کد خبر: 56511 | صفحه ۱۱ | ایران و جهان | تاریخ: 12 آذر 1404
سفر معاون وزیر امور خارجه عربستان به تهران را بررسی شد؛
مسیر سخت تعادل در رابطه ایران و عربستان
انتخاب رویکرد «برادرانه» میان دو کشور مسلمان ایران و عربستان با وجود تمام فرازو فرودهای رابطه از یک سو و واقعیات جهانی و منطقهای تحمیل شده بر این روابط از سوی دیگر، سبب رسیدن به نقطهای از تعامل متعادل میان تهران و ریاض شده است که در صورت تداوم و تثبیت ضمن حراست از امنیت منطقه، دو کشور را به دروازههای توسعه نزدیک خواهد کرد.
به گزارش ایرنا، ۱۰ سال پیش و نزدیک به چنین روزهایی، خوشبینترین تحلیلگران منطقهای و بینالمللی هم نمیتوانستند پیشبینی کنند که روابط جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان سعودی به گونهای پیش رود که نام ریاض هم در کنار کشورهایی چون عمان، قطر و حتی فرانسه به عنوان یکی از میانجیگران احتمالی مذاکرات ایران و آمریکا در گمانهزنیها مطرح و حتی مورد تحلیل قرار گیرد. موضوع این نوشتار البته میانجیگری میان ایران و آمریکا نیست بلکه در پی پاسخ به این پرسش است که میان دو همسایه، دو کشور مهم و قدرتمند منطقه غرب آسیا در یک دهه گذشته چه گذشت که امروز رفتوآمد مقامات دو کشور به پایتختهای یکدیگر امری معمول و روتین دیپلماتیک ارزیابی و گسترش هرچه بیشتر روابط از مهمترین اولویتهای دو پایتخت محسوب میشود.
سوریه محورهای سفرهای مقامات سعودی و ایرانی
سفر «سعودبن محمد الساطی» معاون سیاسی وزارت امور خارجه عربستان سعودی به تهران تازهترین رویداد دیپلماتیک میان دو کشور است، سفری که در ادامه مشورتهای دیپلماتیک بین دو کشور و با هدف رایزنی در مورد روابط دوجانبه و تبادل نظر درباره تحولات منطقهای از جمله وضعیت فلسطین اشغالی، لبنان و سوریه، انجام شد. در دیدار معاون سیاسی وزیر امور خارجه عربستان با «سیدعباس عراقچی» وزیر امور خارجه ایران راههای گسترش مناسبات و همکاریهای دو کشور، تداوم نسلکشی و جنایات رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی و حمله به سوریه و لبنان و همکاری کشورها برای صیانت از صلح در منطقه، مهمترین موضوعات مورد تاکید بود.
سفر الساطی به ایران در تداوم نشستهایی بود که ایران و عربستان به منظور گفتوگو درباره موضوعات منطقهای به ویژه شرایط سوریه در ماههای اخیر در دستور کار خود قرار دادهاند و دیدار معاون وزیر خارجه عربستان با «محمدرضا رئوف شیبانی» نماینده ویژه وزیر امورخارجه در امور سوریه، در این راستا قابل ارزیابی است. «اسماعیل بقائی» سخنگوی وزارت امور خارجه در توضیح اهداف سفر مقام عربستانی در نشست خبری روز گذشته با اشاره به اینکه این سفر بیشتر متمرکز بر موضوع سوریه بود، توضیح داد: این مشورتها از قبل هم، وجود داشته است. ما نه فقط با عربستان، با بقیه کشورهای منطقه هم راجع به موضوع سوریه گفتوگو داریم. امنیت سوریه برای کل منطقه مهم است. یک نگرانی مشترک در بین کشورهای منطقه، ادامه تعرضات رژیم صهیونیستی به سوریه است و همینطور تداوم اشغال بخشهایی از سوریه که در هفتههای اخیر دیدیم به نوعی گسترش پیدا کرده با ورود مقامهای رژیم صهیونیستی. لذا این موضوع در دستور کار ثابت دستگاه دیپلماسی با کشورهای منطقه از جمله عربستان است.
