کد خبر: 5499 | صفحه ۴ | فرهنگ و هنر | تاریخ: 03 اسفند 1401
در گفتوگو با داوود قاسملونژاد آهنگساز و ترانهسرا؛
موسیقی فرزندی است که کسی آن را قبول نمیکند
بعد از انقلاب موسیقی همیشه در یک مرز حرکت میکرد؛ مرز بودن یا نبودن. زمانی که سودآوری داشت از آن استفاده میشد؛ زمانی که سودی نداشت آن را رها میکردند.
به گزارش خبرآنلاین از آنجایی که ترانه بخش مهمی از یک موسیقی به شمار میرود، انتخاب یک ترانه خوب از سوی خواننده یا تهیه کننده اثر در کنار عوامل دیگر، میتواند نقش مؤثری در ماندگاری موسیقی داشته باشد. اما موضوع این است که ان ماندگاری کنار گذاشته شده و این روزها شاهد انتشار ترانههای بیمحتوایی هستیم که ارزش موسیقیایی ندارند. از این رو به منظور بررسی این موضوع با داوود قاسملونژاد آهنگساز و ترانهسرا گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
چرا از ترانههای ماندگار به سمت ترانههای سبک کشیده شدیم و ترانههای بی محتوا رواج پیدا کرده است؟
موسیقی بعد از انقلاب به دو دوره تقسیم میشود. یکی موسیقی دهه ۶۰ تا اواسط ۷۰ که صرفا موسیقی سنتی بود و بعدتر با بازشدن فضا، رنگ پاپ گرفت و افرادی چون بهادری و خاوری پا به عرصه هنر گذاشتند.
بخش بعدی از سال ۷۶ به بعد است که فضای موسیقی بازتر شد و موسیقی پاپ رئی عرصه آمد و افرادی چون خشایار اعتمادی و شادمهر عقیلی آمدند. با آمدن این افراد ترانههای خوبی که ساختار خوبی هم داشتند، با رنگ و بوی گذشته، به بازار موسیقی آمد.
اما از سال ۸۲ به بعد موسیقی به سمتی رفت که الان به آن رسیدیم. با توجه به اینکه اخذ مجوز سخت بود، سایتهایی آمدند که کار پخش موسیقی را انجام میدادند. اوایل به صورت رایگان فعالیت میکردند. در این شرایط آهنگ بدون هیچگونه نظارت کیفی ساخته میشد. به سایتها داده میشد و آنها هم پخش میکردند. سپس با دریافت هزینه این کار را انجام دادند؛ تا جایی که این سایتها به رشدی رسیدند که تبدیل به مافیا شدند.
در خصوص ترانه هم به گونهای دیگر بود. اگر خواننده میخواست از یک ترانهسرای معروف ترانهای بگیرد، باید هزینه بسیار بالایی پرداخت میکرد. به گونهای که هر کسی نمیتوانست این هزینه را بپردازد. اگر کیفیت و سبک ترانه پایین میآمد، هزینهاش نیز به مراتب کمتر میشد. این باعث شد سه چهار نفری که با هم کار میکردند. خودشان با گیتار موزیک بسازند، ترانه بنویسند و خودشان هم کار را تنظیم کنند و آن را به بازار ارائه دهند.
در گذشته چندتا استودیو بیشتر در تهران نبود که موزیسینها در آن استودیو کار میکردند. سپس پدیده هوم استودیو(استودیو در خانه)روی کار آمد که در چشم به هم زدنی زیاد شد. کسانی که موزیک میدانستند ترانهها را مینوشتند. برای آنها نه قافیه مهم بود، نه چارچوب ترانهسرایی و نه شعر و شاعری. وقتی هیچ یک از این موارد اهمیتی نداشت، پس طبیعتا کار راحتتر میشد و سود به سایتهایی میرسید که به این شکل موسیقی را پخش میکردند. روز به روز این اتفاق افزایش پیدا کرد. در این شرایط برخی از خوانندگان و تنظیم کنندگان سکان کار را در دست گرفتند تا اینکه امروز به اینجا رسیدیم.
