سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
آخرین ساعات شنبه 25 فروردین، بدل به روزی ویژه در تاریخ سیاسی خاورمیانه شد. اولین بار پس از آغاز اشغال کشور فلسطین، صهیونیستها با حملهی موفقِ خارجی به پایتخت خود مواجه شدند از این رو این رویداد را میتوان آغازگاهِ پایانِ اقتدار اسرائیل خواند. اینبار نه فلسطینیان که دولتی مسلمان پایتخت صهیونیسم را موشکباران کرد که به تصریح بنگاه خبررسانی بریتانیا، بزرگترین حمله هوایی پس از جنگ جهانی دوم بود. این رویداد پس از حدود شش ماه تروریسم و جنایتهای جنگی سوگلی غرب در خاورمیانه، تنها مانع جدی آدمکشهایی بود که پا را از گلیم خود درازتر کرده بودند. باز برای نخستین بار، ایران در مقابل دشمن چهل و پنجسالهاش ایستاد و در مقابله حمله به خاکش در سوریه، به خاک اسرائیل حمله کرد. پیش از این دو طرف هم را آزار میدادند. ایران با جنگهای نیابتی و آنها با جنگ در سایه. الان دیگر همه چیز علنی شده، جنگی که اگر دوام نیابد میتواند سرد بپاید. دیگر نخستین جنبه رویداد شنبه شب گذشته، تعلیق حمایت آمریکا از پاسخ اسرائیلی بود. در روز واقعه، آغازگاه پایان اقتدار اسرائیل، ایران برای اولین بار دشمن اصلی خود را «به سختی» تکان داد. پس از ترورهای اسرائیل در ایران و انواع خرابکاریهای بدون ذکر نام و گذار از حد خود در حمله به سفارت ایران در سوریه، ایران دشمن اصلی خود را به تکاپوی دفاع از خود انداخت. چنانچه گفته شد حالا دوران دیگری آغاز شده است. موشکباران «علنی» ایران از سویی آبرویی برای اشغالگران نگذاشته و از سویی آنان را برای اعاده حیثیتی که نداشتهاند جریتر. در این دوران ایران نیازمند تجدیدنظر در سیاستهای داخلی هم هست. دولت نمیتواند در یک آن، در دو جبهه داخلی و خارجی بجنگد. چنین ستیزی هر چند در خارج، اقتضا تمامیت ارضی و دفاع مشروع باشد، در داخل بیمورد مینماید. در خصوص سیاست داخلی اعم از مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، چاره کار امنیتی نیست. درواقع وضعیت کنونی در داخل کشور اقتضائاتی دارد. هر قدر اسرائیل از موشکباران ناراحت باشد، از اختلاسها، ناکارآمدیها و ایجاد کدورتهای اجتماعی در ایران راضی و خوشحال خواهد شد. به نظر میرسد افزایش کارآمدی و رضایت عمومی بخش دیگری باشد که دولت در جدال با اسرائیل باید در آن فعالیت موفقی از خود نشان دهد که در غیر این صورت، افکار عمومی میتواند از تیرهای سمی دشمن آسیب ببیند. اما چهره منطقه پس از این رویداد دیگر مانند گذشته نیست، زیرا این باور شکل گرفته است که نمیتوان هر سناریویی را در خصوص ایران روی میز قرار داد. واقعیت پیشا انتقام ایران، مبتنی بر چهرهای ناکارآمد از این کشور بود که توسط رسانهها غربی تقویت میشد. بسیاری باور نمیکردند که ایران انتقام بگیرد و یا اگر بگیرد چنین ابعادی داشته باشد. برای اولین بار اقتدار اسرائیلی در منطقه در هم ریخت، آنچه پیشتر رخ نداده بود. گنبد آهنین نتوانست جلوی موشکهای ایرانی را بگیرد و نشان داد که بدون حمایت غربی، چندان قابل اتکا و اعتماد هم نیست. واقعیت سیاسی ایران اکنون در منطقه پر رنگتر شده و تک قطبی بودن جهان بیشتر مورد تردید قرار گرفته است. امروز این واقعیتِ پر رنگ ایران در منطقه، چندان پذیرفته شده که در پی آن آمریکا اعلام کند، از واکنش اسرائیل حمایت نخواهد کرد، حمایتی که اگر نبود امروز احتمالا نیروی نظامی اسرائیل با خسارات جبرانناپذیری مواجه شده بود. دیگر چنان نیست که بلوک غرب تعیین کننده جهان باشد، ایران در کنار روسیه، بلوک متفاوتی را شکل دادهاند. موشکباران تل آویو «کنترلشده» خوانده شد. ایران پس از عملیات، کفایت آن را اعلام کرد. در کنار این خودکنترلی، پیش از رویداد نیز ایران به آمریکا و کشورهای منطقه خبر داده بود. چنین پیش اظهاریی نشان از آن دارد که ایران خود تلاش کرده است آثار ویرانگر انتقام را خودخواسته پائین بیاورد. اسرائیل و متفقانش در آمادگی کامل بودند و انتقام، «ناگهان» و «ویرانگر» صورت نگرفته است. شوک و تکانهای که اسرائیل معروض آن شد میتوانست طور دیگری باشد. در واقع موشکباران اسرائیل در روز شنبه در خود، پتانسیلِ ابعادی «ویرانگر» را در صورت ناگهانی بودن داشت. همین، آن چیزی است که آمریکا و غرب را به وحشت انداخته، اینکه ایران «توانست» و «بیشتر هم میتواند» که در صورت وقوع، تحملش برای جغرافیایِ سیاسیِ متفقِ سوگلیِ غاصبشان و درواقع خودشان در این منطقه استراژیک، ممکن نیست. این «توانستن»، امکان استقلال را بیشتر تضمین میکند، اجازه میدهد که سرنوشت کشور در داخل تعیین شود و ایران را به عنوان واقعیتی پر رنگ در فضای بینالملل مطرح میسازد. حالا هر چند همه «بیشتر» نگران آیندهاند اما جهان دیگر شبیه قبل نخواهد بود. ایران گنبدِ آهنینِ اقتدارِ امنیتی و نظامی اسرائیل را پایان داد.