سرمقاله

«پشه مالاریا» علیه پوتین ‪/‬ جلال خوش‌چهره

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • رئیس اتاق ایران و عراق: توسعه برات الکترونیک و ابزارهای نوین تامین مالی، هزینه تولید را کاهش می‌دهد
  • همکاری همراه اول و شرکت انتقال گاز ایران باهدف بهبود خدمات مخابراتی و هوشمندسازی زنجیره ارزش
  • آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 11390  |  صفحه ۱  |  تاریخ: 06 تیر 1402
    «پشه مالاریا» علیه پوتین ‪/‬ جلال خوش‌چهره

    «رونالدریگان» در نیمه‌ نخست دهه هشتاد میلادی قرن گذشته به عنوان رئیس جمهوری ایالات متحده پا به کاخ سفید گذاشت. آن هنگام جنگ سرد میان دو امپراتوری شرق و غرب در اوج خود بود. همه دغدغه ریگان، شکست اتحاد جماهیر شوروی و اضمحلال امپراطوری به قول او «شیطان» بود. یک افسر اطلاعاتی اروپایی در مشورت با رئیس جمهور ریگان، ایده‌ای را با او برای تحقق این هدف در میان گذاشت که با استقبال روبروشد. ایده،عبارت از اجرای عملیات مسکیتو (Mosquito) یا «عملیات پشه مالاریا» علیه اقتدار کرملین در گستره داخلی و خارجی امپراطوری بود. کارویژه عملیات «مسکیتو» را افسر اطلاعاتی اروپایی چنین شرح داد: «اگرچه پشه مالاریا نمی‌تواند خرس را بکشد، ولی می‌تواند آنقدر او را آزار دهد که دیگر نتواند بخوابد؛ نتواند چیزی بخورد و از آن همه وز وز گیج شود... تا به حال هیچ کس ندیده که خرس یک پشه مالاریا را بکشد. بنابراین پشه می‌تواند یک دشمن بسیار خطرناک باشد.» پشه‌های مالاریای پیشنهادی آن هنگام، بنیه اقتصادی، تحولات لهستان و اشغال افغانستان از سوی ارتش اتحاد جماهیر شوروی بود؛ سه متغیری که سرنوشت امپراطوری شرق و جنگ سرد را رقم زد. حال به نظر می‌رسد همین عملیات علیه اقتدار «ولادیمیر پوتین» و ارتش روسیه در اوکراین درحال اجراست. ماجرای شورش ۳۴ ساعته ارتش مزدور «واگنر» به رهبری «یوگنی پریگوژن» علیه اقتدار ارباب خود پوتین،از مناظر مختلف تفسیر و تحلیل شده و همچنان ادامه دارد. روس‌ها این اتفاق به ظاهر کنترل شده را دست‌ساخت دشمنان غربی‌شان می‌خوانند. در این‌حال، ناظران بیرونی و به ویژه رهبران غربی، آن را بحرانی ادامه دار و فزاینده تحلیل می‌کنند که ریشه در مشکلات داخلی روسیه و شیوه رهبری پوتین دارد. در این میان یک وجه مشترک در نظرات متعارض وجود دارد؛ این‌که شورش واگنرها، آخرین تلاش برای عقب راندن و بسا سقوط دولت پوتین و عقب نشینی ارتش روسیه از اوکراین - مانند آنچه در گذشته  در افغانستان و کشورهای اروپای شرقی و مرکزی در اواخر ۱۹۸۹ میلادی رخ داد – نیست. شاهد این مدعا نه شکست واگنرها در لشکر کشی به سوی مسکو و براندازی وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک روسیه، نه فرار فضاحت‌بار یوگنی پریگوژن به بلاروس و نه حتی احساس خوش اوکراینی‌ها از این ماجراست. آنچه نوک کوه یخ را نشان می‌دهد، واکنش مردم روسیه است. شهروندان روس نه از واگنرها در برابر تهدیدهای مسکو و پوتین حمایت کردند و نه در حمایت از کیان دولت، ارتش و اقتدار پوتین در برابر مهاجمان وارد صحنه شدند. بی تفاوتی شهروندان روس به این ماجرا، همان خطری است که پوتین و ارتش زیر فرمان او را در ادامه جنگ با اوکراین تهدید و بلکه دچار تردید می‌کند. دولت‌ها بدون داشتن حمایت مردم خود در داخل، نتیجه اقدام‌هایشان در بیرون