سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
رویدادهای سیاسی مهم و درسآموزند حتی اگر کسی از آنها درسی نگرفته باشد. چند روز پس از انتخابات مجلس شورای اسلامی همه جریانهای سیاسی خود را برنده انتخابات میدانند، به نظر میرسد واقعیت متفاوتتر است و همه از قضا باید از آن درس بیاموزند. این میل به تصاحب پیروزی، ناشی از ناواقعگرایی جریانها از درسگیری از واقعیت است، چیزی که میتواند رفتار غالب سیاسی در ایران باشد. در واقع این انتخابات شاهد شرکت بسیاری از ایرانیان واجد رای بود، بوی نارضایتی هم از رایدهندگان و آرا باطله میآمد و هم از شصت درصدی که نیامدند. از سوئی نفس انتخابات میتواند هشداری باشد از قهرها و یاسها، احتمالا باید تجدیدنظرهایی جدی شود تا رضایت به چرخه انتخابات برگردد و قوای انتخابی شاهد کارایی بیشتری باشد و از سوئی دیگر همین نفس انتخابات میتواند به کسانی که از انتخابات مایوس شدهاند و یا آن را ابزاری عقیم برای رسیدن به نتیجهای سیاسی این پیام را میدهد که با اگر و اماهایی میتوان در انتخاباتی دیگر شرکت کرد، هر چند این اگر و اماها نسبی و ذهنی باشد و از هر منظری بتوان با نسخهای متفاوت بیان شود. در بدو نظر اما میتوان دید که به رغم بسیاری از پیشبینیها انتخابات هنوز در شهرهای متوسط و کوچک کارزاری برای عرض اندام سیاسیون منطقهای است. کسانی که در زیر پروژکتور مرکز قرار نمیگیرند. همین نشان از مشروعیت نظام سیاسی است که میتواند بسیاری را به پای صندوق رای بکشاند. برخی بر آنند که رشد سیاسی در شهرهای متوسط و کوچک کمتر است اما به نظر میرسد این نحو نگاه از بالا باشد. زیست سیاسی در شهرهای غیرمرکز گفتمان دیگری دارد و آن تمایل به مشارکت در سیاست است. آنها در گفتمان عدم شرکت، باز زیر پروژوکتور روشنفکری مرکزگرا قرار میگیرند و دیده نمیشوند. هرچند نتوان نسخه واحدی باز در این زمینه پیچید، اما نیم نگاهی به آراء کُردی در استان آذربایجان غربی نشان از مشارکت بالای همان شهروندانی است که گمان برده میشد در نوک پیکان اعتراضات بنیادین هستند و به هیچ وجه دیگر در اتمسفر سیاسی وضع موجود قرار نخواهند گرفت. در این انتخابات هم، برخی از شرکتکنندگان در انتخابات، باخت خود را پای مخالفان خود نوشتند. حتی شنیده شد که گفتند مبلغان عدم شرکت در انتخابات باعث شدند تا مردم نیایند و مثلا روزنهای گشوده نشود. یا گفتند رد صلاحیتها و حکمرانی موجود ناامیدی ایجاد کرده است. این نیز بخشی از درس ناموزی از انتخابات بود. واقعیت اما آن است که برخی از روشنفکران، میانهروان و روزنهگشایان خود را دارای اعتبار ذاتی میدانند و در صورتی که رای نیاورند شکست را به گردن مانعی به جز خود میاندازند حال آنکه چنین اعتباری وجود ندارد. اگر جریانی سیاسی نتوانسته باشد نتیجهای که میخواسته بگیرد، ابتدا باید نگاهی آسیبشناسانه به خود داشته باشد. به راستی چه ارتباط ارگانیکی بین روشنفکران و عموم مردم وجود دارد؟ چرا مردم نمیتوانند به روشنفکران و سیاستمداران اعتماد کنند و به دعوت ایشان گوش دهند؟ آیا اساسا مفاهمهای بین این دو وجود دارد؟ آیا سیاستمدارانی که از جناح اصلاحات در انتخابات شرکت نکردند هم دچار خطا شدند؟ آیا موافقان شرکت استدلالهایی کافی، عملکرد تشکیلاتی در صدد تبلیغات، عضوگیری در طول سالهای منتج به انتخابات در جهت خواست خود داشتهاند؟ آیا به صرف فرزند فلان شخصیت برجسته بودن عاملی برای پیروزی در سیاست است؟ آیا به فرض آنکه حرف آنها حقیقت است مسئولیت شکست را از گردنشان ساقط میکند؟ بحث اینجا آن نیست که باید در این انتخابات شرکت میشد و یا نه، بحث آن است که اگر عدهای در انتخابات شرکت کردند و باختند، ابتدا عامل شکست را در خود بجویند و نه اینکه مجدد به برج عاج خودمحوری برگردند تا دوباره خود را به مردم عرضه کنند. درس دیگر را جریان اصولگرا میتواند بگیرد. به راستی رایی که آنها باید از مردم میگرفتند همین چند هزار رای بود؟ آیا جایگاهی که آنها در صندوق رای دارند همین است؟ آیا آنها برنده نیامدن مردم نیستند؟ دلخوش بودن به چنین نتیجهای عواقب خوبی برای آنها در جمهوری ندارد زیرا که انتخابات اُسّ و اساس این نظام است و پشت کردن به ذهنیت مردمی، تنها وقتی میتواند نتیجه بدهد که مردم حذف شوند. آنها از سوئی به چهل درصد مشارکت مردمی دلخوشاند که در بسیاری از شهرها رای باطله بخش قابل تجوهی از آرا بوده و کرسیهای زیادی از مجلس باید در دور دوم پر شوند و از سوئی مشتشان از رای مردم فقیر. جریان اصولگرا به عنوان جریانی که این روزها در قدرت است این انتخابات را نه برگی زرین از پیروزیهای خود بلکه باید زنگ خطری برای خویش بداند و به خود و وضع و روز سیاسی خود باز بیاندیشد. در پایان نیمنگاهی به انتخابات نشان میدهد که بسیاری از چیزهای غیرانتخاباتی هستند که بسا مهمتر از آنند و بر صندوقهای رای موثر. صندوق رای عنصری جدا از پیش و پس از انتخابات نیست. رفتار حکومت با مردم، میزان آزادی بیان، تشکلها، میزان کارایی تشکلات سیاسی و ارتباط ارگانیکشان با پایگاه رای خود و سهولت فعل سیاسی میتواند آن را پر شور کند و کجرفتاریها میتواند آن را تنها به فرصتی برای جدال نیروهای خودی تبدیل سازد. بسیاری از خود میپرسند که حضورهای پر شور در انتخابات چه نتیجهای داشته است که باز داشته باشد، اما این زنگخطری است برای همه. چه برای اصلاحطلبان که بیش از همه قوه مجریه را در دست داشتهاند و چه برای اصولگرایان که خود را مدافعان راستین نظام میدانند. باری، این انتخابات برای همه درسآموز بود حتی اگر کسی از آن درسی نگرفته باشد.