کد خبر: 26407 | صفحه ۴ | فرهنگ و هنر | تاریخ: 28 فروردین 1403
«ابرار زوفاروف» وازنده و خواننده اهل کشور ازبکستان مطرح کرد
ساز و فرهنگ دو مقوله مشترک در موسیقی ایران و ازبکستان
از گذشتههای دور تاکنون همجواری کشورها در سراسر جهان، مولفههای مشترکی را رقم زده است. یکی از مهمترین موضوعات که همواره در این زمینه دستخوش تغییر و تکمیل شده فرهنگ و هنر است. حال اگر جزییتر بنگریم درخواهیم یافت که شکلگیری موارد مشترک در هنرهای با قدمتتر، بیشتر و عمیقتر رخ داده است. موسیقی یکی از همین هنرهاست که آن را باید با قدمتترین هنر تاریخ دانست.
اگر موسیقی اقوام و ملل جهان را به طور جزییتر بررسی کنیم، درخواهیم یافت که کشورهای همجواری که در یک قاره یا منطقه قرار دارند، دارای مشابهتهای بیشتری هستند. آسیا نمونه بارز این تعاملات هنری و فرهنگی در طول تاریخ است که خروجی آن را باید سازها و نواهایی دانست که گاه در موسیقی کشورهایی چون ایران، ارمنستان، افغانستان، هند، پاکستان، عراق شنیده شدهاند. اما بارزترین موضوع در این زمینه موسیقی مقامی و سازهای آن است. از سوی دیگر زبان فارسی یکی دیگر از وجوه مشترک میان ایران و کشورهای همجوار است که این مورد هم شباهتهایی را در نوع موسیقی کشورها رقم زده است. مخاطبان ایرانی شاید کمتر با کنسرت هنرمندان کشورهای همسایه مواجه شدهاند و باید گفت تنها رویدادی که به چنین تعاملاتی میانجامد، جشنواره موسیقی فجر است که هر سال چند گروه خارجی را به کشور دعوت میکند.
در جشنواره بینالمللی فجر، دوره سی و نهم ابرار زوفاروف یکی از مقامدانها و مقامخوانهای کشور ازبکستان به ایران آمد و به اجرای قطعاتش پرداخت.
ابرار زوفاروف نوازنده دو ساز تنبور (مدل ازبکی) و سانو است. او خواننده و ردیفدان است و در موسسه موسیقی ملی ازبکستان تدریس میکند.
ابرار زوفاروف به مناسبت حضورش درایران و اجرایی که در جشنواره موسیقی فجر داشت، با ایلنا گفتگو کرد. او تا به امروز در کشورهایی چون هلند، فرانسه، ترکیه، تایوان، آمریکا، عمان، فنلاند و استون کنسرت برگزار کرده است.
چه شد که پا به عرصه موسیقی گذاشتید و تنبور و ساتو را به عنوان سازهای اصلی برگزیدید؟
من در خانوادهای هنرمند و فرهنگ دوست به دنیا آمدم و بزرگ شدم و خب این بزرگترین دلیل برای پیوستن من به موسیقی است. پدر من علاوه بر اینکه نوازنده بود، سازنده سازهای زهی بود. پدر بزرگم نیز چنین حرفهای داشت و تنبور و ساتو و دوتار میساخت. علاوه بر اینکه پدر بزرگم یکی از هنرمندان مطرح نسل خودش است که در نوازندگی تنبور، ساتو و دوتار تبحر داشته و زبانزد بوده است.
آیا موسیقی سنتی و دستگاهی ازبکستان به صورت سینه به سینه آموزش داده میشود؟
بله. اما من علاوه بر اینکه در کودکی موسیقی را فرا گرفتم در هنرستان هم تحصیل کردهام، در ادامه هم به دانشگاه موسیقی ازبکستان رفتم و موسیقی خواندم. اما اینکه میگویید درست است و به گمانم موسیقی محلی ایران هم بر همین اساس به نسلهای قبل منتقل میشود. موضوع این است که برای نگهداری بهتر از موسیقیها و مقامها و آیینها بهتر آن است که آثار قدیمی نتنگاری شوند. به این ترتیب است که نوازندگان محلی هم به یادگیری آکادمیک موسیقی روی خوش نشان میدهند. اینکه هنرمندان محلی سواد آکادمیک و دانشگاهی داشته باشند به کم و کیف فعالیت آنها در قالب درست، کمک شایانی خواهد کرد. اینطور بگویم که نتنگاری آثار محلی در سراسر جهان به بقاء بدون تحریف آنها کمک بسیار خواهد کرد.