از مرزها به هرج و مرج و آشفتگی داخلی می‌انجامد. از این روست که معمولا رخدادهای سیاسی شبیه آنچه در شنبه گذشته رخ داد را باید در دو وجه تحلیل و تفسیر کرد: یکی آنچه به گونه اخبار رسمی، می‌بینیم و می‌شنویم. دیگری تحولات پنهان یا وقایعی است که در پشت صحنه‌ها، در تاریکی و در دل شب‌ها در حال انجام است. «مارتین گریفیتس» نظریه پرداز روابط بین‌الملل به «واقعیت‌های بیشعور» در بررسی رخدادها و پدیده‌های سیاسی اشاره دارد. او در تبیین این عنوان در کتاب معروف خود که درباره ویژگی‌های روابط خارجی در قرن بیست‌ویکم است می‌نویسد: « توانایی ما با مشاهده واقعیت‌ها، محکوم برداشت‌های ما در این خصوص است؛ این‌که چه واقعیت‌هایی وجود دارند و چه واقعیت‌هایی می‌توانند وجود داشته باشند.» واقعیت‌هایی که می‌توان حدس زد علیه اقتدار پوتین و ارتش مهاجم او در اوکراین وجود دارد؛ همان‌هایی است مانند پشه مالاریا به جان خرس افتاده است.  فارغ از هرگونه توطئه اندیشی در باره آنچه واگنری‌ها را به شورش علیه اقتدار پوتین واداشت، این تجربه نشان داد که مسکو  اکنون با دو مشکل اساسی روبروست: حفظ مرزهای امنیتی خود در چارچوب احیای امپراطوری تاریخ مصرف گذشته و  خطر دامن‌گستری ناتو،  یا حل مشکلات داخلی که رفته رفته خود را برجسته و تهدیدآمیز می‌‌نماید. این دومی همانی است که غرب و خاصه امریکا بر روی آن سرمایه‌گذاری راهبردی کرده‌اند. غربی‌‌ها در جنگ اوکراین تاکنون «بازی در کنار میدان»  را با ظرافت دنبال می‌کنند. این بازی برهم زننده الگویی است که «روس‌ها در خانه خود ایمن باشند و هرآنچه خرابی و ویرانی است، نصیب اوکراینی‌ها شود.» این روش با هدف تغییر رفتار پوتین یا جایگزین کردن دیگری به جای او در سریر قدرت روسیه جریان دارد. زیرکی دولت بایدن در رهبری غرب و بسا جامعه جهانی علیه پوتین و ارتش او، روغن‌کاری ریل لغرانی است که قطار پوتین بر روی آن در حال حرکت است. غربی‌ها ممکن است در روسیه سبب ایجاد بحران نباشند اما در تشدید آن درنگ نخواهند کرد.   شورش واگنرها این فرصت را به غرب داد که چگونگی نگرش پوتین و متحدان داخلی – و حتی خارجی – او را هنگام بروز بحران بزنگاهی، محک بزنند؛ چه چیزی آنان را می‌ترساند؟ میزان تحمل آنان در هضم بحران چه اندازه است؟ عمل‌گرایی آنان در عقب‌نشینی‌های تاکتیکی هنگام روبرو شدن با چالش‌ها چگونه است؟ و سرانجام چه عواملی موجب تزلزل در اعتماد به نفس آنان می‌شود؟ پوتین از ابتدای لشکر کشی ارتش روسیه به اوکراین، در حالیکه به صورت یک مهاجم قدرتمند بروز کرد اما بلافاصله نزد افکار عمومی و جامعه بین المللی، مجبور به دفاع روانی شد. همین مهم او را برای خطر کردن بیشتر در صحنه جنگ و درون کشورش محتاط کرده است. او اکنون با کاهش درآمد از یک‌سو و افزایش هزینه‌های جنگی از سوی دیگر روبه‌رو است. هردو عوامل بالا، در چگونگی حفظ انسجام ملی بازتاب خواهد یافت. غرب خستگی پوتین و ارتش او را با نگاه به تحولات داخلی روسیه دنبال می‌کند. عملیات «مسکیتو» نخستین نتایج خود را با شورش واگنرها و سکوت معنا دار مردم روس، بروز داده است. بی‌جهت نیست که رهبران غرب، آینده روسیه را پر از ماجراهای تازه‌تر پیش بینی می‌کنند. سیاست‌های راهبردی غرب همانی است که رونالد ریگان علیه امپراطوری اتحاد جماهیر شوروی در دستور کار قرار داد؛ خرس را عاصی‌ و خسته کن!