سرمقاله

ضرورت بازخوانی خویش برای بازسازی سیاست / میثم قهوه‌چیان

مشاهده کل سرمقاله ها

صفحات روزنامه

اخبار آنلاین

  • تعمیر تخصصی یخچال اسنوا مدل دو قلو در تهران
  • اقتصاد سفر در ایران؛ چگونه ویلاها جای هتل‌ها را در سبد خانوار گرفتند؟
  • تاثیر مصرف الکل بر کبد: عوارض خطرناک مصرف الکل بر کبد چیست؟
  • مشاهده کل اخبار آنلاین

    کد خبر: 56643  |  صفحه ۱  |  تاریخ: 16 آذر 1404
    ضرورت بازخوانی خویش برای بازسازی سیاست / میثم قهوه‌چیان

    در تاریخ سیاسی ایران، از مشروطه تا امروز، کنشگران سیاسی غالباً با این پیش‌فرض مسلم وارد عرصه می‌شوند که جایگاه، نقش و مسئولیت خود را در ساختار قدرت و جامعه به‌درستی می‌شناسند و می‌توانند با تغییر ساختار ایران را دگرگون کنند. اما تجربه‌ی تاریخی گواه آن است که میان تصویر ذهنی کنشگر از خویش و واقعیت عینی سیاست، شکافی عمیق و پایدار وجود دارد. این شکاف، پویش‌های سیاسی را علی‌رغم هزینه‌های سنگین، فداکاری‌های قهرمانانه و کوشش‌های مستمر، از دستیابی به ثبات پایدار، حکومت قانون‌مند و مشروعیت عمومی ناکام گذاشته است. هنگامی که این گسست بازشناسی و بازاندیشی نشود، انفعال به یک ساختار درونی تبدیل می‌شود و فاعلیت سیاسی را از متن سیاست‌ورزی ریشه‌کن می‌کند. شهروند/کنشگر سیاسی در ایران معاصر، بیش از فاعلیت منفعل بوده است و این نشان از چیزی در تصور از فاعلیت و متعلق فعل دارد. نگارنده بر آن نیست تا بگوید ابتدا خودت را تغییر بده و بعد جهان را اما بی‌شک وقتی خود بیش از صد سال در تغییر جهان ناموفق است باید در خودیت یا فاعلیتش تردید کند. بنابراین، پیش از هر مطالبه‌ای از بیرون، پرسش بنیادین این است: آیا زمان آن نرسیده که کنشگر سیاسی، صرف‌نظر از جایگاه جناحی، ایدئولوژیک یا موقعیت او، به بازسازی فاعلیت خویش بپردازد؟ مفهوم محوری این نوشتار، «فاعلیت سیاسی» است که در سنت فلسفه سیاسی، به‌ویژه در اندیشه‌ی هانا آرنت، دقیق‌ترین صورت‌بندی خود را یافته است. آرنت در کتاب «وضعیت انسانی» (The Human Condition, ۱۹۵۸) سه ساحت فعالیت انسانی را از هم متمایز می‌کند: زحمت (labor) یا فعالیت برای بقای بیولوژیک، چرخه‌ای و تکراری؛ کار (work) یا ساختن جهان مصنوعی پایدار و کنش/عمل (action) یا بالاترین و مختصّ انسان، یعنی توانایی آغاز چیزی نو، آشکار کردن «کیستی» فرد در فضای عمومی، و عمل در کنار دیگران (acting in concert) درون کثرت (plurality). فاعلیت سیاسی دقیقاً در ساحت سوم شکل می‌گیرد: جایی که انسان نه صرفاً واکنش نشان می‌دهد، نه صرفاً ابزار می‌سازد، بلکه در برابر دیگران آزادی خود را آشکار می‌کند و جهان مشترکی می‌آفریند که قابل پیش‌بینی کامل نیست (به دلیل اصل «تولدپذیری» یا natality). انفعال سیاسی، در مقابل، زمانی رخ می‌دهد که این ساحت سوم فروکاسته یا نابود شود. وقتی سیاست به مدیریت نیازهای زیستی (labor) یا مهندسی اجتماعی (work) تقلیل یابد، وقتی فضای عمومی از بین برود، و وقتی کنشگران به جای آغازگری، صرفاً به محرک‌های بیرونی واکنش نشان دهند. نتیجه، تبدیل سیاست به فرآیندهای خودکار، رفتارهای شرطی‌شده، و چرخه‌های تکراری شکست است. این چارچوب نظری آرنت، بیش از هر ابزار تحلیلی دیگری، قادر است وضعیت تاریخی سیاست ایران را توضیح دهد. ما نه صرفاً با ضعف نهادها، بلکه با فروپاشی مداوم فاعلیت سیاسی در هر سه سطح فرد، جریان و جامعه روبه‌رو هستیم. پرسش به بیان آرنتی این است که چرا در ایران «فاعلیت سیاسی» به معنای آرنتی (یعنی کنش مشترک آزادانه، آغازگر و روایت‌پذیر در فضای عمومی) هرگز به‌طور پایدار پدید نیامد و به‌جای آن، همیشه یا «کار» (نیازهای معیشتی و اجتماعی) یا «کارکردن» (ساختن دولت–ملت، ارتش، بوروکراسی، قانون اساسی به‌مثابه ابزار) بر فضای عمومی مسلط شد؟ تظاهرات انفعال در سیاست ایران یکی از پایدارترین مکانیسم‌های این فروپاشی، غلبه‌ی «تصویر ذهنی ایدئولوژیک» بر «واقعیت عینی» است. کنشگر ایرانی، چه روشنفکر مشروطه، چه ملی‌گرای دوره پهلوی، چه انقلابی جمهوری اسلامی، چه اپوزیسیون امروز، غالباً خود را در موقعیتی خیالی و استحقاقی می‌بیند: «ما حق تاریخی داریم»، «ما نماینده‌ی ملتیم»، «ما قربانی توطئه‌ایم»، «فقط اگر مانع (حکومت/استعمار/امپریالیسم) برداشته شود، همه چیز درست خواهد شد». این تصویر، کنشگر را از مواجهه‌ی انتقادی با محدودیت‌های واقعی، شکست‌های خود، و مسئولیت‌هایش معاف می‌کند و او را در چرخه‌ای از واکنش‌های پراکنده و مقطعی گرفتار می‌سازد. سیاست‌ورزی واکنشی می‌شود و تابع رخدادها، نه سامان‌دهنده‌ی آن‌ها. فلش بکی کوتاه در سی سال اخیر از سال 1376 بخش عمده‌ای از صد سال اخیر است که بسیاری شاهد آن بوده‌ایم. بازسازی فاعلیت در سه سطح ضروری رهایی از این وضعیت، نیازمند بازتولید آگاهانه‌ی فاعلیت در سه سطح همزمان است. در سطح فردی کنشگر باید موقعیت واقعی خود را در نسبت با قدرت و جامعه بازشناسد، امکان‌ها را از توهمات جدا کند، شکست‌ها و خطاهای خویش را بدون توجیه بیرونی بپذیرد، و «کیستی» سیاسی خود را از نو آشکار سازد. این همان «شجاعت آرنتی» برای ظاهر شدن در فضای عمومی است. در سطح جریان سیاسی، جریان‌ها باید از حالت «جنبش‌های واکنشی و ایدئولوژیک» خارج شوند و به نهادسازی، سازمان‌دهی پایدار، نقد درونی بی‌رحمانه، و تولید گفتمان واقع‌بینانه بپردازند. فاعلیت جمعی تنها در ساختارمندی به‌دست می‌آید، نه در پراکندگی قهرمان‌پرست یا توطئه‌باور. ما در عرصه سیاسی و عینی کدام حزب و ساختار واقعا زنده را شاهدیم که عمری بالای 30 سال داشته باشد؟ در سطح جامعه نیز جامعه زمانی فاعل می‌شود که فضای عمومی واقعی (نه مجازی یا خیالی) برای مشارکت، مطالبه‌گری و نقش‌آفرینی داشته باشد. جامعه‌ی منفعل، حتی با فعال‌ترین نخبگان، تنها چرخه‌های خشونت و سرخوردگی تولید می‌کند. این سه سطح جدای از هم نیستند، بدون اصلاح فردی، جریان‌ها توخالی می‌مانند. بدون ساختارمندی جریان‌ها، جامعه به مشارکت واقعی نمی‌رسد، بدون جامعه‌ی فاعل، افراد و جریان‌ها دوباره به انفعال بازمی‌گردند. از چرخه‌ی ناکامی به امکان سیاست واقعی بخش اعظم ناکامی‌های تاریخی ایران ریشه در یک منطق معیوب دارد: «ابتدا باید ساختار قدرت را تغییر دهیم، سپس خود را سامان می‌دهیم». این منطق در مشروطه، ملی شدن نفت، انقلاب ۵۷، و تمام تلاش‌های اپوزیسیون پساانقلابی تکرار شده است. در هر بار، کنشگران خود را «فاعلانی مستحق» تصور کرده‌اند که فقط مانع بیرونی باید برداشته شود تا آنان حکومت کنند، بدون آنکه خود را ساختارمند، مسئولیت‌پذیر و قادر به عمل در کثرت کنند. نتیجه همیشه یکی بوده و آن یا شکست کامل، یا تصرف قدرت توسط کسانی که دقیقاً همان انفعال ساختاری را بازتولید کرده‌اند. پیش از بر آمدن آلترناتیو مدعی امروز از به ظاهر صادق‌ترین مدعیان در بند تا خارج‌نشینان وابسته بوی الرحمان هر نوع تغییری از همین الان شنیده می‌شود. وقتی برنده صلح نوبل در بند مافیای «بایکوت، فشار روانی، فحاشی و تنبیه بدنی» در اوین تاسیس می‌کند چه آینده‌ای را می‌توان متصور بود؟ تنها راه خروج از این چرخه، وارونه کردن منطق است. ابتدا اصلاح خویش، ابتدا بازسازی فاعلیت، ابتدا ساختارمندی خودی، سپس — و تنها سپس — امکان تغییر پایدار ساختار سیاسی پدیدار می‌شود. اصلاح خویش نه به معنای انصراف از سیاست و عقب‌نشینی به خلوت فردی، بلکه به معنای بازسازی شرط امکان سیاستِ واقعی. این اصلاح، مقدمه‌ی زمانی نیست («اول خود، بعد دیگری»)، بلکه مقدمه‌ی وجودی و هم‌زمانی است به عبارتی تا این صلاحیت ساخته نشود، هر کنش سیاسی، هرچند پرشور و پرهزینه، در نهایت به بازتولید همان وضعیت کهنه می‌انجامد. زیرا تا زمانی که کنشگر ایرانی خود را اصلاح نکند، هر ساختاری که به‌دست آورد، دوباره فرو خواهد پاشید. آیا زمان این اصلاح فرا نرسیده است؟