سرمقاله

سیاست انقباضی از جیب چه کسانی؟ ‪/‬ ژوبین صفاری

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • فراخوان ایرانسل برای حمایت از طرح‌های پژوهشی دانشگاهی
  • برگزاری دوازدهمین كارگاه بین‌المللی تئوری اطلاعات و مخابرات با حمایت همراه اول
  • اعلام تعرفه‌های تخفیفی ایرانسل ویژه حج
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 17782  |  صفحه ۴ | فرهنگ و هنر  |  تاریخ: 08 آبان 1402
    مهرجویی شدیدا به «ساز» ادای احترام کرده است
    یک منتقد موسیقی فیلم درباره نگاه داریوش مهرجویی به موسیقی می‌گوید: طی تمام دوران کاری مهرجویی، از خوشحال‌ترین فیلم تا بدحال‌ترین فیلم او المان موسیقی دیده می‌شود؛ حتی «الماس ۳۳» که اولین فیلم او است، با صحنه ضرب زورخانه شروع می‌شود؛ گویی که ورود مهرجویی به سینما با یک ساز صورت گرفته است.
    به قتل رسیدن داریوش مهرجویی و همسرش، دنیای فرهنگ و هنر را در بهت فرو برد. شاید تکان‌دهنده بودن درگذشت او موجب شد کمتر راجع به هنر او صحبت شود حالا اما شاید فرصت مناسبی باشد که نگاهی به رویکرد موسیقایی این سینماگر بزرگ داشته باشیم که خودش نوازنده سنتور بود و در بسیاری از کارهای خود به موسیقی ادای احترام کرده است.
    خبرنگار ایسنا،‌ در این باره گفتگویی را با نصرالله داوودی (آهنگساز و منتقد موسیقی) ترتیب داده است:
    او در ابتدا به رویکرد سینمایی مهرجویی فقید می‌پردازد و می‌گوید: مهرجویی به عنوان یک فیلم‌ساز، خود محصول دو مکتب است. در حقیقت مهرجویی در ابتدا یک ایرانی محصول سینمای فیلم فارسی ایران است؛ زیرا تا قبل از او یا کیارستمی که موج سینمای نوین ایران را راه انداختند؛ به جز چند فیلم فرخ غفاری که تنها قشر روشن فکر دیده بودند، فیلم‌سازی را نداشتیم که فیلم هنری بسازد و حتی خود سینماگران نسل جدید هم بیشتر فیلم فارسی دیده بودند.
    داوودی ادامه می‌دهد: اما این افراد در دهه ۱۹۶۰ برای تحصیل به خارج از ایران رفتند و با پدیده‌ای به نام the advent of east یعنی سر بر آوردن شرق رو به رو شدند. در حقیقت زمانی که جنگ جهانی دوم تمام شد و مردم به این باور رسیدند که دیگر جنگی در کار نیست و زندگی ادامه دارد، شروع کردند به صحبت درباره اینکه چه دارند و باید چه مسیری را بروند؟ به همین جهت در خود اروپا سینما به این سمت رفت که مشکلات و مصائب ایجاد شده را به تصویر بکشند و فضای شاد سینمای قبل از جنگ جهانی دوم را متوقف کردند و اینگونه چیزی را به عنوان نئورئالیسم شکل دادند.
    این هنرمند درباره ارتباط این تغییر و تحول‌های سینمای اروپا با سینمای ایران توضیح می‌دهد: در ایران هم با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کردیم؛ زیرا کشورمان در زمان جنگ اشغال شده بود اما در این میان تفاوتی بزرگ با سینمای اروپا داشتیم؛ زیرا قبل از جنگ در ایران اصلا سینمایی وجود نداشت که بخواهیم درباره تغییر فضای آن صحبت کنیم. به همین جهت پس از جنگ جهانی دوم سینمای ایران مجبور بود تازه آن فضای شاد سینمای فیلم فارسی را به تصویر بکشد تا هم بتواند با سینمای خارج رقابت کند و هم اینکه مخاطب را جذب کند تا هزینه‌های ساخت فیلم به گیشه برگردد. بنابراین وقتی که فردی مانند مهرجویی می‌خواست به سینمای ایران مراجعه کند تنها با فیلم فارسی مواجه می‌شد. به هر حال زمانی که این افراد برای تحصیل به خارج از کشور رفتند، متوجه شدند که اگر بخواهند مانند یک ایتالیایی یا فرانسوی به معضلات اشاره کنند باید واقع گرا باشند و از سینمای فانتزی فاصله بگیرند؛ به همین جهت این افراد سینمای نوگرای ایران را پایه گذاشتند.
