سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
کیکاوس پورایوبی - تنشها، درگیریها، جنگها و حتی بلایای طبیعی و یا تامین منابع انرژی، گسترش تجارت و رونق چرخهای اقتصاد ملی نقش موثری در روابط کشورها دارند؛ این قضایا تشکیل اتحادیههای منطقهای، فرامنطقهای و بینالمللی را در سیاست خارجه گسترش داده است. در یک سیاست خارجه متوازن تمام کنشها و واکنشهای بازیگران مهم جهانی درباره تنشها و درگیریها رصد میشود و به تناسب توان و قدرت ملی که چند وجهی است پاسخ داده میشود، پاسخ نظامی معمولا آخرین گزینه است، حتی قدرتهای جهانی که دارای مولفههای هژمونیک هستند، کمتر سعی دارند گزینه نظامی را در ابتدای سیاست خارجی بکار گیرند. در وابستگی کشورها حتی در زمان جنگ، میتوان درگیری و جنگ بین روسیه و اوکراین را شبیهسازی نمود و دید تا چه اندازه حلقه اتصال کشورها در نظم نوین حاکم نقش اساسی دارد، این جنگ نه تنها دو کشور را بشدت آسیبپذیر کرده، اروپا را نیز با تورم میانگین ۹ درصد مواجهه ساخته است. برای فردی مغرور و جاهطلب مانند پوتین از یکطرف که بدون گرفتن امتیاز اساسی خروج از اوکراین را غیر ممکن ساخته و از طرف دیگر برای آمریکا و اروپا مسجل شده اگر از زلنسکی و اوکراین حمایت ننمایند پازلهای بیشتری را در این بازی دومینوی قدرت از دست خواهند داد که در جنگ آینده مناطق دیگری از دست خواهد رفت. در کنار میدان جنگ برای حفظ منافع و آسیبپذیری کمتر جلوی زیان را هر زمان و با هر ترفندی بتوان گرفت مفید بنظر میرسد، بخاطر همین است که مکرون ماموریت یافته تا با رهبر چین برای میانجیگری وساطت کند. در اوج دشمنی و مخاصمه سلاحها را زمین گذاشتن و مذاکره کردن اصل پذیرفته شده در روابط بینالملل است، در یک سیاست خارجه هوشمندانه، بازیگر منتظر فرصت است تا از موقعیتها نهایت استفاده را ببرد. تامین انرژی لازم برای اتحادیه اروپا میتوانست و میتواند از طرف ایران آنهم در زمانیکه ما بشدت نیازمند مایحتاج منابع ارزی و مالی لازم هستیم مفید باشد تا چوب حراج را در صادرات انرژی قطع کنیم. تاوانی که مردم اروپا و آمریکا از بابت جنگ اوکراین میپردازند ابدی نیست بنابراین اوضاع هم دائمی نخواهد بود پس بازتعریف منافع ملی در سیاست خارجی موفق لازم و ضروریست. دو نمونه بارزی که میتوان از سیاستهای خارجه متوازن و منطقی در عصر کنونی مثال زد، کشورهای چین و ترکیه میباشند، چین از دهه ۸۰ ضمن حفظ مرام و ایدئولوژی کمونیستی، اولا روابط گستردهای را با دولتهای غربی برای مدرنیزه کردن اقتصاد و نیروی نظامی خود برقرار کرد در ثانی در آسیا و سایر کشورهای کمتر توسعه یافته نفوذ کرده تا اینکه امروز شاهد هستیم دومین اقتصاد جهان را یدک کشیده و برای گسترش قلمرو خود در ماجرای تايوان برای آمریکا شاخ و شانه میکشد. نمونه دیگر سیاست خارجی موفق، کشور ترکیه میباشد، علیرغم عضویت در ناتو در جنگ اوکراین شواهد، گواه آن است برای روسیه ادوات نظامی و پهپاد تولید و ارسال میکند و جزو کشورهای موفق توریست با درآمد بالا در منطقه و جهان است. فکتهای سیاست خارجی ما شفاف و مشخص نیست بطور مثال حتی در سیاست منطقهای دقیقا نمیتوان مشخص کرد روابط با عربستان، امارات، بحرین و... به نفع ماست یا به زیان ماست؟ آیا در تمام زمینهها باید تا ابد با ایالات متحده آمریکا رابطه تخاصمی در پیش گرفت و قطع رابطه داشت؟ یا در آنجایی که به نفع ماست باید مذاکره کرد؟ در هر حال در جهان متغیر سیاست خارجه حاصل جمع بازی همیشه به یک شکل نیست.