کد خبر: 26473 | صفحه ۱ | تاریخ: 29 فروردین 1403
به مناسبت 29 فرودین روز ارتش
حدیث دشت عشق
فریدون عسگری
29 فروردین توسط بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) به روز ارتش نامگذاری شده است.
ارتش جمهوری اسلامی ایران همواره از آسمان، دریا و خاک ایران اسلامی مقتدرانه دفاع نموده و در هشت سال دفاع مقدس نیز رشادت ها و دلاوریهای بینظیری از خود نشان داد و شهدا و جانبازان و آزادگان بسیاری را تقدیم اسلام و ایران نمود.
طبق آمار رسمی، ارتش جمهوری اسلامی ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی 48000 شهید را تقدیم دین و میهن کرده است (از این تعداد، 46000 شهید متعلق به نیروی زمینی و 2000 شهید متعلق به نیروی دریایی و نیروی هوایی می باشد).
در این یادداشت به مناسبت روز ارتش جمهوری اسلامی و بزرگداشت حماسه آفرینی های این حافظان بی ادعای مرز و بوم و کيان مقدس ایران اسلامی داستانک هایی واقعی از تنی چند از شهیدان والامقام مدافعان میهن اسلامی مان آورده شده است :
نبرد درخشان هوایی
دسته دو فروندی جنگنده بمب افکن F-4 به لیدری سرلشکر خلبان شهید عباس دوران برای مقابله با تجاوز هوایی 9 فروند هواپیمای دشمن از زمین بلند شدند . دقایقی بعد در حالی که کنترل زمینی به آنها هشدار می داد که مراقب باشند تا مورد اصابت قرار نگیرند در آسمان خوزستان بسوی جنگندههای مهاجم حمله ور شد و با سرنگون کردن دو فروند میگ 23 عراقی بقیه را مجبور به فرار کرد. این نبرد درخشان هوایی در جدول آمارها و رکورد درگیری های هوا به هوای جهان با نام A _ DOWRAN بسیار پرآوازه و برای هر ایرانی غرور آفرین است.
رزمنده اعجوبه
تا آخرین گلوله در پادگان ماندند. خیلیها زیر شنی تانکها یا بر اثر گلوله های بی شمار عراقیها به شهادت رسیدند. تنها کسی که زنده ماند افسر نیروی زمینی ارتش ستوان اسماعیل زارعیان بود که در امتداد رودخانه شناکنان خودش را نجات داد. ستوان در فتح المبین هم مجروح شد و دو میله در پاهایش گذاشتند. با این حال بیمارستان را رها کرد و به جبهه رفت. او بر اثر جراحات آنقدر ضعیف شده بود که در حین راه رفتن زمین می خورد. در عملیات رمضان گلوله توپ به نزدیکی آنها خورد و دست ستوان زارعیان قطع شد. او دست خود را برداشت و با دست دیگرش دستور پیشروی داد. دقایقی بعد گلولهای دیگر منفجر شد و این بار دست دیگر او قطع شد و به شهادت رسید. شهید اسماعیل زارعیان رزمنده ای غیور و اعجوبه ای نظامی بود. رادیو و تلویزیون عراق اسم او را بارها آورد و از او درخواست می کرد که تسلیم شود.
مصاحبه و نماز
شهید شیرودی در کنار بالگرد شکاری کبرا (Cobra) ایستاده بود و خبرنگاران هرکدام به نوبت از او سوال می کردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شهید شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمیجنگیم. ما برای اسلام می جنگیم، تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شهید شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم میپرسیدند: خلبان شیرودی کجا می رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده، شهید شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان میآید، وقت نماز است.
نگفتن بسم الله
اوایل جنگ بود. در جلسه ای بنی صدر بدون بسمالله شروع به سخنرانی کرد. نوبت که به شهید علی صیاد شیرازی رسید به نشانه اعتراض به بنی صدر که آن زمان رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود، گفت: من در جلسه ای که اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خداوند ببرد، حرف بزند، هیچ سخنی نمیگویم.
روزه
همیشه روزه می گرفت. در هر شرایطی، یکبار به او (شهید صیاد شیرازی) گفتند: شما که روزه قضا نداری، همه اش مستحبی است، پس شرعاً اگر غذا تعارف کنند، باید بخورید. اما گفت : اشتباه می کنید من هر روزه را چند بار قضا می کنم. مستحبی نیست. تا به حال سه بار کل روزه ها و نمازهای عمرم را اعاده کردم. در قرارگاه اگر روزه نبود، برای شام به قول خودش پرچم می خورد. خسته و کوفته میآمد، میگفت: بی زحمت پرچم ما را بدهید. منظورش نان و پنیر و خیار و گوجه بود.
همچنین یکی از بارزترین خصوصیات شهید علی صیاد شیرازی نماز اول وقت او بود. حتی در آمریکا هم او را به نماز و نام مرد مذهبی می شناختند.
پرهیز از اسراف
صبحانه ای که به خلبانها (هوانیروز) میدادم؛ کره، مربا و پنیر بود. یک روز خلبان شهید احمد کشوری مرا صدا زد و گفت: برادر عزیز ! شما در یک منطقه جنگی در مهمانسرا کار می کنید. پس باید بدانید مملکت ما در حال جنگ است و در تحریم اقتصادی به سر می برد. شما نباید کره، مربا و پنیر را با هم به ما بدهید، درست است که ما باید با توپ و تانکهای دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمیشود ما اینگونه غذا بخوریم. شما باید یک روز به ما کره، روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید. در سه روز باید از اینها استفاده کنیم وگرنه این اسراف است. من از شما خواهش میکنم که این کار را نکنید. من گفتم: چشم!