سرمقاله
صفحات روزنامه
اخبار آنلاین
چند روز پیش، خانم مهاجرانی در شبکههای اجتماعی نوشت: «در جلسه امروز هیأت دولت، به دستور رئیسجمهور مقرر شد جشن ملی به پاس دستاوردهای ارزشمند نخبگان علمی و ورزشی کشور برگزار شود. این جشن فرصتی برای شادمانی مردم و تجلی غرور ملی ایرانیان است.»
برگزاری آیینهایی در ستایش افتخارات علمی و ورزشی فینفسه پسندیده و دلگرمکننده است؛ اما شادی و غرور جمعی را نمیتوان با امضا و بخشنامه تکثیر کرد. مردم برای لبخند زدن بیش از هر چیز به احساس امنیت روانی، امید و چشمانداز روشن نیاز دارند؛ عناصری که این روزها زیر سایه تورم فزاینده، نااطمینانی سیاسی و بیم از تنشهای منطقهای رنگ باخته است. حتی کسانی که صمیمانه به دستاوردهای ملی دل میبندند نیز در چنین فضایی شاید مجال بروز شادی فراگیر نیابند.
در واقع آنچه باعث ایجاد شادی میشود نه دستور یا بخشنامه که از دل داشتن چشم انداز برای بهبود وضعیت در آینده متبلور می شود.
راه دور نرویم؛ تابستان ۱۳۹۳، تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی با وجود شکست برابر آرژانتین، خیابانهای کشور را پر از هیجان کرد، زیرا مردم حس کردند تیمشان مقابل بهترینهای جهان مردانه جنگیده است؛ احساسی که آن روزها با امید به بهبود روابط خارجی و آینده اقتصادی گره خورده بود. چند سال بعد، انتشار خبر توافق هستهای موجی مشابه را رقم زد و نشان داد هرگاه روزنهای به سوی فردایی روشنتر گشوده شود، شادمانی نیز بیدعوت مهمان شهرها میشود. امروز اما بسته شدن بسیاری از آن روزنهها معادله شادی را بهمراتب پیچیدهتر کرده است.
اگر دولت در پی «جشن ملی» است، پیش از هر چیز باید جایگاه واقعی مردم را در این مراسم بازتعریف کند. مهمترین گام، گشودن فضای گفتوگو و شنیدن صدای جامعه است؛ شهروندان هنگامی که احساس کنند شنیده میشوند، خود به نخستین خوانندگان سرود شادمانی بدل میشوند. در چنین شرایطی نه نیازی به دستور برای خوشحالی است و نه به صحنهآراییهای پرهزینه؛ لبخندهای اصیل خودجوشاند و خیابانها بدون فراخوان رسمی مملو از شور میشوند.
شادمانی ملی یک «فرایند» است نه «فرمان»؛ فرایندی که از دلِ ثبات اقتصادی، شفافیت سیاسی و حمایت واقعی از قهرمانان و دانشمندان میجوشد. دستور میتواند درِ سالن را باز کند، اما شعله شادی را تنها دلهای امیدوار روشن نگه میدارند.
آنچه این روزها می تواند شادمانی واقعی ایجاد کند روزنه های امید از دل وضعیت نامعلوم آینده است که با بالا رفتن قیمت ارز و طلا و کاهش سطح درآمد در تضاد کامل است.