بقائی درباره برخی گمانهزنیها درباره امکان ماینجیگری ریاض در روابط تهران و دمشق هم تصریح کرد: ما نمیتوانیم بگوییم که عربستان بین ایران و حاکمان جدید سوریه واسطه است. قاعدتاً با همه کشورهایی که به نوعی مرتبط هستند، هم با ما و هم با طرف مقابل، ما گفتوگو داریم؛ نه با هدف ایجاد یک کانال، بلکه با هدف کمک به بهبود اوضاع منطقهای و امنیتی و اینکه از دیدگاههای یکدیگر در مورد وضعیت پیشرو آگاه شویم.
سقوط بشار اسد، رئیسجمهور پیشین سوریه، تقریبا تمام پارامترها، شرایط و الگوهای روابط میان ایران و این کشور را با زلزلهای شدید روبرو ساخت و ارکان این روابط از دوستی استراتژیک به نوعی از سردی توام با تخاصم رسید. در این میان دخالتهای دیگر کشورها در سوریه، حملات رژیم صهیونیستی به این سرزمین و بیسامانی سیاسی در دمشق بر تبعات این زلزله افزود و آینده روابط دو کشور را در هالهای از ابهام فرو برد. این روابط اما به دلایل بیشمار ژئوپلتیکی نیازمند ترمیم یا دستکم تعیین تکلیف است.
از سوی دیگر به تاکید سخنگوی وزارت امور خارجه، امنیت سوریه و امکان سرریز ناامنی در این سرزمین به کشورهای منطقه، همه دولتها را برای تامین این مهم در دمشق مصمم ساخته است. همفکری، همراهی و همکاری میان تهران و ریاض از این منظر قابل درک است. با این حال به نظر میرسد رسیدن به نقطهای که تهران و ریاض خود را طرفین مشورت برای حل بحران در سوریه میدانند و حتی امکان میانجیگری بین ایران و سوریه از سوی دمشق مطرح میشود؛ به این معناست که راه طولانی طی شده میان جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان در مسیری درست بوده است، مسیری که بار دیگر مرور روند و چرایی رسیدن به یک آرامش در روابط را پس از چهل سال پررنگ میکند.
قطعه اول: از تلخی روابط تا فرصتی دوباره به برادری
رویدادهای تلخ ثبت شده در روابط میان ایران و عربستان در چهاردهه گذشته، رسیدن به یک نقطه مشترک و تعاملی عادی را بسیار دشوار ساخته بود. کشتار حجاج ایرانی در مراسم برائت از مشرکین سال ۶۶ و حمله به سفارت سعودی در سال ۹۴، تنها دو نمونه از این رویدادهای تلخی بودند که سایه آنها بر روابط ریاض و تهران سنگینی میکرد و مجموع این فراز و فرودهای پرتعداد به خوبی نشان میدهد که دو کشور در برهههای متعددی چگونه از رقبای شماره یک به بازیگرانی با منافع مشترک یا از ادعای تلاش برای «کشاندن آشوب به داخل ایران» تا محکومیت تجاوز به تمامیت ارضی ایران رسیدند.
این مسیر پرپیج خم در برهههایی به چنان شیب تندی رسیده بود که امکان هدایت درست و گذار از چالشها بعضا ناممکن جلوه میداد اما همزمان هر دو طرف گامهایی هم برای بازگشت از مسیر اشتباه و پرهزینه در رابطه برداشتند. برای مثال اگر مرحوم آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی در دهه ۷۰ شمسی برای پایان دادن به تنشها تلاشهایی را آغاز نمیکرد و آن تلاشها مورد استقبال مرحوم «ملک عبدالله» پادشاه سعودی قرار نمیگرفت، روابط همچنان در همان سردی و تنش باقی میماند یا اگر جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۴۰۱ با حسننیت کامل در گفتار و عمل به میانجیگری چین در تنش میان تهران و ریاض رضایت نمیداد، شرایط کنونی در روابط دو طرف امکان بروز نمییافت.
