سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
این روزها کمتر کسی دغدغهاش فرهنگ و حفظ و حراست از آن است و اکثر مردم گویی بیشتر دغدغه معیشت دارند تا فرهنگ! و تصور میکنند کیفیت زندگیشان بیشتر به شرایط اقتصادی مرتبط است و اصولا اعتقاد چندانی به اینکه فرهنگ در کیفیت زندگیشان دخیل است ندارند! از اتفاقات عجیب و غریب فرهنگی در کوچه و خیابان گرفته تا فضای مجازی و شنیدن واژههای سخیف و ملاحظه پارادوکسهای عجیب فرهنگی و رفتاری از به اصطلاح بلاگرها و سلبریتیها، که اتفاقا نان آنها این روزها حسابی در روغن است و در اکثر مراسم ها با فرش قرمز به استقبالشان میروند، همه شاهد این ادعا هستند که گویی وارد فاز تازهای از رفتارهای فرهنگی و به نوعی دچار پارادوکس فرهنگی شدهایم، که درصورت عدم تمرکز صحیح بر آنها، خسارات جبرانناپذیری بر روح و روان افراد جامعه وارد خواهد شد. آیا به راستی میتوان از ایجاد اضطراب حاصل از پارادوکس فرهنگی و رفتاری که در روح و روانمان اثر میگذارد به راحتی گذشت؟ ذهن ما تا چه میزان میتواند در برخورد با این بد فرهنگیها تاب بیاورد و شکیبایی کند؟ و اساسا آسیبی که از این نوع رنجش به روح انسان وارد میشود، جبران پذیر میباشد؟ شاید بتوان درد گران شدن اقلام مصرفی را با کمتر خریدن و خوردن، به امید بهتر شدن اوضاع اقتصادی و روزهای بهتر تحمل کرد و گذراند و نهایتا با بهتر شدن اوضاع اقتصادی آن درد را ترمیم کرد، اما رنجش حاصل از عدم رعایت اصول فرهنگی که مستقیما بر روح و روان افراد جامعه تاثیر میگذارد را نمیتوان به این راحتیها ترمیم کرد. حال سوال اساسی اینجاست، چرا با وجود نهادهای فراوان فرهنگی در کشور، باید شاهد بروز چنین اتفاقاتی باشیم و این شرایط فرهنگی تا چه میزان میتواند در کیفیت زندگی افراد جامعه تاثیر بگذارد؟ ممکن است در پاسخ به این پارادوکسهای فرهنگی و این سوال، برخی وجود تورم و مشکلات اقتصادی را دخیل بدانند که توانسته تمرکز مردم را از رعایت اصول فرهنگی دور کند، اما در چند درصد از کشورهایی که مشکلات اقتصادی و تورم وجود دارد، به این میزان پارادوکس فرهنگی مشاهده می شود؟ (که البته بعد از همهگیری بیماری کرونا، مشکلات اقتصادی و معضل بیکاری در اکثر نقاط جهان وجود دارد) آنچه مشاهده میشود این است که نهادهای متعدد فرهنگی با وجود هزینههای فراوانی که دارند، تاحدود زیادی نتوانستهاند شرایط فرهنگی جامعه را بهبود ببخشند و موازیکاریهای حاصل از تعدد نهادهای فرهنگی، باعث ایجاد نوعی بینظمی و کندی و حتی در خیلی از موارد سردرگمی در اقدامهای فرهنگی شده است. آیا بهتر نیست نهادهای فرهنگی، در جهت تمرکز بیشتر و همچنین صرفهجویی در هزینهها، آن هم در این شرایط خاص اقتصادی، باهم ادغام شوند؟ آیا زمان آن نرسیده همانطور که برای بنزین یا کالاهای اساسی یارانه تعلق میگیرد، برای امور فرهنگی و هنری نیز یارانه تعلق گیرد؟ با توجه به گرانی خیلی از اقلام فرهنگی، به طور آشکار خیلی از اقشار جامعه از حداقلهای محصولات و کالاهای فرهنگی نیز برخوردار نیستند و چطور از این افراد میتوان خواست که به ارزشها و فرهنگ والای خود پی ببرند و از محصول مناسب فرهنگی استفاده کنند، درصورتی که به دلیل گرانی، دسترسی به آنها ندارند. در پایان لازم به ذکر است که فرهنگ و اقتصاد در کنار یکدیگر مهم و ارزشمند هستند و هرکدامشان دچار مخاطره شوند، تعادل جامعه از میان خواهد رفت و فارغ از هرگونه شعارهای حمایت فرهنگی، در جهت حفظ فرهنگ و امنیت فرهنگی افراد جامعه، باید در عمل نیز گامهای اساسی و اصولی برداشت.