در ایران اینگونه است که موسیقی دستگاهی در دوران مختلف تاریخی به واسطه وجود افراد موثر و هنرمندان خلاق در بخشهایسازی و آوازی دارای مکتب شده است. موسیقی ازبک هم چنین قاعدهای دارد؟
بله مکتبهایسازی و آوازی در موسیقی ازبکستان نیز در بخشهایسازی و آوازی مکاتبی شکل گرفته است. «یوراخون سلطانوف»، «اوریف خاتموف»، «حاجی عبدالعزیز»، «عبدالرسولوف»، «یونس رجبی»، «رسولقری محمدعلیف»، «لوی باباخانف»، «دوماله حلیم ایبودوف» و «عامه حافظ» هنرمندان ازبکی هستند که در موسیقی صاحب سبک محسوب میشوند و به نوعی دارای مکتب هستند.
با یادآوری اینکه «شش مقام» در موسیقی تاجیکها هم مورد توجه است، آیا باید آن را در موسیقی ازبکستان گونهای متفاوت بدانیم؟
بله قدمت شش مقام یا شش موغام بسیار زیاد است و آن را سبکی موسیقی کلاسیک میدانند که در آسیای مرکزی وجود داشته است. آنطور که میگویند در اواخر قرن شانزدهم بوده که شش موغام در شهرهای بخارا و سمرقند پدید آمدهاند. اتفاقا شباهت موسیقی ما با موسیقی ایران در همین بخش است. شش موغام در واقع به ساختاری میگویند که شش بخش دارد مانند موسیقی دستگاهی شما که بر همین اساس تقسیمبندی شده است.
شش مقام یا شش موغام که آن را سبک میدانید، دارای کلام است یا صرفا بیکلام اجرا میشود؟
اشعار عرفانی و صوفیانه در شش موغام مورد توجه هستند و اینکه مقامهای ما در ابتدا ریتم آرامی دارند و کم کم به اوج میرسند. در ابتدا آموزشها به صورت سینه به سینه بوده و بعدها بوده که هنرمندان روس تبار و دیگر افراد به سراغ مقوله نت رفتهاند و مقامها را نت نگاری کردهاند. به هر حال به این واسطه بوده که ملودیهای موجود در طول تاریخ حفظ شدهاند.
آیا موسیقی ازبکستان تا به امروز روندی پرفراز و نشیب را در جهت بقا حفظ کرده است؟
بله همینطور است. در دهه نود، حدود سالهای ۱۹۵۰ موسیقی فولکوریک و محلی و مقامی ما اربکها به انزوا رفت چراکه مورد توجه شوروی آن دوران نبوده و از رسانهها پخش نمیشده است. پس از مستقل شدن ازبکستان اوائل دهه ۱۹۹۰ بود که موسیقی ما دوباره مورد توجه قرار گرفت و به مدد تلاش هنرمندان و استادان دوباره احیا شد. خوشبختانه با تلاش دوستان هنرمند کشورم و اجراهایی که خود طی این سالها داشتهایم موسیقی ازبکستان تا حدودی به دیگر کشورها معرفی شده است.
خودتان تا امروز برای معرفی موسیقی ازبکی در کدام کشورها اجرا داشتهاید؟
من از سال ۲۰۰۴ بود که اجراهای بینالمللی خود را شروع کردم. در همان سال و در سال ۲۰۰۵ برای اجرای کنسرت به کشور هلند رفتم. یک سال بعد در سال ۲۰۰۶ در فرانسه اجرا داشتم که این اتفاق دو سال بعد هم تکرار شد. تایوان کشور دیگری است که به سال ۲۰۰۸ در آنجا کنسرت برگزار کردم. در سال ۲۰۱۲ هم در آمریکا کنسرت برگزار کردم. عمان، فنلاند و استونی هم دیگر کشورهایی هستند که به سال ۲۰۱۵ در آنها کنسرت گذاشتم
از سازهای مهم و مرسوم در ازبکستان بگویید.
