سرمقاله

تحول اقتصادی با تخصص محوری / نیما غلامرضایی

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • رئیس اتاق ایران و عراق: توسعه برات الکترونیک و ابزارهای نوین تامین مالی، هزینه تولید را کاهش می‌دهد
  • همکاری همراه اول و شرکت انتقال گاز ایران باهدف بهبود خدمات مخابراتی و هوشمندسازی زنجیره ارزش
  • آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 11380  |  صفحه آخر  |  تاریخ: 05 تیر 1402
    کتاب «چهل قُلپ کار» منتشر شد
    کتاب «چهل قُلپ کار؛ داستان نوجوانان و اولین درآمدشان» نوشته مهدی پیرهادی توسط انتشارات راه یار با همکاری مجموعه تربیتی خانه همبازی منتشر و راهی بازار نشر شد. به گزارش مهر، کتاب «چهل قُلپ کار؛ داستان نوجوانان و اولین درآمدشان» نوشته مهدی پیرهادی به تازگی با تصویرگری رضا مکتبی توسط انتشارات راه یار با همکاری مجموعه تربیتی خانه همبازی منتشر و روانه بازار نشر شده است.
    در معرفی این کتاب آمده است: سن که زیاد می‌شود دیگر نمی‌شود از پاسخ دادن به بعضی پرسش‌ها فرار کرد. شاید در پانزده‌سالگی در پاسخ «چی بلدی؟» یا «شغلت چیه؟» بپیچید به بازی؛ اما در سی‌سالگی نه. کار نه فقط موضوع اصلی این کتاب، که اگر از بزرگ‌ترها بپرسید می‌گویند: «عزیزم موضوع اصلی زندگیه.» بعد هم به افق خیره شده و ادامه می‌دهند: «کار آدم رو می‌سازه.» اگر مخالفید، یک لحظه چشمتان را ببندید و بپرید به همان مثلاً سی‌سالگی خودتان. به چیزی دست نزنید، فقط فکر کنید هیچ چیزی بلد نیستید؛ نه مهارتی و نه شغلی. ترسناک است؟ موافقم بیایید فرار کنیم.
    توی این کتاب چهل داستان از کار کردن هم سن‌وسال‌هایمان می‌گوئیم از آنهایی که از نوجوانی مهارت‌دار شده‌اند و دیگر از پاسخ‌دادن به آن دو پرسش نمی‌ترسند و سرشان بالاست. آنهایی که مزه بزرگی را توی نوجوانی چشیده‌اند.
    البته چون کار موضوعی تخیلی نیست، این داستان‌ها هم از واقعیت گرفته شده‌اند، پس مثلاً وقتی داستان «دیگه تفنگ بادی نمی‌خوام» را خواندید نگویید «جوراب‌فروشی آخه؟!» بالاخره یک روزی باید با پول توجیبی برای آخرین بار روبوسی کنیم و از زندگی‌مان شوتش کنیم بیرون.
    خدا برای دنیایش قانون‌هایی گذاشته و نخواسته همین‌جوری پول بریزد روی سرمان. دنیای خودش است به ما چه؟! اما انصافاً اگر این قانون نبود تا به حال نسل آدمی‌زاد هم رفته بود پیش نسل دایناسورها سیزده به‌در. آن‌وقت همه استعدادهایمان کپک زده بودند. چون نه دیگر سراغ کشف دنیا می‌رفتیم، نه از فضا سر در می‌آوردیم، نه هسته اتمی شکافته می‌شد، نه ماشین‌های خفن می‌ساختیم و نه فیلی هوا می‌شد. پس نمی‌شود گفت آخه مشتی این چه قانونی بود گذاشتی؟!