قطعه دوم: گریزناپذیری واقعیات منطقهای
حسننیت و تلاش دو جانبه اما تمام متغیری نبود که بر روابط ایران و عربستان اثرگذاشته و آن را وارد فاز اعتدال کند؛ در این میان جهان، آسیا و غرب این قاره هم در یک دهه گذشته با تغییرات بسیار بزرگی مواجه شد. مجموع شرایط به وجود آمده در این مدت ابتدا روابط دو کشور را چنان در گردابی از تنش و سوتفاهم فرو برد که بسیاری از تحلیلگران معتقد شدند که ایران و سعودی هرگز راه به سوی تنش زدایی از رابطه نخواهند برد. در همین دوران بود که شماری از تحلیلگران مدعی بودند گروههایی در کشورهای ثالث به نیابت از ایران و عربستان علیه یکدیگر میجنگند.
امنیت در خاورمیانه را منافع متضاد بازیگران متعدد آن به گوهری کمیاب تبدیل کرده بودند، چه آنهایی که برای ساختن دشمنی اهریمنی از ایران در منطقه تلاش میکردند و چه آنهایی که این ایرانهراسی را باور کرده و به واسطه آن دلارهای نفتی را راهی کارخانجات تولید سلاح میکردند. این چرخه معیوب را، طرحهای فرامنطقهای مدعی صلحی چون ابراهیم و توافق قرن و تحمیلاتی از این دست، تکمیل میکرد و منطقه برای پذیرفتن آن آرام آرام آماده میشد. این صلح تزریقی که بیشترین انتفاع آن متوجه رژیم اسرائیل بود، نمیتوانست پایدار بماند از آن رو که مسئله فلسطین را نه حل که انکار میکرد و انکار سرآغاز تبدیل مسئله به چالش و بعد بحران بود.
همه چیز میتوانست به میل و خواست آمریکا در منطقه پیش رود و صلحی خونین به نام یکی از اولیای خدا «ابراهیم (ع)» امضا شود اما هفت اکتبر ۲۰۲۳ و طوفانالاقصی همان نقطهای بود که مسیر منطقه را اگر نگوییم برای همیشه اما دستکم در کوتاهمدت تغییر داد. پس از هفت اکتبر، رژیم اسرائیل چنان در کشتار و حمله و تجاوز پیش رفت که بنیامین نتانیاهو نخستوزیر این رژیم در دادگاههای بینالمللی غربی به ارتکاب جنایت جنگی محکوم شد و هرگونه صلح با رژیمی که کودکان را در چادرها و مدارس آتش میزد برای هیچ سرزمینی عادی و شرافتندانه نبود.
به این ترتیب روند عادیسازی دستکم تا تعیین تکلیف نسلکشی در غزه متوقف ماند. ماجراجویی اسرائیل اما محدود به سرزمینهای اشغالی نماند و زمانی که نتانیاهو با چراغ سبز دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا به تمامیت ارضی ایران تجاوز کرد، زنگهای هشدار برای حاشیهنشینان خلیج فارس یکییکی به صدا درآمدند.
جمهوری اسلامی ایران در میانه یک روند دیپلماتیک، پس از سالها اثبات حسننیت در زمینه برنامه هستهای خود، پس از تمام بدعهدیهای غرب و ماندن بر سر پیمان، مورد هجوم رژیم اسرائیل قرار گرفته بود و تکتک این شرایط برای کشورهای منطقه خطری بالقوه بود. این حمله نشان داد که نشستن پشت میز مذاکره با آمریکا، همکاری با نهادهای بینالمللی چون آژانس بینالمللی انرژی اتمی و آمادگی برای شفافسازی و داشتن حسننیت هیچیک نمیتواند تضمینی برای ثبات در سرزمینی باشد.
این انگاره در اذهان امیرنشینان منطقه را، حمله به دوحه پایتخت قطر تثبیت کرد تا مشخص شود که همپیمانی با آمریکا و استقرار بزرگترین پایگاه نظامی واشنگتن در کشوری باز هم نمیتواند مانع حملات رژیم اسرائیل شود. این واقعیات کنار هم قرار گرفتند تا «شیفتپارادایمی» در تامین امنیت و جزئیات این ماجرا در اذهان دولتهای منطقه را شکل دهند و سبب شوند که ایران و عربستان برای رسیدن به راهکاری مشترک، منطقهای و هماهنگ برای تامین امنیت تلاش کنند. در این میان ایران مبتکر طرحها و پیشنهاداتی هم بوده و به نظر میرسد خواهد بود. چه ایده ۶+۲ (همکاری شش کشور شورای همکاری خلیج فارس با ایران و عراق) و چه ایدههایی از نوع کنسوسیوم هستهای منطقهای و طرح مناره، هریک در حوزهای و بخشی تلاش میکنند تا زاویه دید تازهای از نگرش به ثبات برای کشورهای همسایه ترسیم کنند تا در سایه آن شاهد کاهش اختلاف دید و افزایش همراهی در مسیر تامین ثبات باشیم.
