سرمقاله

نرمش‌های تهران - واشنگتن‌؛ تاکتیک یاانتخاب استراتژیک؟ / جلال خوش‌چهره

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • راهنمای انتخاب دوچرخه برای کودک 3 ساله
  • اگر شما هم از درد دندان رنج می برید، این نکات را بخوانید!
  • واردات قطعات الکترونیکی از چین؛ راهکاری هوشمندانه برای کسب‌وکارهای مدرن
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 44797  |  صفحه ۱  |  تاریخ: 26 فروردین 1404
    بازگشت به زندگی / محمدعلی نویدی
    زندگی جریان پیوسته و صحنه گسترده حرکت و فعالیت مستمر آدمی ست. زندگی انسان، در میان حیات سایر جانداران یک « رویداد و پدیده برجسته و ممتاز» می باشد؛ زیرا، تنها موجود آدمی است که دارای « عقل و اختیار » است. اگر ژرف بیاندیشیم، در سایر داشته ها و مواهب و قوا و ظرفیت ها، مثل، احساس، عشق، اعضای بدن، قدرت تن، قوت تولید مثل و تلاش برای بقا و خور و خواب، کم و بیش، تمام جانداران مشابهت و موافقت دارند. امّا، نیروی عقل ( قوه درک و فهم و شناخت) و توانایی اختیار و انتخاب ( قوه اثبات و انکار یا پذیرش و ردّ) ویژه بنی نوع بشر است.
    بدین ترتیب، معنای زندگی انسان، با مفهوم حیات سایر جانداران متفاوت و متمایز می باشد. در طول تاریخ و از دیر باز تا کنون، از بزرگترین و مهمترین و ژرف ترین پرسش های بنیادین بشر، سؤال از معنای زندگی و کمیت و کیفیت زندگانی وی برده است. اساساً از منظر تفکراثربخش، پرسش های بشر به چهار دسته تقسیم می شود: ۱- پرسش های تفکری، فلسفی و بنیادین. مثل، انسان کیست؟ انسان چه هدفی دارد؟ زندگی چیست؟ معنای زندگی کدام است؟ زندگی با معنا و زندگی بی معنی چه تفاوتی دارند؟ ۲- پرسش های استراتژیک و راهبردی. مثل، مدیریت چالش های زندگی چگونه امکان پذیر است؟ نهاد سازی در زندگی چه ضرورتی دارد؟ سیاست گذاری در امور اجتماعی چه الزاماتی دارد؟ نقش دانش و تجربه و فناوری در اداره جامعه چیست؟ ۳- پرسش های برنامه ای و کاربستی. مثل، تدوین برنامه برای یک سازمان و وزارتخانه. تنظیم امور روزانه یک شخص. تدوین برنامه برای کاهش و رهایی از ترافیک. برنامه ریزی برای جلوگیری از فرونشست زمین. تدوین و اقدام برای حفظ محیط زیست. و نظایر اینها. یک جامعه و کشور موفق و پیشرفته، اولاً، قدرت و توانمندی تشخیص و مرز بندی این سطوح پرسش ها را دارد؛ و ثانیاً، مدیران لایق و شایسته را برای تفکر، استراتژی و تدوین برنامه را تربیت و پرورش می کند. و ۴- پرسش از اثر. مثل، این طرز فکر من چه اثری خواهد داشت؟ این رفتار مدیران چه اثری دارد؟ این بی تفاوتی اجتماعی چه اثری در زندگی جمعی دارد؟ و جان کلام، سؤال از اثر، سؤال از باقیمانده و نتیجه و پیامدها می باشد.( کتاب اصالت اثر و زندگی اصیل ). پس، ترتیب و تَرتّب منطقی چنین است: ۱- تفکر. ۲- راهبرد. ۳- عمل و ۴- اثر.
    بازگشت به زندگی، با فهم و شناخت آن سطوح و مراتب سوالات مرتبط است. چراکه زندگی انسان، همانند یک ساختمان دارای پی ها و بنیادها و فونداسیون و اسکلت اصلی است؛ دارای بناها و بافت‌ها و ساخت های لازم است؛ دارای سیستم و تجهیزات استفاده عملی و تأمین رفاه برای زندگی است، و دارای امکان سکوت و ساکنان. یا زندگی انسان مثل یک درخت مثمر است، دارای ریشه ها، تنه، ساقه ها و شاخ و برگ و بار و بر.
    فهم معنای زندگی بطور مستقیم با بازگشت به زندگی ارتباط دارد. چه کسانی معنای زندگی را می فهمند؟ کدام مدیران و حاکمان تمایل به بازگشت زندگی دارند؟ شرط اصلی و بنیادین بازگشت به زندگی، بازگشت به عقل و خِرد و خردورزی است. چون عقل اثربخش زندگی ساز است و خشم و بی خردی زندگی سوز هستند. مثل، جنگ ها و ستیزه جویی ها در درازنای تاریخ بشریت که موجب اصلی تباهی ها و ویرانی ها و زندگی سوزی شده اند. نسل بشر، برای زندگی خَلق شده است نه برای ستیزه و کشمکش. نسل بشر، با خِرد و مهر زندگی سازی می کند و فرهنگ و تمدن می سازد و پیشرفت می نماید. دلیل، ظهور عصر دیجیتال و اینترنت و هوش مصنوعی و فناوری‌های نوین و شگرف کنونی، همان خردورزی ها و آرامش های زندگی ساز است. کین و خصومت ها، تعلیق و تعطیلی زندگی را پیش می آورند. گواه این ادعا، تاریخ و سیر جوامع گوناگون بشری است. آیا در زمان حکومت سلوکیان در ایران، فرهنگ و تمدن ایرانی، پیشرفت کرد؟ آیا پس از حمله اعراب فرهنگ و تمدن قویم و جهان گیر ایران، قوت گرفت؟ مغولان با این کشور و مردم چه ها کردند؟ افغان های عقب مانده چه بر سر ایران آوردند؟ ایدئولوژی های افراطی و تندروها، هرگز به فکر بازگشت به زندگی و فرهنگ و تمدن ایران زمین نیستند. زیرا، از خرد و عقلانیت دور می باشند.
    باری، پرسش سترگ و بزرگ معنای زندگی و چرایی و چگونگی بازگشت به زندگی، همواره زمان و مکان دغدغه اصلی انسان بوده است. تنها، اندیشه ورزان و خردمندان و زندگی دوستان، به پاسخ حقیقی این پرسش نایل آمده‌اند. وقتی، سقراط می گفت: زندگی تأمل نشده، ارزش زیستن ندارد. در واقع، از زندگی معنا دار در مقابل زندگی بی معنی، سخن می گفت. من کیستم؟ و چه هدفی دارم؟ من انسانم، مُهر و نشان انسان، عقل و اختیار اوست. و هدف او اثر گذاری نافع و خیرمند در زندگانی است. یعنی، ارتقای سطح انسانیت. وقتی، رویکرد و نگرش ما انسان و انسانیت و زندگی باشد، راه و مسیر بازگشت به زندگی را انتخاب خواهیم کرد؛ و از بیراهه و بیابان جنگ و ستیز دوری خواهیم نمود.