    او همچنین در مقایسه مهرجویی با فیلم‌سازهای خارجی می‌گوید: اگر بخواهیم برای مهرجویی در سینمای مثلا آمریکا، یک معادل سینمایی در نظر بگیریم، از آنجایی که به خوبی می‌توانست از بازیگران استفاده کند، می‌توان از این لحاظ او را در کنار اسکورسیزی قرار داد. از لحاظ رویکرد شرقی و نگاه صادقانه به درون جامعه میتوان او را با «ساتیاجیت رای» یا «آکیرا کروساوا» مقایسه کرد. همچنین از نظر نوآر بودنش در کنار تروفو و گدار و از نظر نئورالیست بودنش می‌توان او را در کنار فردریکو فلینی قرار داد اما زمانی که به کارنامه او نگاه می‌کنیم، می‌توانیم او را با کلینت ایستوود مقایسه کنیم. کلینت ایستوود یکی از عجیب‌ترین کارگردان‌های تاریخ است؛ زیرا در کارنامه خود شاهکارهایی مانند عزیز میلیون دلاری (Million Dollar Baby)، نابخشوده (Unforgiven) و ... دارد و یک فیلمساز درجه یک است اما از طرفی آثار بسیار ضعیفی هم دارد که از او بعید به نظر می‌رسد. حال متأسفانه یا خوشبختانه مهرجویی چنین فیلمسازی است. به هر حال ما به مهرجویی مدیون هستیم؛ زیرا او اولین جایزه بین‌المللی سینمای ایران را کسب کرد و جزو بنیانگذاران سینمای نوی ایران است و هیچ چیزی از ارزش او نمی‌کاهد.
    مهرجویی و رابطه عجیبی که با موسیقی داشت
    او در بخش دیگری از صحبت‌هایش به رابطه سینمای مهرجویی با موسیقی می‌پردازد و می‌گوید: پیش از هر چیزی می‌دانیم که مهرجویی به خوبی سنتور می‌نواخت. او حتی سنتور موسیقی فیلم «گاو» را که کار راحتی هم نیست، خودش می‌نواخت؛ بنابراین یک نوازنده سنتور حرفه‌ای بود. او موسیقی را خیلی خوب می‌شناخت و به موسیقی کلاسیک هم در حد شنونده حرفه‌ای آشنا بود اما نکته جالب درباره مهرجویی این است که در اکثر آثارش به طرز عجیب و متعصبانه‌ای دوست داشت ساز را نشان دهد و یا به نوعی نوای موسیقی را به گوش مخاطب برساند؛ ویژگی که در هیچ فیلمساز ایرانی دیگری دیده نمی‌شود.
    مهرجویی شدیدا به ساز ادای احترام کرده است
    او ادامه می‌دهد: مهرجویی از موسیقی فولکلور ایرانی که مردم آن را می‌شناختند در آثار خود استفاده کرده است. وقتی می‌گوییم مهرجویی فیلمساز خوبی است و موسیقی را می‌شناسد؛ یعنی نمونه‌های خیلی خوبی هم به جا گذاشته و به شدت به ساز ادای احترام کرده است. به این صورت که در آثارش زمان داده که ساز نمایش داده شود و نوازنده هنرنمایی کند. زمانی که اسم موسیقی و مهرجویی می‌آید، فیلم «علی سنتوری» در ذهن‌ها تداعی می‌شود؛ گرچه که او حتی در آثاری که هیچ ربطی به موسیقی نداشته‌اند ساز را نمایش داده و ملودی‌های فاخر به گوش شنونده رسانده است.