قطعه سوم: اولویت توسعه اقتصادی بر هر مفهوم دیگری
روزی که «محمد بن سلمان» تصمیم گرفت پادشاهی عربستان را از وابستگی به نفت خلاص کرده و دروازههای توسعه اقتصادی به سبک آمریکا و اروپا را به روی مردم عربستان باز کند؛ کمتر کسی تصور میکرد این شاهزاده جوان تا به این اندازه در مسیر خود مصمم و موفق باشد؛ آمارها حکایتهای عجیبی از میزان سرمایهگذاریهای ریاض در فناوریهای نوین توسعه، از هوش مصنوعی تا برف مصنوعی را روایت میکنند. عربستان سعودی تا سال ۲۰۳۰ حدود ۶۰۰ میلیارد دلار در حوزه هوش مصنوعی سرمایهگذاری خواهد کرد، موسسه رتبهبندی فیچ نیز پیشبینی میکند که رشد بخش غیرنفتی عربستان در میان مدت به طور میانگین ۴.۵ درصد باشد، تولید ناخالص داخلی عربستان در سهماهه سوم ۲۰۲۵ و در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته ۵ درصد افزایش یافته است.
این جملات خبری تنها بخشی از تلاش عربستان سعودی برای سرمایهگذاری و توسعه است اما این زیرساختهای عظیم سرمایهگذاری در غرب آسیا و خاورمیانه را برای تداوم و تثبیت به چیزی فراتر از دلار نیاز است؛ امنیت. ریاض هم مانند ابوظبی و دوحه در طول یک دهه اخیر دریافت که باید نگاه صرفا دشمنمحور در منطقه را کنار گذاشته و طرح تازهای دراندازد؛ این طرح اولویت شماره یک خود را توسعه اقتصادی تعریف و از این منظر هرآن عاملی که در مسیر سنگاندازی کند از میان خواهد برداشت. این برداشتن اما مدتی است که از سوی بنسلمان با آرامش و مسالمتآمیز و همراهی با دیگر کشورها برداشته میشود. در بازگرداندن روابط به ریل اعتدال با ایران، به همصدایی با تهران در محکومیت حملات به ایران.
در این میان گرچه واقعیات روابط بینالملل به ویژه یکی از مهمترین آنها یعنی منفعتمحوری هر کشوری، امکان و اجازه نگاه افراطی خوشبینانه به روابط ایران و عربستان را نمیدهد و تهران و ریاض مانند هر بازیگر دیگری در هر نوع همراهی احتیاط را چاشنی کار میکنند اما تغییر نگاه به منطقه و ایران به عنوان یکی از مهمترین کشورهای این منطقه، موضوعی غیرقابل انکار در رویکرد عربستان سعودی است.
استقبال تهران هم از این تغییر نگاه میتواند سرآغاز کاهش اختلافات در حوزههایی چون لبنان و سوریه باشد، میتواند در قالب یک کنسرسیومی به بهانه انرژی هستهای و با هدف ارتقای سطح اعتماد خود را نشان دهد یا حتی در حوزه افزایش تبادلات اقتصادی بروز پیدا کند؛ گرچه میان تهران و ریاض اقتصاد و تجارت به اندازه سیاست گسترده نبوده اما اراده دو کشورمیتواند رقم نه چندان جالب ۴۱۰ هزار دلار تجارت را به ارقامی در خور و شان ظرفیتهای دو کشور ارتقا دهد. به شرط آنکه ریاض امکان و اجازه دخالت خصم در عهد اخوت با ایران را ندهد و مساعی جمیله خود را برای کاستن از تنشهای خود و دیگران با همسایه شرقی خود بیش از همیشه به کار گیرد و ایران هم در مسیر حراست از سیاست همسایگی بیش از گذشته هوشیار باشد.