رفتند، نشانه ای از سرقت یا بینظمی گزارش نشد.اتفاقی که یک پرسش جدی پدید میآورد: آیا این حالت، اتفاقی بود؟ یا نشانهای از احترام خاموش به لحظههای خاص؟
در تحلیل جامعهشناختی، این را میتوان «بازسازی مسئولیت مدنی» نامید. حتی آنانکه در شرایط عادی، شاید برای دستاورد شخصی، قانون را دور میزدند، در لحظه خطر، از فرصت سوءاستفاده نکردند. این رفتار، نه محصول دین بود، نه ترس از قانون؛ بلکه احترام به سرزمینی بود که در معرض تهدید است.
شاید بتوان گفت، حتی «خلافکار»ترین افراد جامعه، در ناخودآگاه خود، هنوز یک خط قرمز دارند: ایران، ملک غریبه نیست.
در تجربههای تاریخی کشورهایی که از بحرانهای خارجی جان سالم بهدر بردهاند، همیشه لحظاتی بوده که «ملت» توانست قدرتی فراتر از «دولت» نشان دهد. این لحظات، در صورت درک صحیح حاکمان، به اصلاح ساختار سیاسی و تقویت مشروعیت منجر شده است.
جنگ ۱۲روزه، چنین لحظهای بود. مردم، بدون دستور، بدون بسیج رسمی، بدون تبلیغات حکومتی، وطن را تنها نگذاشتند. حالا نوبت حاکمیت است که نشان دهد آیا شایستگی فهم این رفتار را دارد یا نه؟
اگر امروز حاکمان از این رفتار مردم درس بگیرند، شاید به این نتیجه برسند که برای حفظ کشور، نیازی به سرکوب نیست، بلکه به احترام است. نیازی به ارعاب نیست، بلکه به گفتوگو است.
در غیر اینصورت، اگر این فرصت فهم از دست برود، آن اتحاد نانوشته، ممکن است برای همیشه خاموش شود.
در دوران دفاع مقدس ، خرمشهر نماد ایستادگی مردم بود. مردمی که خانههایشان ویران شد، اما وطن را ترک نکردند. عشق به ایران با حمایت از نظام یکی بود.موضوعی که با گذشت زمان و بروز و ظهور نسل تازه ، چون گذشته نیست. اکنون مردم، حتی بدون همراهی سیاسی با حاکمیت، همان ایستادگی را نشان میدهند. و این یعنی «عشق به وطن» در ایران، یک پدیده ریشهدارتر و ماندگارتر از هر حکومت یا نظام سیاسی است.
باید باور کنیم نسل امروز شاید همان میزان فداکاری را دارد، اما با تعریف متفاوت. او به قانون اساسی وفادار نیست، اما به خاک وفادار است. او جمهوری اسلامی را نقد میکند، اما ایران را نمیفروشد.
و به قول ایت الله هاشمی رفسنجانی
شاید فردا ما نباشیم ، ایران که هست ، فرزندان ما که هستند .
این عشق مفهومی ، یکی از عمیقترین نقاط عطف تاریخی در رفتار سیاسی امروز مردم ایران است.
به حاکمان کشور باید هشدار داد: اگر امروز مردمی که هر روز با مشکلات معیشتی، محدودیتهای سیاسی و بیاعتمادی نهادی روبهرو هستند، باز هم در لحظه خطر، خاک را تنها نمیگذارند، این نه از ترس، بلکه از اصالت است.
اما هیچ اصالتی تا ابد صبر نمیکند. اگر این سرمایه اجتماعی نادیده گرفته شود، اگر به جای احترام به آن، سوءاستفاده شود، در جنگ بعدی شاید دیگر کسی نایستد.
اتحاد اجتماعی، مثل سرمایه مالی، نیاز به اعتماد، رشد و نگهداری دارد. مردمی که در روز خطر، شریفترین رفتار ممکن را از خود نشان دادند، مستحق حکومتی هستند که آنان را درک کند .
در پایان، جنگ ۱۲روزه با اسرائیل، آزمونی بود نه فقط برای سامانههای پدافندی یا میزان آمادگی نظامی، بلکه برای روح جمعی یک ملت. و این ملت، آزمون را با سرفرازی گذراند.رفتار اجتماعی مردم در این بحران، نشان داد که ایران از آنِ مردمی است که خاک را عزیزتر از حکومت میدانند. اگرچه شاید از حکومت نا امید شده اند، اما از کشور نه .
این وطندوستیِ بیصدا، باید شنیده شود. نه با تبلیغ، نه با سانسور، بلکه با سیاستگذاریهای تازه، با شنیدن، با اصلاح، با بازگشت به مردم، زیرا اگر بار دیگر جنگی آغاز شود، آنچه کشور را نگه میدارد، نه فقط موشک، بلکه قلبهایی است که هنوز میتپد برای نامی بهنام ایران.