سرمقاله

آموزش و هزینه های سنگین / آرین احمدی

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • بسته تخفیفی ویژه مکالمه و اینترنت ایرانسل به مناسبت هفته وحدت
  • هزینه و سود واقعی واردات از دبی چقدر است؟
  • معرفی جاذبه های گردشگری ارومیه از تالاب‌ها تا روستاهای پلکانی
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 51854  |  صفحه ۷ | ایران و جهان  |  تاریخ: 13 شهریور 1404
    چرا میز مذاکره برای ایران بیشتر شبیه صحنه فشار است تا مصالحه؟
    تقابل غرب زیر نقاب گفت‌وگو
    تروئیکای اروپایی و ایالات متحده پس از هفته‌ها مذاکره پرتنش، تهدید‌های آشکار و درگیری‌های نظامی مقطعی، اکنون در نقطه‌ای ایستاده‌اند که برخی آن را نقطه بی‌بازگشت در دیپلماسی می‌خوانند؛ شرایطی مبهم که نه راه صلح را می‌گشاید و نه مسیر جنگ را می‌بندد. نشانه‌های میدانی و دیپلماتیک از سوی طرف‌های درگیر، بیش از آنکه به سازش شبیه باشد، به نمایش تقابل زیر پوشش گفت‌و‌گو شباهت دارد؛ تقابلی که میان مرز باریک دیپلماسی و تهدید نظامی در نوسان است.
    برنا- امید محسنی: رفتار اروپا و آمریکا در هفته‌های اخیر، به ویژه پس از آتش‌بس، بر بستری از تناقض‌ها استوار است. آنها در ظاهر ازگفت‌وگو استقبال می‌کنند، اما در عمل سیگنال اصلی آنها به تهران چیزی جز عدم شفافیت سیاسی برای گفت‌وگوی عادلانه نیست. گفت‌و‌گو در این چارچوب نه برای حل مسئله، که به‌عنوان اهرمی برای فشار و تهدید به‌کار می‌رود؛ رویکردی که به شکل عجیبی با منافع اسرائیل هم‌پوشانی دارد.
    پرسش کلیدی این است که آیا غرب با بازی ذهن آشفته، ایران را به سمت پرهیز از گفت‌و‌گو سوق می‌دهد؟ یا آنکه هدف، کشاندن تهران به میز مذاکره‌ای است که بیش از توافق، زمینه‌ساز تنش‌های تازه خواهد شد؟ رفتار آمریکا، اروپا و اسرائیل در دوران پساجنگ نشان می‌دهد که حتی اگر این مسیر به رویارویی نظامی جدید ختم نشود، دستیابی به «مذاکره واقعی» نیز دور از دسترس خواهد بود. آنچه که تهران را دچار تاخیر در پیشبرد مذاکره می‌کند فقط تمایل یا عدم تمایل طرف‌ها برای گفت‌و‌گو نیست، بلکه نیت‌سنجی از رفتار اضلاع موثر بر مناقشه است که گمانه‌های مترادف با تقابل را تقویت می‌کند.
    رضایت ظاهری آمریکا از حمله به تاسیسات اتمی ایران
    ایالات متحده در این معادله نقشی متناقض و در عین حال تعیین‌کننده دارد. ترامپ پس از پنج دور مذاکره با ایران، نسخه‌ای نوشت که در آن «حمله نظامی از مسیر اسرائیل» تجویز شده بود. او با حمله مستقیم به تأسیسات هسته‌ای ایران، مدعی شد که توانسته «برنامه هسته‌ای را نابود کند»؛ ادعایی که هر چند به گفته مقام‌های ایرانی باعث آسیب‌های جدی به تاسیسات هسته‌ای شده، اما برای واشنگتن بیشتر مصرف رسانه‌ای داشته تا واقعیت میدانی.
    این موضوع پس از اصرار‌های ترامپ در زمینه نابودی همه تاسیسات ایران به مرور در حال رنگ باختن است. او در ادعا‌های جدید سعی دارد با سایه‌روشن زدن به تصویری که از حملات خردادماه ساخته، امکان بازگشت تهران به غنی‌سازی و احتمال بازیابی توان هسته‌ای را به گونه‌ای طرح کند که زمینه‌های اقدام دوباره فراهم باشد.
    مانیفست سیاسی ترامپ بر سه محور بنا شده است؛ غنی‌سازی صفر، محدودیت‌های موشکی و تحدید نقش منطقه‌ای ایران. سه خط قرمزی که تهران هرگز آنها را موضوع مذاکره نمی‌داند. از نگاه ایران، اینها نه موضوع گفت‌و‌گو بلکه نسخه‌ای برای «تسلیم یا جنگ» است. تروئیکای اروپایی نیزهمین محور‌ها را بازتاب داده‌اند؛ «ادامه مذاکره با آمریکا، شفاف‌سازی فعالیت‌های موشکی و تعیین تکلیف اورانیوم ۶۰ درصدی. انطباق خواسته‌های اروپا و آمریکا به ایران این پیام را داده است که میز مذاکره بیشتر به صحنه فشارهمه‌جانبه شبیه است تا مصالحه.
