سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
پذیرفتن اشتباه مفهومی ساده و در عین حال پیچیده است. ساده از این بابت که به لحاظ تئوری همه متفقالقول بر این نظر هستند که باید اشتباه را پذیرفت، اما به واقع در بسیاری مواقع در تشخیص اشتباه بودن یا نبودن یک مسئله دچار مشکل میشویم. حتی اگر آن موضوع با معیارهای علمی، عرفی و اخلاقی همخوانی نداشته باشد، باز هم گاهی ذهن ما به دنبال دلیلتراشی و فرافکنی برای عدم پذیرش خطای خود است. این مسئله به خصوص درباره صاحبان جایگاه و مقام اهمیت بیشتری پیدا میکند. برای مثال، نقد رسانهای به عملکرد سرمربی تیم ملی از سوی سرمربی به بخل و حسادت تعبیر میشود، یا دستگیری فرزند یک شخصیت سیاسی، از سوی برخی افراد برتافته نمیشود و آن را اشتباهی متفاوت از خطای تربیتی پدر میدانند؛ چرا که سوگیری ذهنی اجازه رسیدن به پذیرش را نمیدهد. این مسئله البته ابعاد گستردهتری در فرهنگ ما دارد. در واقع بخشی از آن ریشه روانشناختی و بخشی ریشه جامعهشناختی دارد. از منظر روانشناختی، پذیرش اشتباه مستقیماً با غرور، عزت نفس و تصویری که فرد از خود در ذهن دارد، گره خورده است. اذعان به خطا، به خصوص در جمع، میتواند احساس نقص یا ناکارآمدی را در فرد برانگیزد و او را در معرض قضاوت قرار دهد. این ترس از قضاوت و از دست دادن جایگاه، منجر به مکانیزمهای دفاعی چون انکار، توجیه یا فرافکنی میشود. تئوری «ناهماهنگی شناختی» در این خصوص توضیح مفصلی دارد. زمانی که اعمال فرد با باورهایش در تضاد باشد، ذهن تلاش میکند با تغییر یکی از آنها یا یافتن توجیهات منطقی، این ناهماهنگی را کاهش دهد، حتی اگر این توجیهات دور از واقعیت باشند. اما ابعاد جامعهشناختی مسئله، عمق بیشتری به این پیچیدگی میبخشد. در جوامع، به ویژه آنهایی که تمایل به فرهنگهای جمعگرا دارند، حفظ آبرو و حیثیت نه تنها برای فرد بلکه برای خانواده، گروه و حتی نهاد، از اهمیت بالایی برخوردار است. اشتباه کردن و پذیرش آن، گاهی به معنای خدشهدار شدن این آبرو تلقی میشود و پیامدهای اجتماعی نظیر از دست دادن اعتبار، موقعیت و حتی طرد شدن را در پی دارد. در این شرایط افراد برای جلوگیری از این اتفاق که شامل اعمالی برای حفظ یا بازگرداندن اعتبار و جلوگیری از شرمساری است در قالب توجیه، حمله به منتقد، یا حتی تغییر روایت از واقعیت نمایان سعی می کنند با دیگران روبرو شوند. پیامدهای عدم پذیرش اشتباه، از سطح فردی فراتر رفته و به بافت جامعه نفوذ میکند. در سطح خرد، این پدیده مانع از یادگیری، رشد فردی و بهبود روابط میشود. در سطح کلان، هنگامی که نهادها و سازمانها (اعم از دولتی و خصوصی) از پذیرش خطاهای خود سرباز میزنند، اعتماد عمومی به شدت آسیب میبیند. این امر به تکرار اشتباهات، افزایش ناکارآمدیها و در نهایت، رکود و فساد منجر میشود. فقدان یک مکانیزم شفاف برای اعتراف به اشتباه و پرداختن به آن، زمینهساز پنهانکاری، عدم شفافیت و نادیده گرفتن مسئولیتپذیری میشود. برای خروج از این چرخه، فرهنگ پذیرش اشتباه باید از دوران کودکی و در نهاد خانواده آموزش داده شود و در محیطهای آموزشی و شغلی نهادینه گردد. رهبران و مدیران، چه در عرصه سیاست و چه در بخش خصوصی، نقش محوری در این زمینه دارند. وقتی مدیر یا مسئولی با شجاعت و فروتنی اشتباه خود را میپذیرد و پیامدهای آن را بر عهده میگیرد، نه تنها اعتماد زیردستان و مردم را جلب میکند، بلکه فضایی برای یادگیری و نوآوری ایجاد میشود. در چنین فرهنگی، تمرکز از سرزنش کردن به سمت یافتن ریشه خطا و اصلاح آن تغییر مییابد. ایجاد فضایی امن که در آن افراد بتوانند بدون ترس از عواقب ویرانگر، به اشتباهات خود اذعان کنند و از آنها درس بگیرند، سنگ بنای جامعهای پویا، مسئولیتپذیر و در حال پیشرفت است. پذیرش اشتباه، نه نشانهی ضعف، بلکه نماد بلوغ، صداقت و ظرفیت برای رشد است؛ کلیدی برای گشودن درهای پیشرفت فردی و جمعی.