کد خبر: 26254 | صفحه ۴ | فرهنگ و هنر | تاریخ: 26 فروردین 1403
زوال عقل با نویسنده محبوب چه کرد؟
انتشار رمان «تا آگوست» نوشته «گابریل گارسیا مارکز» نویسنده بزرگ برنده نوبل ادبیات، انعکاسی از تاثیرات زوال عقل بر یک ذهن خلاق است.
به گزارش ایسنا، پسران گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی برنده جایزه نوبل ادبیات، رمان «تا آگوست» را پس از مرگ این نویسنده و بر خلاف خواسته پدرشان در سال ۲۰۱۴ در حالی منتشر کردند که این نویسنده تحت تاثیر درگیری با بیماری زوال عقل بیشتر زمان خود را صرف نگارش این کتاب کرده بود و همچنین تحت تاثیر نقدهای منفی به کتاب آخرش دوست نداشت کتاب جدیدی از او منتشر شود.
رمان «تا آگوست» داستان زنی را روایت میکند که سالی یک بار بر سر مزار مادرش میرود و در هر دیدار معشوقه جدیدی مییابد. این رمان با نقدهای متفاوتی روبهرو شده که برخی از آنها کاملا بیرحمانه است. «مایکل گرینبرگ» در نیویورک تایمز درباره این کتاب نوشت: «تصور یک خداحافظی ناخوشایندتر از این دشوار است. به نظر میرسد که افول گارسیا مارکز به اندازهای شدید بوده که مانع از آن شده که جهان خیالی را که نوشتن داستان میطلبد، کنار هم نگه دارد».
انتشار این رمان پرسشهای اساسی در مورد زندگی با سالخوردگی و ذهنی بیمار را مطرح میکند. اختلال شناختی خفیف و زوال عقل با خلاقیت ما چه میکند؟ این شرایط چگونه بر توانایی ما در استفاده از کلمات، ترکیببندی جملات و ساختن داستان تأثیر میگذارد؟
دانشمندان علوم اعصاب چندین دهه است که به بررسی این سؤالات میپردازند. افراد مبتلا به اختلال شناختی خفیف، بیشتر از سایرین همسن و سال خود، عملکرد شناختی خود را از دست میدهند و اغلب برای به خاطر سپردن چیزها دچار مشکل میشوند. اما آنها قادر به مدیریت فعالیتهای روزانه مانند لباس پوشیدن، غذا خوردن، حمام کردن و یافتن راه خود هستند. در زوال عقل، مشکلات شناختی به اندازهای افزایش یافته است که در زندگی روزمره تداخل ایجاد میکند و احتمال ایجاد تغییرات شخصیتی نیز وجود دارد.
«گارسیا مارکز» اولین غول ادبی نیست که انتشار آثارش پس از مرگ، پرسشهایی را در مورد تأثیر زوال عقل بر خلاقیت و زبان مطرح میکند. نزدیک به ۲۰ سال پیش «پیتر گارارد» متخصص مغز و اعصاب از دانشگاه سنت جورج لندن، ذهن رماننویس «آیریس مرداک» را که در سال ۱۹۷۸ برنده جایزه بوکر، معادل جایزه پولیتزر در بریتانیا، شد مورد بررسی قرار داد.
«گارارد» میخواست ببیند چگونه استفاده مرداک از زبان، به ویژه فراوانی واژگان و طول جملات تغییر کرده است، بنابراین سه عدد از رمانهای او را از طریق یک برنامه کامپیوتری بررسی کرد: اولین رمان او در سال ۱۹۵۴ «زیر شبکه»، «دریا، دریا» (کتابی که جایزه بوکر را برای او به ارمغان آورد) و در سال ۱۹۷۸ منتشر شد و آخرین رمان او با عنوان «معضل جکسون»، که در سال ۱۹۹۵، چهار سال قبل از مرگ او منتشر شد. او همچنین پیچیدگی ساختار زبان را در این سه اثر مقایسه کرد.
این متخصص مغز و اعصاب و همکارانش این تحلیل را در ژورنال «Brain» در سال ۲۰۰۵ منتشر کردند. آنها تغییرات واژگانی واضح را در کتاب آخر او بدون تأثیر آشکار بر ویژگیهای دستوری متن مشاهده کردند. به عبارت دیگر، مرداک از کلمات کمتری استفاده میکرد و آنها را بیشتر تکرار میکرد، در حالی که دستور زبان او به ندرت دستخوش تغییر شده بود.
اما طول جملات به طور چشمگیری تغییر کرده بود. در پاراگراف آغازین رمان «دریا، دریا»، میانگین طول جمله ۱۵.۶ کلمه بود، در حالی که در آخرین کتاب او به ۸.۶ کلمه کاهش یافته بود. کتاب دوم، در اواسط کار، طولانیتر از کتاب اول او با تنوع کلمات بیشتر و افراد بیشتر بود، احتمالاً با افزایش اعتماد به نفس مرداک به عنوان یک نویسنده. کتاب پایانی کاهش شدید طول و تنوع کلمات را نشان داد و گفتوگوی بیشتری داشت و شامل روایت کمتری نسبت به کتابهای قبلی بود.
به گفته «کاتیا راسکوفسکی» عصبروانشناس از دانشگاه پنسیلوانیا، که ۲۰ صفحه اول معروفترین کتاب نویسنده یعنی «صد سال تنهایی» را با ۲۰ صفحه اول رمان «تا آگوست» مقایسه کرده، سبک نوشتاری گارسیا مارکز نیز تغییر کرده است. او درباره کتاب اول میگوید: «آخرین رمان مارکز سادهتر است: جملات کوتاهتر است و کلمات پیچیدهتر کمتر و تکرار کلمات بیشتر است».
این عصبروانشناس همچنین میافزاید: «از همان ابتدا، یک تفاوت وجود دارد. در جمله آغازین «صد سال تنهایی» که از زبان اصلی آن یعنی اسپانیولی ترجمه شده، آمده است: «سرهنگ آئورلیانو بوئندیا، سالها بعد، وقتی با جوخه تیراندازی روبهرو شد، آن بعدازظهر دور را به یاد آورد که پدرش او را برای پیدا کردن یخ با خود برد.» در مقابل، جمله افتتاحیه رمان «تا آگوست» این است: «او جمعه ۱۶ آگوست با کشتی ساعت سه به جزیره بازگشت.»