    نگرانی‌های مستمر اسرائیل از توافق احتمالی
    اسرائیل ضلع دوم این مثلث است؛ ضلعی که بیشتر از هر بازیگر دیگری از هر نوع توافق نیم‌بند با ایران هراس دارد. روز جمعه المانیتور در مطلبی به نقل از یکی از نزدیکان نتانیاهو تردید‌های کابینه اسرائیل از موفقیت ترامپ در برابر ایران را مورد بازخوانی قرار داده است، تردید‌هایی که پیش از جنگ اخیر ایران و اسرائیل نیز برجسته شده بود. نتانیاهو در گفت‌و‌گو‌های درونی کابینه‌اش بار‌ها تردید کرده که دولت ترامپ بتواند توافقی «بی‌نقص» با ایران به سرانجام برساند. برخی مقامات نظامی اسرائیل البته نگاه متفاوتی دارند و معتقدند که یک توافق محدود، اگر همراه با نظارت سخت باشد، می‌تواند برنامه هسته‌ای ایران را در نقطه‌ای «منجمد» نگه دارد. موضوعی که برای غرب قطعیت ندارد و امکان ازسرگیری غنی‌سازی بعد از یک دوره تعلیق به دلیل آسیب‌های تاسیسات هسته‌ای هر لحظه وجود دارد، چراکه تهران حق غنی‌سازی را برای خود محفوظ می‌داند.
    با این حال به نظر می‌رسد نتانیاهو به جای پذیرش این سناریو، روی گزینه‌ای دیگر حساب کرده است. فعال شدن مکانیسم ماشه در مهرماه و نگه‌داشتن ایران در شرایط انجماد دیپلماتیک و فشار اقتصادی. ادعا‌های نتانیاهو و اطرافیانش درباره شرایط اقتصادی ایران و مسئله آب و ناترازی‌های داخلی ایران نشان می‌دهد حتی اگر جنگ مستقیم با تهران چراغ سبز واشنگتن را نداشته باشد، موضوع مکانیسم ماشه و تبلیغات ضدایرانی در این مرحله به عنوان ابزار جدید تخاصم مورد استفاده قرار می‌گیرند، جایی که اروپا این بار با اسنپ‌بک به جای قطعنامه شورای حکام (که ابزار جنگ شد) فشار‌ها را بر افکارعمومی تحمیل می‌کند.
    بازیابی قدرت اروپا با کارت اوکراین وایران
    اروپا در ظاهر ضلع ضعیف‌تر این مثلث است، اما نقش‌های پس‌زمینه‌ای که در میدان تقابل با تهران بازی ایفا کرده، پس از گزارش اخیر آژانس و حمله نظامی آمریکا و اسرائیل چرخش مواضع ایران را به همراه داشته است. تروئیکا پس از دوره‌ای سکوت، در آستانه مذاکرات مسقط و رم، عملاً در زمین ترامپ بازی کرد. همزمان با گزارش‌های آژانس و فشار‌های اسرائیل، موضع اروپا به سمت «تهدید نظامی نرم» حرکت کرد.
    علت اصلی این همسویی را باید در دو عامل جست‌و‌جو کرد. اقتصاد و فشار تعرفه‌ای ترامپ که اتحادیه اروپا را وادار کرده سهم خود را در شراکت راهبردی با آمریکا ایفا کند. دومین عامل جنگ اوکراین است که برای امنیت اروپا حیاتی است و دست آمریکا را برای اعمال فشار در سایر پرونده‌ها باز گذاشته. تا زمانی که این دو بحران ادامه دارد، اروپا ناگزیر است در زمین بازی آمریکا بماند، حتی اگر هزینه آن، تشدید بحران هسته‌ای ایران باشد.
    از این‌روست که حاشیه بازی اروپا از متن تهدید‌های اسرائیل و آمریکا پررنگ‌تر می‌شود، چرا که نقشی که تروئیکا برعهده گرفته‌اند از یکسو ابتکارعمل آنها را در پرونده اوکراین، غزه و ایران افزایش می‌دهد و جهان‌شمول کردن ادعای مخاطره هسته‌ای ایران را برای ترامپ و نتانیاهو فراهم می‌کند. اروپا این مسیر را برای بازیابی قدرت بین‌المللی و داشتن کارت‌های سیاسی بیشتر در حل و فصل مسائل اوکراین ضروری می‌بیند.
