سرمقاله

مفهوم «برد و باخت‌» در سیاست خارجی ‪/‬ جلال خوش‌چهره

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • مالیات خرید و فروش بیت کوین در ایران
  • پارک کوهستان کرمانشاه کجاست؟ کرمانشاه زیر پای شما
  • بهترین روش یادگیری زبان کدام است؟
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 7249  |  صفحه ۱  |  تاریخ: 22 فروردین 1402
    مفهوم «برد و باخت‌» در سیاست خارجی ‪/‬ جلال خوش‌چهره

    جمله‌ای معروف میان سیاستمداران است که «نباختن به معنای بردن نیست». اکنون چشم‌انداز متفاوتی از گذشته در روابط تهران با پایتخت‌های عربی منطقه در حال شکل‌گیری است. تهران و ریاض که پیش از این به دلیل سابقه روابطشان به عنوان «دو عقرب در یک بطری» یاد می‌شدند، حالا انتخاب کرده‌اند که از وضع «دشمنان طبیعی» به «دوستان ضروری» تغییر رویکرد دهند. این تغییر را باید به فال نیک گرفت و برای پایداری و گسترش آن در سطح منطقه از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. عادی شدن روابط ایران و عربستان به معنای یکی از چاره‌های اصلی ایجاد آرامش در خاورمیانه خواهد بود که نزد بسیاری از ناظران بین‌المللی به منطقه «وحشت» شهره شده است. با این‌حال، انتخاب دو پایتخت تأثیرگذار در خاورمیانه برای عادی سازی روابط با اهداف راهبردی هریک از آنها ارتباط مستقیم دارد. ریاض و به تبع آن دیگر پایتخت‌های عربی خلیج فارس و خاورمیانه با درک آنچه سیاست‌خارجی ایران با جامعه جهانی و به ویژه غرب درگیر مناقشه - و حتی منازعه‌ - است، می‌کوشند روابط خود را به‌گونه مستقل از دیگران با تهران به نقطه «عادی سازی» نزدیک کنند. این رویکرد مزایای مختلف ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک را برای آنان در بردارد. تهران اما همچنان با سختی انتخاب‌هایی روبروست که سبب می‌شود به همان آسانی که دولت‌های عربی از عادی سازی روابط با او بهره‌مند خواهند شد، برخوردار نباشد. دلایل این امر دوگانه است: نخست؛ تهران به درستی می‌داند که عادی سازی روابط با کشورهای عربی به تنهایی، هرگز جایگزین مطلوب برای پر کردن خلاء روابط عادی با جامعه بین‌المللی نخواهد بود. در این حال، نبود توافق‌های لازم میان تهران و جامعه بین‌المللی هرگونه اراده طرف‌های عربی ایران را در گسترش روابط اقتصادی و حتی سیاسی با مشکل روبرو می‌کند. دوم؛ انجماد اختلاف‌های سه گانه میان تهران و غرب است که اصلی ترین مانع در فعال سازی سیاست‌خارجی تهران به شمار می‌آید. بلاتکلیفی در پرونده هسته‌ای زیر سایه وضع از نفس افتاده «برجام» ، موضوع دخالت ایران در جنگ اوکراین و سرانجام مسئله حقوق بشر، دامنه اختلافات مزمن تهران و غرب را تشکیل می‌دهد. تهران در ماه‌های اخیر برخی نشانه‌ها را برای آمادگی گفت‌‌وگو با غرب برای حل اختلافاتش نشان داده است. با این حال غربی‌ها هربار از دادن چراغ سبز خود داری کرده‌اند. رویکرد غرب اکنون بهره‌گیری از نقاط ضعفی است که می‌تواند از آن برای مزایای راهبردی آینده روابط خود با تهران استفاده کند. غربی‌ها توجه خود را بر نقاط اساسی اقتصادی و سیاسی حاکمیت سیاسی ایران متمرکز کرده‌اند. این توجه و تمرکز شبیه تجربه‌ای است که پیش‌از این در دوران «جنگ سرد» و در حال حاضر با روسیه جریان دارد. در واقع رابطه انتخابی غرب با حاکمیت سیاسی ایران، شکلی از «جنگ در زمان صلح » است که هدف اصلی آن ضعیف‌سازی هرچه بیشتر دولت یا نظام سیاسی است. در نگاه غرب «حاکمیت ضعیف» درانجام وظایف و اجرای آن که پاسخ به مطالبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مردم خود است، ناتوان خواهد بود. در این حال نیروهای اجتماعی درگیر منازعات درونی خود شده و دیوانسالاری دچار ناکارآمدی و بعضا فساد خواهد شد. مهم‌تر هنگامی است که دولت برای بازسازی اعتماد از دست رفته، فاقد ایده‌های قوی و نافذ، نزد افکار عمومی خود شود. غربی‌ها در تعقیب سیاست راهبردی خود در قبال حاکمیت سیاسی ایران، روشی چند لایه را در دستور کاردارند: گسترش دامنه تحریم‌های فلج‌کننده، کاهش ارزش پول ملی و محدود سازی درآمدهای آن؛ حمایت از جریان‌های مخالف با سازماندهی آنها؛ بهره‌گیری از اختلال‌های موجود در تصمیم سازی و القای وحشت در این امر؛ جلوگیری از دستیابی به فناوری‌های علمی‌ - تکنولوژیک؛ افزایش عملیات گسترده جاسوسی از توانمندی‌های تکنولوژیک داخلی و گاه انجام عملیات خرابکارانه در آن؛ تمرکز اقتصادی بیشتر بر امر بازدارندگی و کم‌رنگ شدن جایگاه دیگر بخش‌های اقتصادی در برنامه‌ریزی‌ها؛ ایجاد دغدغه‌های مدام در محیط ژئوپولیتیک؛ تلاش برای ایجاد حس ناامنی و از بین بردن اعتماد به نفس سیاستگذاران؛ تشدید اختلاف میان حاکمیت و مردم؛ تخریب روانی در برابر چالش‌های غیر منتظره؛ مزمن کردن کمبودها از جمله بحران ارز و تنگناهای پیش‌روی تولید و سرانجام، زدن ضربات محکم بر پیکر ضعیف شده. سیاست‌خارجی ادامه سیاست داخلی است. تصوری عکس این امر به مفهوم نادیده گرفتن هرآن چیزی است که یک بازیگر صحنه سیاست بین المللی را دچارانزوا، بی‌عملی، آسیب و ضعف خواهد کرد. در این صورت، فرصت‌ها برای رقیبان و منازعه‌گران فراهم می‌‌شود. تهران در چالش با آنچه غرب در پی تحمیل آن به ایران است، جز تکیه بر اعتماد عمومی و پرهیز از اعمالی نیست که بر عمق و اندازه فاصله میان ملت و حاکمیت می‌‌افزاید. طرفه این‌که غرب الزاما بانی ایجاد همه بحران‌ها نیست، بلکه در واقع‌گرایانه‌ و فرصت‌طلبانه‌ترین حالت به تشدید آن‌ها کمک می‌کند. تهران اکنون با تقویت روابط منطقه‌‌ای خود، منفذی برای برون رفت از انزوای تحمیلی را ایجاد کرده است. می‌شود این مهم را در اندازه «نباختن» صد درصد مقابل رقیب به حساب آورد اما به معنای «برد» هم نیست. تحقق این امر الزام‌های خود را می‌طلبد که خاستگاهش داخل است نه بیرون.