انتخاب ترانههای بیمحتوا از سوی خوانندگان، آگاهانه است، یا ناآگاهانه؟
بسیاری از خوانندهها ترانه را نمیشناسند. وقتی به برخی از آنها ترانه میدهیم تا راجعبه ترانه توضیح بدهند و آن را آنالیز کنند، متوجه میشویم که واقعا از ترانه، قالب، محتوا و قافیه چیزی نمیدانند و حتی هیچ اطلاعاتی از سادهترین ارکان عروض و قافیه و ادبیات را هم بلد نیستند.
متأسفانه موسیقی بعد از انقلاب همیشه ایراد داشته. معلوم نیست که باید میبود یا نباید میبود. این موسیقی همیشه در مرز بودن یا نبودن حرکت میکرد. جایی که موسیقی سود داشت، به آن توجه بیشتری میشد و زمانی که شرایط به خطر میافتاد، موسیقی رها میشد. در واقع موسیقی مثل فرزندی است که کسی آن را به فرزندخواندگی قبول نمیکند. موسیقی مثل حیوان خانگی است که کسی از آن نگهداری میکند، بعد خسته میشود و به کس دیگری واگذار میکند. از این رو موسیقی نتوانست قد بکشد و رشد کند.
با توجه به اینکه ترانه سطح افکار یک جامعه را نشان میدهد. آیا می توان گفت که ترویج ترانههای بی محتوا و استقبال بسیار مردم از آن، نشان میدهد که سطح فکر جامعه ما تنزل پیدا کرده است؟
سطح فرهنگ یک جامعه را چه چیزی مشخص میکند؟ خوراکی که به جامعه داده میشود. موسیقیای که گوش میکنند. کتابی که خوانده میشود. فیلمی که تماشا میکنند. اینها خوراک فرهنگی است که باعث رشد میشود.
ببینید در گذشته چه ترانههایی گوش داده میشد. چه کتابهایی خوانده میشد. الان دنبال چه رمانهایی هستند. رمانهای سخیف که محتوایی ندارند. اتفاقی که با عوض شدن اسامی میافتد. کتابهای رمان با محتوا هم چاپ میشود، اما دیده نمیشود. دربارهی موسیقی هم وضع به همین صورت است.
یک نسل با این نوع موسیقی رشد کرد. آنها که انتخاب نکردند برای آنها انتخاب شده بود که چه ترانههایی را بشنوند. خوراکی که به آنها داده شد.
سطح فرهنگ مردم با این شکل رشد کرد و جلو آمد و خوراکش را گرفت. آن چیزی که مردم میتوانستند بگیرند و هضم کنند.
به واسطهی کاری که داریم هم در زمینهی آموزش و هم در زمینه ساخت و تولید با نسل جدید در ارتباط هستیم. بسیاری از آنها نگاه متفاوتی دارند. به نظر من جوی بوده است که دارد کم کم از بین میرود.
انسان به واسطهی کمال گرا بودن، ناخودآگاه از مسائل سطحی، لایههای سطحی بیرون میآید. نسل جدید به دنبال آموزش هستند و تلاش میکنند که کارهای خوب گوش کنند. این مسئله تا سالهای آینده حل خواهد شد. زیرا انسان کمال گراست و میفهمد که چه چیزی سخیف است، چه چیزی پرمحتوا.
خاصیت هنر وحشی است. حرکت میکند. مسیرهای مختلف را طی میکند. در واقع ترانه در قالب ادبیات محاورهی روز است. به طور مثال در ترانههای ایرج جنتی عطایی از حوض خونهی مادربزرگ، گلدون اطلسی، شمعدانی و ... استفاه میشد. الان آن فضاها وجود ندارد. الان دوران مدرن است؛ بنابراین ادبیات هم تغییر میکند. ترانه هم تغییر میکند. در واقع میتوان گفت که ادبیات با متغیرهای روز تغییر میکند. به طور مثال شعرهای زمان قاجار با دوران مشروطه، دوران پهلوی، اوایل انقلاب و الان تفاوتهای زیادی کرده است.
معتقدم که این ترانهها بازخوردهایی بوده که باید بیرون میآمد. باید تراوش میکرد. به واسطه خوی وحشی گری هنر باید این اتفاق میافتاد. خوی هنر و ذات هنر باید نشان داده شود.
کسی اگر ترانهی بی قافیه میگوید خیلی هم عالی است؛ به شرط آنکه بلد باشد ترانهی مقفا هم بگوید. ادبیات و عروض و قافیه را بشناسد. این خاصیت زبان فارسی است که میتوان ساختار شکنی کرد.