    تلاش مستمر اروپا برای پذیرش غنی‌سازی صفر از طرف ایران یا اظهارات گروسی، مدیرکل آژانس، درباره اینکه «اگر شرایط بازدید بازرسان آژانس از تاسیسات آسیب‌دیده فراهم نشود حملات نظامی تکرار خواهد شد» بیش از سیاست مستقل اروپا و آژانس نشاندهنده تقسیم کار نانوشته غرب برای پیگیری سیاست غیرخطی در قبال ایران است که به پیچیدگی‌های مناقشه و دشواربودن تصمیم‌گیری‌های مطمئن دامن می‌زند. همپوشانی غیرمستقیم مطالبات بروکسل و واشنگتن در برابر تهران همین دیدگاه را تایید می‌کند. آنها منطبق با خواسته‌های ترامپ، ادامه مذاکره با آمریکا (پذیرش غنی‌سازی صفر) گفت‌و‌گو بر سر مسائل موشکی و منطقه‌ای را مطالبه می‌کنند.
    نقش بازیگران مکمل؛ روسیه و چین
    روسیه و چین، دو شریک دیرینه تهران، در ظاهر هم‌صدا با ایران سخن می‌گویند، اما در عمل با احتیاطی سنجیده حرکت می‌کنند. مسکو گرفتار جنگ اوکراین و تحریم‌های بی‌سابقه است؛ شرایطی که دست کرملین را برای اتخاذ موضعی فراتر از دیپلماسی عمومی در قبال ایران بسته است. سیاست ولادیمیر پوتین در برابر دونالد ترامپ چیزی میان «ملاحظه‌کاری متقابل» و «آزمون‌های بداهه» متغیر است و دو رهبر بیش از آنکه به سمت تفاهمی ساختاری حرکت کنند، در حال محک‌زدن یکدیگرند.
    دیدار پرحاشیه آلاسکا نمونه روشنی از این وضعیت بود؛ نه برای ترامپ تصویری از پیروزی قطعی ساخت و نه برای پوتین دست بالاتری در معادلات جهانی ایجاد کرد. این نمایش سیاسی حتی بیش از آنکه دست مسکو را برای ایفای نقش فعال در پرونده هسته‌ای ایران باز کند، ناخواسته جایگاه اروپا را برجسته ساخت. نامه تروئیکای اروپایی به شورای امنیت برای فعال‌سازی مکانیسم ماشه همزمان با ضرب‌الاجل ترامپ به پوتین برای مذاکره با زلنسکی، موازنه را به سوی تقویت ابتکارعمل اروپا سوق داد و این پیام را برجسته کرد که: «بدون اروپا حل بحران اوکراین تقریبا ناممکن است»؛ همان‌گونه که بدون اروپا فشار بر تهران، به سکوتی پس از نمایش پیروزی ترامپ (ادعای نابودی برنامه هسته‌ای ایران) تقلیل می‌یابد.
    در این میانه، چین نیز با احتیاطی دوچندان عمل می‌کند. برای پکن، مسئله تایوان خط قرمز اصلی است و تا زمانی که واشنگتن از آن مرز عبور نکرده، اختلافات با ترامپ را ترجیح می‌دهد پشت پرده و کم‌سروصدا مدیریت کند. از این زاویه، تهران همچنان می‌تواند بر صدای مخالفت سنتی مسکو و پکن علیه ایالات متحده تکیه کند، اما این همراهی بیش از آنکه راهبردی تازه در جهت منافع ایران باشد، فعلا بازتابی از یک موضع قدیمی و تکرارشونده است.
    منافع تهران در برابر گزاره‌های متضاد
    در این میان، تهران در برابر یک معادله باز ایستاده است: پذیرش جنگ احتمالی - انجماد وضعیت در تحریم‌های اقتصادی، یا انعطاف دیپلماتیک در برابر شروط سخت آمریکا و اروپا. اما گزینه سوم، یعنی انعطاف غرب برای بازنگری در شروط و گشودن روزنه‌ای واقعی به مذاکره، فعلاً چشم‌انداز روشنی ندارد. همین باعث شده دیپلماسی در مرز تنش جدید و مذاکره واقعی بیشتر به یک «پوسته نمایشی» بدل شود که زیر آن فشار اقتصادی، تهدید نظامی و بازی تبلیغاتی جریان دارد.
    انتخاب تهران تا ششم مهر، زمانی که بازگشت تحریم‌های بین‌المللی (مکانیسم ماشه) جدی می‌شود، نه فقط تعیین‌کننده مسیر پرونده هسته‌ای، بلکه مشخص‌کننده آینده سیاست منطقه‌ای ایران نیز خواهد بود. پرسش همچنان پابرجاست؛ در میانه سه ضلع آشفته و منافع متنوع، آیا هنوز برای دیپلماسی جایی باقی مانده است؟ آیا ابراز تمایل دو طرف به دیپلماسی در حد تعارف سیاسی برای پذیرش شروط و مقدورات سیاسی باقی می‌ماند یا روزنه جدیدی گشوده خواهد شد؟