سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
امر تهی چیست؟ آیا تهی بودن، هیچ بودن و عدم و نیستی است؟ علت و ریشه تهی بودن ها چیستند؟ پُربودگی و تهی بودگی چه نسبتی با زندگی آدمی دارد؟ منظور از تهی « empty » در اینجا خالی بودن و بلااثر بودن برخی از زندگی ها و زندگان است. تهی بودن، بیانگر این است که یک امر یا پدیدار یا شخص بدلیل توقف در سطح پوسته ها و عدم رشد عقلانی، وجود بیهوده و بی فایده دارد. در واقع، پرسش از امر تهی، پرسش از چگونگی فهم نقش و اثر چیزها و اشخاص می باشد. اساساً، آدمیان دارای پوسته و هسته یا جسم و جان و کالبد و مغز هستند. وقتی جان و مغز انسان ها زنگ بزند و چرکین و غبارآلود شود، تیرگی و سیاهی بر آنان مستولی و چیره می شود؛ این تیرگی ریشه و علت تهی بودن هاست. گویی، چنین اشخاصی همیشه در حال استراحت هستند و منفعل می باشند. بنابراین، تهی بودن از بی محتوایی و بی معنایی و بی فعالیتی نشأت میگیرد. هنگامیکه کسی بی معلومات و دانش و آگاهی باشد، پنداری، بی پایه و اساس شده است و در قشر و پوسته مانده است. مثل، پوست گردو بدن مغز، پوست بادام بدن هسته، پوست گندم بدون دانه. اندکی بیاندیشیم، پوست بخاطر دانه است یا دانه غرض انسان و زندگی است؟ مناسک بخاطر معرفت است یا معرفت بدلیل مناسک؟ آری، انسان ها و فهم و شناخت و اثر آنها « تهی» را معنی می کنند. انسان بی فکر و اندیشه و دانش و اثر، همان انسان عاطل و باطل است. وقتی آدمی از درون تهی شد، بیهودگی و تهی شدگی عیان و آشکار می گردد. به چنین انسان بینوا و خالی از معنا و محتوا، موجود بی معنی و تهی گفته میشود. زندگی نیز معنی و مفهوم خود را از آن پُربودگی و پُراهمیتی و پُراثری « full-bodied » اقتباس و اخذ میکند. چرا دانشمندان و اندیشمندان پُراهمیت و پُر ارج هستند؟ چونکه پُر معلومات و دانش بنیان و پُراثر، می باشند. چرا دلالان و واسطههای کاذب و مزاحم، در اصل، بی ارزش و بی اهمیت هستند؟ چون اثر مخرب و ویرانگر در زندگی مردمان دارند. خشک مغزی، از تهی مغزی ناشی میشود؛ در واقع، خشک مغزان، همان تهی مغزان « empty headed » هستند که ریشه تهی دستان می باشند. تهیدستان « تهی مغزان » نیستند و نیست هستند، زیرا، تهی مغز و تهی اثر اند. بی مخ ها از آسمان نمی افتند و از زمین نمی روند، بلکه، عمر و استعداد و سرمایه انسانی خود را برباد می دهند و بجای عقل ورزی، ابتر مندی می کنند و انگل جوامع بشری می باشند. ابتر و عقیم بودن، به تحقیق، تهی بودن و هیچ درو کردن است. مثل کشاورزی که هیچ نکارد و آنگاه انتظار درو گندم و جو داشته باشد. مثل، انسانی که هیچ زحمت نکشد و توقع فرزانگی داشته باشد! بنابراین، تهیدستان همان تهی مغزانند، و تهی مغزان، همان تهی دستانند!. آدم نیاندیشیده و پرورش نیافته، آدم گیج و بی فکر، همان آدم حواس پرت و پریشان فکر و پراکنده گو است. چنین شخصی زندگی پراکنده و پریشان خواهد داشت. مغز و معنی زندگی وحدت شخصیت و وحدت وجود می خواهد؛ تا امور گوناگون زندگانی را انسجام ببخشد و راه ببرد. بی مغزی یعنی « مغز رشد نیافته » شخصیت پاره پاره می سازد و در نتیجه هم خود و هم اطراف خود را پریشان و نابسامان می کند. در حقیقت، شخص تهی مغز، تهیدست هم هست، زیرا، وقتی عقل و اندیشه کار نکند و فعال نباشد، دستها و پاها هم بسته می مانند و بیکاره هستند. وزن و وزانت زندگی از مغز و هسته زندگی نشأت میگیرد. در جوامع بشری، وقتی نابخردان جای خردمندان را بگیرند و تهی مغزان در صدر بنشینند و حکم برانند و حکومتیان و چاپلوسان ارج و قرب پیدا کنند، و آزاد اندیشان و آگاه مردمان، ناگزیر، عزلت و گوشه گیری نمایند، چیزی از آن جامعه نمی ماند و آنگاه آن جامعه از درون « تهی » می شود. باری، تهی بودگی و شدگی واقعی همین است؛ تهی مغزان دهان گشوده دارند، و پُرمغزان دهان بسته. به قول سعدی، در چنین جامعهای سنگ را می بندند و سگ را یله و رها می کنند. اگر می خواهید جامعهای را تباه و ویران کنید و از قوت و قدرت افول دهید و پایین بیاندازید، کافیست تهی مغزان را در مصدر امور قرار دهید.