سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
چندی پیش مقام معظم رهبری در رابطه با اقتصاد کشور و رشد تولید و مهار تورم فرمودند: یکی طرفدار تیم قرمز است و دیگری طرفدار تیم آبی یکی طرفدار رئال مادرید است و دیگری طرفدار بارسلونا و اگر مردم انقدر تعصب که نسبت به فوتبال دارند را نسبت به اقتصاد ملی و تولید داخلی داشتند باشند از کارهای ما اصلاح خواهد شد. این نکته را بررسی می کنیم که بنا به فرموده مقام معظم رهبری مدظله العالی چرا متاسفانه مردم نسبت به اقتصاد داخلی کشور تعصب ندارند؟! یا اینگونه سوال را مطرح کنیم مگر چند دانگ از تیم های فوتبال بنام این مردم است که آنها این تیم ها را متعلق به خویش میدانند و خود را چنان مدیون به این تیم ها میدانند که در سرمای زمستان و گرمای تابستان با هزینه خویش به استادیوم های ورزشی میآیند و ساعتها درباره شکست و پیروزی تیمشان در محافل بحث و تبادل نظر میکنند حتی در سخت ترین شرایط اقتصادی سهام باشگاه ورزشی را می خرند تا خود را بیشتر در شکست و پیروزی این تیم ها سهیم کنند و همان کارگر و کارمندی که برای دریافت وام و حقوق و مزایای خویش سعه صدر به خرج میدهد و صبوری پیشه میکند ساعتها مقابل درب باشگاه ورزشی تحصن میکند و شعار میدهد که دستمزد بازیکنان ورزشی تیم ما را پرداخت کنید؛ این رفتار و این تعصب و این هواداری از یک تیم ورزشی که رهبر معظم انقلاب نیز آن را یک الگوی حمایت از دستاورد ملی میخوانند ریشه در چه چیز دارد؟ شاید از نگاه جامعه شناسان گره خوردنِ جوانان و مردم با ورزش و خاصه فوتبال ریشه در سرگرمی نداشتن مردم باشد یا یکی بگوید مردم نیاز به دلیلی برای ابراز شادی و غمگین بودن دارند پس فوتبال را برای ابراز شادی و غم شان انتخاب میکنند اما حس مالکیت مردم نسبت به تیم های ورزشی بیشتر از یک ابراز احساس است؛ راه همان افزایش حس مالکیت است همان احساسی که بگوید اقتصاد کشور برای توست و تو در شکست و غم اش شریک و سهیمی و هر چقدر مردم بیشتر در تصمیمگیری های خرد شریک باشند حس مالکیت بیشتری نسبت به اقتصاد کشور پیدا میکنند؛ شاید عده ای الگوی اقتصاد موفق را اقتصاد آدام اسمیت نامگذاری کنند اما الگوی اقتصاد مقاومتی که چندین سال است در کشور تعریف شده واگذاری اقتصاد به مردم را در خود تعریف می کند در واقع دولت می تواند بستر ساز اقتصاد باشد نه صاحب اقتصاد زیرا وقتی دولت صاحب و متولی اقتصاد است مردم دولت را بانی هر شکست و رکود اقتصادی می دانند و حس مالکیت شان نسبت به این اقتصاد کاهش پیدا می کند، به عنوان مثال در نگاه اقتصاد مقاومتی واردات خودرو آزاد می شود و مردمی که خودشان سهام دار شرکت های خودروساز داخلی هستند با افزایش سرمایه گذاری و متعاقبا افزایش سود سهام کیفیت خودروی داخلی را افزایش می دهند تا در رقابت با خودروی خارجی که وارد کشور می شود هنوز اقبال مردمی سمت خودروی ملی باشد. خوشبختانه مردم در نظام مقدس جمهوری اسلامی به طور مرتب هر چند سال یکبار در انتخابات شرکت می کنند و خود را صاحب این کشور و نظام می دانند اما باید در اقتصاد نیز بیشتر برای مردم بستر سازی