کد خبر: 24513 | صفحه ۴ | فرهنگ و هنر | تاریخ: 08 اسفند 1402
پردیس افکاری در کنار مهری ودادیان آرام گرفت
پردیس افکاری (بازیگر) با همراهی دوستان و همکاراناش در صبح سرد زمستانی تهران، در کنار مهری ودادیان (بازیگر ) به خاک سپرده شد. به گزارش خبرنگار ایسنا، مراسم تشییع پیکر و خاکسپاری این بازیگر، صبح امروز، دوشنبه ۷ اسفند ماه در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) برگزار شد. در این مراسم، مجید جعفری کارگردان تئاتر که در چند نمایش با افکاری همکاری داشته است، در سخنانی درباره او گفت: سخن گفتن از عزیزی مانند پردیس افکاری سخت است که او ستاره درخشانی در هنر ایران بود.
دختری خوش کلام از یک خانواده فرهنگی بود. همان روزها ورود یک ستاره درخشان به هنر ایران نوید داده شد و در این مدت تلاش بسیاری کرد.
جعفری ابراز تاسف کرد: وقتی آن لحظات را به یاد میآورم، اصلا باور نمیکنم که امروز آمدهایم تا «پردیس» را به خاک بسپاریم. نمیدانم چه بدبختی است که گریبان ما را گرفته، هنوز یک دوست را به خاک نسپردهایم که باید عزیز دیگری را بدرقه کنیم آن هم کسانی که میتوانستند همچنان به کار و فعالیت خود ادامه بدهند. همیشه آرزو داشتم که باز او را روی صحنه ببینم ولی پرپر شد، حیف شد. رسم خیلی بدی است و شاید رسم دیگری باید، نمیدانم ولی، این رسم نه پایدار است و نه مناسب. برای همه شما آرزوی سلامتی و برای آن عزیزان آرزوی غفران دارم.
در ادامه، محسن شایانفر نیز با یادآوری اولین ورود افکاری به سینما افزود: اعتماد به نفس او بسیار جالب توجه بود و صراحت لهجهاش ویژگی کار او بود. خیلی حرفهای بود و اصلا شبیه بازیگری تازهکار نبود. متاسفانه پس از بازی در فیلم «قلادههای طلا» مانند برخی دیگر از همکارانش، منزوی شد و از او خبری نداشتیم تا اخیرا که ماجرای بیماریاش معلوم شد و متاسفانه خیلی دیر شد.
سپس نسرین نکیسا، دیگر بازیگر، به نمایندگی از گروه «اتاق شماره ۲۵» دانشکده هنر و معماری متنی را به یاد افکاری خواند.
همچنین حامد نصرآبادیان، هنرمند پانتومیم و یکی دیگر از همکمکلاسیهای افکاری توضیح داد که همکلاسیهای این گروه برای ایرانی آباد، ۲۵ نهال به یاد او میکارند.
سپس محمد نجفی، همسر افکاری و کارگردان نیز با قدردانی از حاضرانی که در هوای سرد به مراسم خاکسپاری این بازیگر آمده بودند، با صدایی بغضآلود افزود: قرار ما این نبود و قرار ما این بود که با هم باشیم و کار کنیم. من ۸ سال کنار پردیس بودم و ما عاشقانه یکدیگر را دوست داشتیم و میخواستیم با هم کار کنیم. لحظهای نبود کنار من باشد و به فکر من نباشد. تمام غصههای مرا میخورد ولی غصههایش را به من نمیگفت.