کد خبر: 10939 | صفحه ۴ | فرهنگ و هنر | تاریخ: 30 خرداد 1402
آله و آلاله
رمان آله و آلاله عاشقانهای با زیربنای روانشناسی-اجتماعی است. رمانی مناسب افرادی که به دلیل لطماتی که در زندگی خورده اند از عشق و ازدواج دوری میکنند و به فکر عواقب این تصمیم نیستند. داستان از یک روز صبح شروع میشود. دختری روزنامه نگار به نام آلاله راهی محل کار جدیدش، یعنی کلانتری میشود. قراراست از امروز او از نزدیک شاهد اتفاقاتی باشد که در آن محیط سراسر خبر و تنش می افتد تا بتواند داغترین و جدیدترین مطالب را برای صفحه حوادث کلانتری آماده و ارسال کند.
از همان روز اول محیط کلانتری برای او پر از ضدّونقیضهاست. هرروز آبستن یک سری اخبار پرهیجان که عمدتاً تلخند و ناگوار. آلاله که پیشتر در محیط آرام و فرهنگی روزنامه کارکرده به راحتی به اینجا عادت نمیکند. فضا خشک و مردانه است. اما همه چیز تلخ نیست. رفتار سرهنگ ژیانفر رئیس کلانتری و دیگر اعضاء کادر با او که تقریباً تنها خانم شاغل در این محیط است عالی است. همه خوشحالند که یک زن به این محیط مردانه اضافه شده تا به این فضا، اندک چاشنی لطافت ببخشد.
سرهنگ چندک زد جلوی بخاری تا فندک آن را بچرخاند، در همان حین گفت: “یه نگاه کن ببین گازش بازه.”
سرباز سر گرداند به سمت دسته گاز، به سمتش رفت و گفت: “نه، بسته است. بیاید، بازش کردم.” و دسته را چرخاند.
صدای تق تق فندک بخاری بلندشد. سرهنگ حین روشن کردن بخاری دوسه بار نگاه انداخت به سرباز و زمزمه وار حرفهایی بینشان ردّوبدل شد. شعله آبی که در بخاری ثابت شد ازجا برخاست وسرباز را مرخص کرد.
محبتی که آلاله از این محیط دریافت میکند واقعی است، اما به قلب او نمینشیند. کارکردن در این محیط برای او دشوار است، از دفتر روزنامه درخواست دارد که او را دوباره به همان فضای آرام فرهنگی برگردانند. موافقت نمیشود و او به کار در کلانتری ادامه میدهد.
هر روز آبستن ماجراهایی جدید و حوادثی غیرقابل پیش بینی است. تلخ و شیرین، زشت و زیبا. این هم بخشی از زندگی است. در این میان اتفاقی برای آلاله می افتد که او به عیچ عنوان تعبیرش را نمیداند. سر یکی از اعضاء را به شکلی غیر از آدمیزاد میبیند و این برای او به معمایی لاینحل تبدیل میشود. برای کشف رمز این معما به سراغ دوست و آشنا و همسایه میرود و چیزی جز نسخه های خرافه انگارانه دریافت نمیکند. درنهایت به دکتر روانشناس مراجعه میکند. دکتر پس از یک سری سوالات و آزمایشها به سادگی پرده از این راز او برمیدارد: عشق!
حس کردم صدای سرهنگ را از حیاط میشنوم، کمی آن سوی پنجره اتاقم. کرکره افتاده بود، با دست کمی بازش کردم و نگاهم را انداختم به آن طرف. سرهنگ را از پشت دیدم که با سرایدار بالای سر شمعدانیها ایستاده بود. سرایدار خم شد و یکی از گلدانها را برداشت و به سوی دیگری رفت. سرهنگ ماند بالای سر بقیه گلدانها، پشتش به من بود. چندلحظه به همین نحو گذشت.
انگار در ناخودآگاه صدایش کرده باشند رویش را برگرداند به سمت من. شاید باید آن لحظه دستم را از کرکره برمیداشتم و میپریدم پشت میزم، اما یا نخواستم و یا چیزی مانع شد. در همان حال ماندم، نگاه کردن به او پشت کرکره ای که به اندازه انگشتان من بازشده.
تمام ماجراهای کلانتری این رمان براساس خاطرات واقعی سرهنگ بازنشسته ناجا صمد صدری مهرآباد نوشته شده. خاطراتی که گاهی بسیارعجیب و میخکوب کننده اند.
بخشی از داستان در کلانتری و بخش دیگر در میان خانه و خانواده وهمسایگان میگذرد. پدر آلاله و عموی او هردو بازنشسته اند در برنج فروشی نزدیک خانه مشغول به کارند. صاحب مغازه های کناری با آنها در ارتباطند همین روابط، دنیایی از ماجراهایی جدید را شکل می دهد. بعضی از این اتفاقات بر لب خواننده لبخند می نشاند و برخی دیگر او را به فکر فرو می برد.
از کنار مغازه بابا رد شدیم. خودش مشغول برنج الک کردن بود و عمومسعود درحال پرکردن گونیها. بابا دبیر ورزش بازنشسته بود و عمومسعود مکانیک بازنشسته ارتش. هردو دهه هفتم زندگیشان را میگذراندند. بابا دو سال از عمو بزرگتر بود اما هیچ کس این را تشخیص نمیداد.
طرفین حس عاطفی این داستان نوجوان و یا افراد زیر بیست و پنج سال نیستند. در این رمان دختر و پسری مجرد، یکی اوایل دهه چهارم و دیگری اواخر دهه پنجم زندگی خود را میگذراند. عشقی در سنین بالاتر که سختتر پیش می آید و به مراتب عمیقتر است. این نوع عشق غیرکلیشه ای ازجمله نقاط مثبت رمان است.
آله و آلاله به تازگی به نویسندگی لیلا رعیت در انتشارات نسل نواندیش به قیمت 249900 تومان در 368 صفحه به چاپ رسید. نویسنده پیشتر دو رمان به نامهای آذرخش و پاندورا و ترجمه بیش از بیست کتاب را درکارنامه کاری خود داشت. آله و آلاله ازسوی مخاطبین با استقبالی گرم مواجه شد و ظرف یک ماه به چاپ دوم رسید.