کرد تا مشارکت مردم در طرح های اقتصادی و سرمایه گذاری و ایجاد سهام خصوصی شرکت ها افزایش یابد در دهه هفتاد و هشتاد هم تیم ملی فوتبال ایران در کنار پیروزی متحمل شکست می شد اما بخاطر اینکه مردم تلاش فوتبالیست ها را دیده بودند از کنار آن شکست ها میگذشتند و خودشان بازیکنان را دلداری میدادند و به استقبال آنها نیز میرفتند، چون ساعت ها با بازیکنان تیم همزاد پنداری کرده بودند حال اگر مسئولین را بازیکنان یک تیم ورزشی لحاظ کنیم میبینیم که وقتی متحمل یک شکست اقتصادی می شوند باید جامعه نیز خود را شریک آن شکست اقتصادی ببیند چون شاهد تلاش مسئولین بوده و خود بعنوان متولی طرح های اقتصادی در کنار مسئولین احساس همزاد پنداری کند، نباید مسئولین کاری کنند که مردم نسبت به اقتصاد کشور بی تفاوت شوند و حس مالکیت شان قلیل شود و با شنیدنِ خبر یک اختلاس اقتصادی، اقتصاد کشور را منحصر به چند اختلاسگر بدانند و خود را غافل از کشور گمان کنند و خویش را مالک اقتصاد کشور ندانند درواقع مردم مثل پدر و مادری میمانند که از فرزندشان مراقبت می کنند تا انحراف نرود مردم نیز نسبت به مسئولین همین موقعیت را دارند همانطور که پدر و مادر نسبت به فرزند موفق متعصب هستند مردم نیز نسبت به تلاش های اقتصادی مسئول موفق متعصبانه تر رفتار می کنند درواقع باید مردم شاهد تلاشهای مسئولین باشند که اگر شکستی هم در اقتصاد کشور پدیدار شد نسبت به آن شکست متعصبانه دفاع کنند و مسئولین را در رفع شکست یاری کنند و بی تفاوت از کنار همچین فرزندی عبور نکنند؛ وقتی مسئولین بارها دچار لغزش میشوند و از مسیر اصلی انقلاب اسلامی خارج میشوند و یک اختلاس در کشور ظهور و بروز میکند مردم گمان میکنند آن مسئول همچون فرزندی ناخلف به دغدغه آنها که رشد اقتصادی و مهار تورم بوده بی اعتناست پس به چنین اقتصادی متعصبانه نگاه نمی کنند؛با مثالی از فوتبال شروع کردیم و با مثالی از کشتی تمام میکنیم وقتی جهان پهلوان تختی بدون مدال از مسابقات المپیک 1960 رم بازگشت و در کسب پیروزی ناکام ماند مردم گفتند بخندید تا تختی نگرید زیرا مردم تلاش های تختی برای شادی انها و جامعه را میدیدند و برایشان آن تلاش ها مهم بود نه میوه اش که پیروزی یا شکست باشد؛ چون تختی فارغ از تلاشهایش روی تشک برای شادی مردم به آنها کمک مالی میکرد و روی تشک کشتی مسابقه را با مصدومیت ادامه میداد تا مردم خوشحال شوند و از وی ناامید نشوند مردم این ورزشکار را نه تنها مالِ خود میدانستند و نسبت به ایشان احساس مالکیت داشتند بلکه تختی را عضوی از خانواده خویش می پنداشتند و شکست و پیروزی اش را شکست و پیروزی خود تلقی می کردند و آنچنان حس مالکیتی به این جهان پهلوان پیدا کرده بودند که وقتی در مسابقات جهانی تهران مصدومیتی جزئی پیدا کرد روی تشک آمدند و اجازه مسابقه به وي را ندادند، زیرا سلامتی تختی برای مردم مهمتر از پیروزی و شکستش شده بود چون مردم شاهد تلاشهایش وسط گود ورزشی و بیرون گود ورزشی برای خوشحالی شان بودند اصلاً تختی برای مردم نبود بلکه از مردم بود حال باید اقتصاد کشور نیز در خدمت مردم و دغدغه های شان باشد.