سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
پس از ماهها چانهزنی دیپلماتیک و رفتوبرگشتهای فرساینده میان تهران، واشنگتن و پایتختهای اروپایی، مکانیسم موسوم به «اسنپبک» بار دیگر فعال شد و تحریمهای سازمان ملل علیه ایران به صحنه بازگشتند. بازگشت دوباره تحریمهای شورای امنیت، فعلا نقطه عطفی در مناسبات ایران و غرب است؛ اما این بازگشت را نمیتوان صرفاً یک اقدام حقوقی یا بازتولید مکانیزمهای برجام دانست. آنچه رخ داده بیش از آنکه در چارچوب حقوق بینالملل معنا پیدا کند، نشانهای از تغییر قواعد قدرت و بازتعریف رابطه غرب با ایران است. در این رویکرد جدید، تحریمها نه بهعنوان ابزاری برای حلوفصل اختلافات هستهای بلکه بهعنوان راهبردی برای مهار چندبعدی ایران و شکلدهی به آینده نظم منطقهای تلقی میشوند. روند چند دور مذاکرات نشان میدهد غرب برخلاف دوران برجام حاضر نبوده امتیازات اقتصادی قابللمسی به تهران بدهد. شروطی همچون بازرسیهای گسترده، نابودی ذخایر اورانیوم غنیشده و آغاز مذاکرات مستقیم با واشنگتن، بدون ارائه هیچ چشمانداز روشنی از لغو تحریمها، آشکارا نشان میدهد که از دید اروپا و آمریکا مسیر تعامل با ایران از مسیر «کاهش ظرفیت» میگذرد نه «مبادله امتیاز». همین امر ایران را در موقعیتی قرار داد که میان پذیرش شروطی نزدیک به تسلیم یا پذیرش بازگشت تحریمها یکی را انتخاب کند. تصمیم تهران در این مرحله روشن بوده؛ ترجیح تحمل تحریمها بر پذیرش شروطی که خطوط قرمز هویتی و امنیتی تهران را تضعیف میکند. در نگاه تهران، پذیرش شروط غربی به معنای بازتولید شرایط پیشابرجام است؛ شرایطی که در آن برنامه هستهای عملا مهار شد اما در مقابل، تحریمها نیز بهطور کامل رفع نشدند، علاوه بر اینکه سایه جنگ دوباره نیز وجود دارد. از این رو، مقاومت در برابر فشارها اکنون به بخشی از سیاست هویتی ایران تبدیل شده است؛ مقاومتی که بر این فرض استوار است که تحریمها هرچند اقتصاد را در تنگنا میگذارند، اما در طول زمان، جزئی از واقعیت زیست روزمره جامعه تلقی میشود که احتمالا تابآوری مردم را زیر سایه سیاستهای حمایتی به همراه خواهد داشت. اما پرسشهای بنیادین همچنان پابرجاست. آیا تحریمهای چندگانه در مقیاسی هستند که بتوانند اقتصاد ایران را ( بعد از فشارهای اقتصادی مستمر) به مرحله بحران تازهای سوق دهند یا با توجه به تغییرات جهانی، اثرگذاری آنها محدودتر خواهد بود؟ آیا اتکای تهران به چین و روسیه در شرایطی که هر دو درگیر چالشهای ژئوپلیتیک دیگری مانند جنگ اوکراین، مسئله تایوان و فشارهای تجاری آمریکا هستند، راهبردی پایدار محسوب میشود یا ریسک بالای تغییر اولویتهای این دو قدرت، ایران را آسیبپذیر خواهد ساخت؟ و مهمتر از همه، آیا زمان به سود تهران پیش میرود یا با طولانی شدن وضعیت تحریمی، احتمال کشیده شدن منازعه به سطح نظامی و امنیتی بیشتر خواهد شد؟ گرچه پاسخ به این سوالها در مرور زمان مشخص خواهد شد، اما وضعیت فعلی را نمیتوان به بازگشت به گذشته تقلیل داد. تحریمها امروز تنها ابزار فشار اقتصادی نیستند؛ بلکه تبدیل به مکانیزمی برای مهندسی افکار عمومی در داخل ایران و ارسال پیامهای سیاسی در سطح بینالمللی شدهاند. در همین حال، روند فرسایش تدریجی هژمونی دلار و تلاش کشورها برای رهایی از یکجانبهگرایی آمریکا، شرایطی ایجاد کرده که امکان روایتسازی متفاوتی برای ایران فراهم میکند، اینکه تحریم نه صرفا بهمنزله انزوا، بلکه میتواند بهمثابه انگیزهای برای بازآرایی روابط اقتصادی و سیاسی باشد. تهران نیز دیگر بازیگری منفعل در برابر تحریمها نیست، بلکه در حال جستوجوی شبکههای جایگزین در آسیا، خاورمیانه و حتی آمریکای لاتین است. این روند البته هزینه و ریسک بالایی هم دارد، اما نشان میدهد که معادله قدرت تنها در چارچوب رابطه ایران و غرب تعریف نمیشود و بازیگران دیگری نیز در حال ورود به صحنهاند، اما ارزیابی تاثیر آنها نیاز به گذشت زمان دارد. از این زاویه، فعال شدن ماشه، نه به معنای پایان یک مسیر بلکه آغاز دورهای میانمرحلهای است؛ دورهای که در آن هیچیک از طرفها قادر نیستند در یک زمانبندی مشخص به وضعیت مطلوب خود دست یابند. غرب نمیتواند ایران را به عقبنشینی کامل وادار کند و ایران نیز نمیتواند تحریمها را کاملا بیاثر سازد. در چنین فضای خاکستری، آنچه تعیینکننده خواهد بود، توانایی هر طرف در بازنویسی قواعد بازی و خلق ابتکارهای تازه است. برای ایران، این ابتکار میتواند در ترکیب مقاومت اقتصادی با دیپلماسی چندسطحی و گسترش نقشآفرینی در حوزههایی همچون انرژی و ترانزیت متجلی شود. برای غرب، اگر فشار اقتصادی بدون ارائه چشمانداز روشن ادامه یابد، کارایی خود را بهتدریج از دست خواهد داد و حتی میتواند به سمت گزینههای پرهزینهتر نظامی سوق داده شود. بنابراین، اسنپبک، بازگشت به گذشته نیست،که ورود به میدان تازهای است؛ میدانی که در آن هر طرف باید از نو خود را تعریف کند. غرب اگر بخواهد همچنان بر فشار اقتصادی تکیه کند، دیر یا زود با تناقض درونی مواجه خواهد شد، استفاده از ابزار فرسودهای که تاثیرش رو به کاهش است. ایران نیز اگر صرفا به مقاومت تدافعی بسنده کند، با خطر فرسایش اراده جمعی روبهرو خواهد شد. در این میان تنها راه نجات هر طرف، توانایی در بازنویسی قواعد است، قواعدی که در وهله اول بتواند افکارعمومی دو طرف را به کافی بودن این شرایط میانمرحلهای و امتداد آن اقناع کند. در غیر این صورت امکان چالشهای بزرگتر زیر سایه مسئله هستهای برای تهران و غرب همچنان پابرجاست.