«دمبره» یا «تنبور»، «دوتور» یا دوتار، «گیجک» یا همان قیچک که به ساز کمانچه ایرانیها شباهت دارد، «روباب» که شما ایرانیها آن را با نام رباب میشناسید. «چانگ» هم همان چنگ است که در ایران باستان هم مورد توجه هنرمندان بخصوص درباریان بوده است. «قوشنای» هم ساز دیگر ماست که ظاهرا شبیه کلارینت است اما جنس آن چوبی است و ادواتی بادی محسوب میشود. «کارنای» هم ساز دیگر ماست که دارای لولهای بلند است و نوازنده در آن میدمد.
تمامی سازهایی که نام بردید به لحاظ ساختار شبیه سازهای ایرانی هستند. مثلا کارنای شما به کرنای ایرانی شبیه است که در چهارمحال بختیاری و دیگر شهرها نواخته میشود.
درست است و خب شباهت در موسیقیها را همین سازها ایجاد میکنند چون به هر حال صدا دهیها یکی است یا لااقل شبیه است.
آیا تشابه مقامهای موسیقی ازبکی با موسیقی ایرانی موضوعی قابل بحث است؟
در اینباره باید بگویم سیستم دستگاهی ازبکستان و موسیقی مقامی ایران بسیار به هم شباهت دارند. یکی از مهمترین دلایل تشابه سازهای دو کشور است که خودتان هم به آن اشاره کردید. این شباهت در فیزیک و پردهبندیها قابل مشاهده است. این پردهها در واقع گامهایی هستند که به لحاظ ضخامت و فاصلهبندی با هم تفاوت دارند و همین تفاوت هاست که صدای هر گام را مشخص میکند. البته باید بگویم این موسیقی ازبکی و ایرانی نیستند که به هم شباهت دارند. شما اگر به موسیقی عربی و ترکی و تاجیک هم گوش دهید آن نواها هم برایتان آشنا خواهد بود؛ چرا که موسیقی این کشورها هم به لحاظسازی و آوازی به هم شبیه هستند. البته با اشراف بر موسیقی هر کشور متوجه تفاوتها هم خواهیم شد، اما خب مخاطب عام با موشکافی به شنیدن آثار نمیپردازد و در کلیت ماجرا عموما به شباهتها پی میبرد. به هرحال شباهت یعنی نوایی که با گوش آشناست و در چنین حالتی است که مخاطب عام صرفا به مقولات مشترک در این زمینه توجه دارد. اما در کل تفاوتهایی هم بر اساس فرهنگ و آیینها و اقلیم وجود دارد که قابل بررسی و تحلیل است.
نظرتان درباره تلفیق در موسیقی چیست؟
آمیختگی هنرها قطعا اتفاق خوبی است؛ اگر بر اساس قواعدی مشخصی شکل گیرد. لازمه این کار شناخت کامل موسیقی کشورهایی است که در آنها به دنیا آمدهایم و زیستهایم. از سویی دیگر هنرمندی که به مقوله تلفیق فکر میکند باید در اینباره بسیار بداند که موسیقی مورد نظرش (برای بهرهگیری از آن در موسیقی خودش) چیست؟ با یادآوری اینکه موزیسین باید بر گذشته تاریخی موسیقی و سازهای کشورش اشراف داشته باشد، باید بگویم از سویی دیگر باید مشخص کنیم که این تلفیق در کدام بخش از موسیقی باید رخ دهد. آیا قرار است با بهرهگیری از چند ساز متعلق به کشورهای مختلف به این مقصود برسیم؟
به عنوان سوال آخر بگویید که کشور ایران را چگونه دیدید؟
به هرحال ایران کشوری بسیار با قدمت است و هنر با هویتی دارد. مطمئنا مردمانی خوب و هنر دوست میتوانند این قدمت را حفظ کنند و خب ایرانیها چنین انسانهایی هستند. کشورتان را بسیار جالب دیدم و از مهماننوازی مردم خوب ایران لذت بردم. اما خب نتوانستم به دیدن اجرای آثار ایرانی و غیر ایرانی در جشنواره فجر بروم؛ به این دلیل که زمانمان فشرده بود. امیداوارم اگر بازهم به کشور ایران و جشنواره موسیقی فجر آمدم این فرصت دست دهد که کارهای ایرانیها را هم ببینم و بیش از قبل با موسیقی سنتی و دستگاهی و مقامی شما آشنا شوم.